زمان کنونی: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۱۱:۳۲ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

شعر

ارسال: #۳۰۱
۲۲ آذر ۱۳۹۱, ۰۳:۲۲ ق.ظ
RE: شعر
از عمر بسی نماند ما را
در سر هوسی نماند ما را

رفتیم زدل غبار اغیار
جز دوست کسی نماند ما را

رفتیم بآشیانهٔ خویش
رنج قفسی بماند ما را

از بس که نفس زدیم بیجا
جای نفسی نماند ما را

یاران رفتند رفته رفته
دمساز کسی نماند ما را

گرمی بردند و روشنائی
زایشان قبسی نماند ما را

گلها رفتند زین گلستان
جز خارو خسی نماند ما را

دل واپسی دیگر نداریم
در دهر کسی نماند را

کو خضر رهی درین بیابان
بانک جرسی نماند ما را

جز ناله که مونس دل ماست
فریاد رسی نماند ما را

بسیتم چو فیض لب زگفتار
چون همنفسی نماند ما را

->علامه ملا محمد محسن فیض کاشانی<-
____________________________________
نقل قول: شعرهای فاخر میذاشتید معمولا".
یه سپاس منفی

با احترام به شما فرداد عزیز ، به نظرم کلمات در ادب فارسی نقش آجر و سیمان را بازی می کنند که شاید در ظاهر زیبا نباشیند و یا در مواقعی کریه و زشت باشند ، ولی چیزی که می سازند قصری است زیبا و دیدنی!

ایرج میرزا یکی از مفاخر ادبیات ایران و همچنین جریان مشروطه خواهی و آزادی خواهی در ایران است که اگر چه شاید در بعضی از اشعارش کلماتی ناپسند از نظر عامه وجود داشته باشد ، اما عمق و مفهوم شعرش پر است از حکمت های زیبا! همانند این شعر و شاید شعر معروفش "چادر"....

اگر شما اشعار مولانا را هم در مثنوی نگاهی بیاندازید ، با چنین نوع اشعاری روبرو می شود؛ مثلا همان شعر ۵۹ دفتر پنجم مثنوی - داستان کنیز و خر که با اینکه کلماتی ناپسند وجود دارد ولی مفهوم شعر پر از اندرزها و حکمت های بسیار زیباست که در ابیات آخر تجلی یافته:

کار بی استاد خواهی ساختن
جاهلانه جان بخواهی باختن

ای زمن دزدیده علمی نا تمام
ننگ آمد که بپرسی حال دام؟

آخر از استاد باقی را بپرس
یا حریصان جمله کورانند و خرس

"هوایت" دستان سنگینی داشت..
وقتی به سرم زد فهمیدم!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: diligent
ارسال: #۳۰۲
۲۳ آذر ۱۳۹۱, ۱۲:۰۸ ق.ظ
RE: شعر
کودکیهایم اتاقی ساده بود
قصه ای ، دور اجاق ساده بود

شب که می شد نقشها جان می گرفت
روی سقف ما که طاقی ساده بود

می شدم پروانه خوابم می پرید
خوابهایم اتفاقی ساده بود

زندگی دستی پر از پوچی نبود
بازی ما جفت و طاقی ساده بود

قهر می کردم به شوق آشتی
عشقهایم اشتیاقی ساده بود

ساده بودن عادتی مشکل نبود
سختی نان بود و باقی ساده بود

( قیصر امین ‌پور )
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Manix , انرژی مثبت , maryami , diligent
ارسال: #۳۰۳
۰۴ دى ۱۳۹۱, ۰۲:۴۴ ق.ظ
شعر
--> تساوی <--

معلّم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گَرد پنهان بود

ولی ‌آخر کلاسی ها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر "جوانان" را ورق می زد
دلم می سوخت
برای آنکه بی خود ، های و هو می کرد و با آن شور ِ بی پایان
تساوی های جبری رانشان می داد

با خطی خوانا به روی تخته ای کَز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت :
"یک با یک برابر هست ..."

از میان جمع ِشاگردان یکی برخاست ،
همیشه یک نفر باید به پا خیزد !

به آرامی سخن سر داد :
تساوی اشتباهی فاحش و محض است ...

معلّم
مات بر جا ماند .
و او پرسید :
اگر یک فرد انسان ، واحد ِ یک بود آیا باز
یک با یک برابر بود ؟

سکوتِ مُدهِشی بود و سوالی سخت
معلّم خشمگین فریاد زد :
آری برابر بود

و او با پوزخندی گفت :
اگر یک فرد انسان ، واحد ِ یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت ، بالا بود
وانکه
قلبی پاک و دستی فاقد ِ زر داشت
پایین بود ...

اگر یک فرد انسان ، واحد ِ یک بود
آن که صورت نقره گون ،
چون قرص ِ مَه می داشت
بالا بود
وان سیه چرده که می نالید
پایین بود ...

اگر یک فرد انسان ، واحد ِ یک بود
این تساوی زیر و رو می شد

حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال ِ مفت خواران
از کجا آماده می گردید ؟
یا چه کس دیوار ِ چین ها را بنا می کرد ؟

یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار ِ فقر خم می شد ؟
یا که زیر ِ ضربتِ شلاق لِه می گشت ؟

یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟

معلم ناله آسا گفت :
- بچه ها در جزوه های خویش بنویسید :
یک با یک برابر نیست ...

____________________________________
(خسرو گلسرخی)

"هوایت" دستان سنگینی داشت..
وقتی به سرم زد فهمیدم!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , SaMiRa.e , diligent
ارسال: #۳۰۴
۰۴ دى ۱۳۹۱, ۱۰:۰۳ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۴ دى ۱۳۹۱ ۱۰:۱۹ ق.ظ، توسط هاتف.)
شعر
تو را بس منتظر ماندم

اوتاندی لحظلر منن (لحظه ها از من خجالت کشیدند)

بدان من دوستت دارم

اینان بویاشلی گوزلردن (ز چشمان خیسم این را باور کن)

سفر از تو، گذر از تو

فقط یول گذلمخ منن (فقط منتظر و چشم به راه ماندن برای من)

فقط با یک نگاه تو

اوچاردی غصه لر منن (غصه ها از روی من پرواز می کنن)
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Manix , Donna , SaMiRa.e , LORD0098
ارسال: #۳۰۵
۰۴ دى ۱۳۹۱, ۰۲:۱۶ ب.ظ
شعر
من عاشق این شعر شهریارم
هر وقت میخونمش یاد این آیه ی زیبای قرآن میافتم: بگو ای بندگانم که بر نفس خود ستم و اسراف کردید از رحمت خدا نومید مشوید که خدا تمامی گناهان را می‏آمرزد ، زیرا او آمرزنده رحیم است...سرشار از حس زندگی و امیدهHeart

اسم اعظم بازگردد با سلیمان غم مخور
بشکند اهریمن از تعویذ یزدان غم مخور

چرخ گردون را هم از دور و دوار نابکار
باز گرداند خدای چرخگردان غم مخور

گر به ظلمات اندری دامان خضر از کف منه
می‌لمی آخر کنار آب حیوان غم مخور

عمر ما شهنامه‚ پیر داستان‌ها روزگار
هفتخوان‌ها تا بود با پور دستان غم مخور

هم تواند ماه زندانی کشاندن بر سریر
آن‌که یوسف بر کشید از چاه کنعان غم مخور

قصر شاهان در قُرُق دایم نماند از رقیب
عرض ما هم می‌رسد روزی به سلطان غم مخور

امتحان صبر چون شایسته دادی در بلا‌
نوبت شکر آید و تحسین و احسان غم‌مخور


درد بی‌درمان رسد گاهی به درمان صبر کن
کار بی‌سامان شود روزی به سامان غم‌مخور

ناامیدی کفر باشد تا شبستان ضمیر
روشن است از چلچراغ عشق و ایمان غم مخور


پشت هر غم شادیی بنهفته‚ بنگر کآسمان
ابر گریان دارد و خورشید خندان غم‌مخور

شرح صدری گر بود دانی که این سالا‌ر خیل
بار یک مشکل‚ زند پشت دو آسان غم مخور

پای دار ای عاشق مسکین که آخر می‌دهد
صبح وصلی از دل شبهای هجران غم مخور

آشیان گم کرده گو دایم نمی‌ماند خزان
بگذرد بوران و باز آید بهاران غم مخور

می‌رسد از در بهار ای بلبل عاشق که باز
سرخ گل دربر کشی مست و غزل‌خوان غم مخور

از محک روشن شود آری عیار نیک و بد
دل‌سیاهان می‌شوند آخر پشیمان غم‌مخور

صفحه‌های روز و شب این یک سیه وآن یک سپید
دفتر عمر است و می‌آید بپایان غم مخور

از بهشت و دوزخت اندیشه باید شهریار
زینهار از بابت تبریز و تهران غم مخور
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Manix , انرژی مثبت , SaMiRa.e
ارسال: #۳۰۶
۰۵ دى ۱۳۹۱, ۰۲:۰۲ ب.ظ
شعر
همای اوج سعادت به دام ما افتد .... اگر تورا گذری برمقام ما افتد
حباب وار بر اندازم از نشاط کلاه .... اگر ز روی تو عکسی بر جام ما افتد
به نا امیدی از این در مرو بزن فالی .... بود که قرعه دولت به نام ما افتد

ای درد توام درمان در بستر ناکامی .... ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: maryami , Manix , diligent , SaMiRa.e
ارسال: #۳۰۷
۱۱ دى ۱۳۹۱, ۰۳:۲۸ ب.ظ
شعر
مشتاق توام با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جرمی و خطایی

من خود به چه ارزم که تمنای تو ورزم
در حضرت سلطان که برد نام گدایی

صاحب نظران لاف محبت نپسندند
وان گه سپر انداختن از تیر بلایی

باید که سری در نظرش هیچ نیرزد
آن کس که نهد در طلب وصل تو پایی

بیداد تو عدلست و جفای تو کرامت
دشنام تو خوشتر که ز بیگانه دعایی

جز عهد و وفای تو که محلول نگردد
هر عهد که بستم هوسی بود و هوایی

گر دست دهد دولت آنم که سر خویش
در پای سمند تو کنم نعل بهایی

شاید که به خون بر سر خاکم بنویسند
این بود که با دوست به سر برد وفایی

خون در دل آزرده نهان چند بماند
شک نیست که سر برکند این درد به جایی

شرط کرم آنست که با درد بمیری
سعدی و نخواهی ز در خلق دوایی

( ـسعدیـ )

"هوایت" دستان سنگینی داشت..
وقتی به سرم زد فهمیدم!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , Masoud05 , diligent , انرژی مثبت , maryami , Fardad-A , fatemeh85
ارسال: #۳۰۸
۱۱ دى ۱۳۹۱, ۱۰:۳۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۱ دى ۱۳۹۱ ۱۰:۳۲ ب.ظ، توسط LORD0098.)
شعر
(۰۴ دى ۱۳۹۱ ۱۰:۰۳ ق.ظ)هاتف نوشته شده توسط:  تو را بس منتظر ماندم

اوتاندی لحظلر منن (لحظه ها از من خجالت کشیدند)

بدان من دوستت دارم

اینان بویاشلی گوزلردن (ز چشمان خیسم این را باور کن)

سفر از تو، گذر از تو

فقط یول گذلمخ منن (فقط منتظر و چشم به راه ماندن برای من)

فقط با یک نگاه تو

اوچاردی غصه لر منن (غصه ها از روی من پرواز می کنن)

ممنون از شعرتون
ببخشید جناب هاتف متن کامل این شعرو ندارید.

تو ثروتمند نیستی مگر آنکه چیزى داشته باشی که با پول نتوان خرید ...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۳۰۹
۱۴ دى ۱۳۹۱, ۰۹:۳۲ ب.ظ
RE: شعر
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چه‌ها کرد

از آن رنگ رخم خون در دل افتاد
و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد

غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد

من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

گر از سلطان طمع کردم خطا بود
ور از دلبر وفا جستم جفا کرد

خوشش باد آن نسیم صبحگاهی
که درد شب نشینان را دوا کرد

نقاب گل کشید و زلف سنبل
گره بند قبای غنچه وا کرد

به هر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از میان باد صبا کرد

بشارت بر به کوی می فروشان
که حافظ توبه از زهد ریا کرد

وفا از خواجگان شهر با من
کمال دولت و دین بوالوفا کرد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: maryami , Fardad-A , Manix , انرژی مثبت
ارسال: #۳۱۰
۱۸ دى ۱۳۹۱, ۰۱:۰۴ ب.ظ
شعر
حال خوبی است
گلی را دیدن
و نچیدن از باغ
قامت گل نشکستن زیباست
و رها بودن آواز قناری در باغ
عطر گل را تنها
حال خوبی است

شنیدن با عشق
درک معنای سکوت
فهم مفهوم نرو
از لب بسته، به شرمی زیبا
کشف این راز نهان گشته به بغضی آرام
هق هق گم شده در گوشه ایوان حیاط ...

حال خوبی است
نسوزاندن دل
رسم دلدادگی و دلداری
قدر این موهبت عشق به جا آوردن
عشق معشوق طلب کردن و عاشق کردن
حال خوبی است ...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Manix , انرژی مثبت , SaMiRa.e , diligent , nina69
ارسال: #۳۱۱
۱۸ دى ۱۳۹۱, ۰۹:۵۱ ب.ظ
شعر
چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند

قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند
ذکر اوصاف مرا،
که خودم هیچ نمیدانستم

نگران بودم من،
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است
گر چه دیر است، ولی فهمیدم
که عزیز است برادر، اگر از دست رود

و سفرباید کرد،
تا بدانی که تو را میخواهند

دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،
کجی روبان هم،
ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،
ما چه فامیل عظیمی داریم

رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم
همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمیدانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست

واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
و از همه خوبیهام
و به خانمها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
" مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"

راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمیدانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم.....!

عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود/لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Masoud05 , SaMiRa.e , Manix , diligent
ارسال: #۳۱۲
۱۸ دى ۱۳۹۱, ۱۰:۱۰ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۸ دى ۱۳۹۱ ۱۰:۱۱ ب.ظ، توسط Masoud05.)
شعر
(۱۸ دى ۱۳۹۱ ۰۹:۵۱ ب.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط:  آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم
همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمیدانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست

انشاالله ۱۰۰۰ سال زنده باشید Big Grin . یاد این شعر افتادم :


ما بدهکاریم
به یکدیگر
و به تمام دوستت دارم های نا گفته ای
که پشت دیوار غرورمان ماندند
و ما آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم منطقی هستیم...

واللَّه خَیْرٌ وَأَبْقَى
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , انرژی مثبت , Manix , jameshenas , diligent
ارسال: #۳۱۳
۲۱ دى ۱۳۹۱, ۱۱:۲۶ ق.ظ
RE: شعر
چشمه های خروشان ترا می شناسند
موجهای پریشان ترا می شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی جوابی
ریگ های بیابان ترا می شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران ترا می شناسند

هم تو گلهای این باغ را می شناسی
هم تمام شهیدان ترا می شناسند

از نشابور با موجی از لا گذشتی
ای که امواج طوفان ترا می شناسند

بوی توحید مشروط بر بودن توست
ای که آیات قرآن ترا می شناسند

گر چه روی از همه خلق پوشیده داری
آی پیدای پنهان ترا می شناسند

اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان ترا می شناسند

کاش من هم عبور ترا دیده بودم
کوچه های خراسان ترا می شناسند

(‌ قیصر امین پور )
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Manix , انرژی مثبت , maryami
ارسال: #۳۱۴
۲۳ دى ۱۳۹۱, ۰۲:۲۱ ق.ظ
RE: شعر
من ندیدم که کریمی به کرم فکر کند
به چه مقدار به زائر بدهم فکر کند

ازشما خواستن عشق است ضرر خواهدکرد
هرکه در وقت گدایی به رقم فکر کند

بهتر این است که زائر اگر آمد به حرم
دوقدم عشق بورزد سه قدم فکر کند

به کف صحن، به گنبد، به غم گوهرشاد
زیر این قبه به هستی، به عدم فکر کند

به دو گلدسته، دوتا ساق به دوش گنبد
به رواقی که شده پیش تو خم فکر کند

به چرا سال گذشته دو سه بار و امسال-
فقط این بار... به این قسمت کم فکر کند

به خودش... نه به کسانی که به یادش آمد
چون که در آینه کاری حرم فکر کند

موقع دست به سینه شدن و عرض سلام
کربلایی شده هرکس به علم فکر کند

چون که از باب جواد تو کسی داخل شد
خنده دار است که دیگر به قسم فکر کند

دیر وقتی ست که تا درحرمت دم بدهند
جای دم حضرت عیسی به دو دم فکر کند

بهترین نوع زیارت شده اینکه امشب-
هم کسی گریه کند پبش تو، هم فکر کند

"مهدی رحیمی"

The best defense against logic is ignorance
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Manix , انرژی مثبت , SaMiRa.e
ارسال: #۳۱۵
۲۴ دى ۱۳۹۱, ۰۹:۱۲ ب.ظ
شعر
چه شعر قشنگی
یادمه دبستان که بودم وقتی این شعر و خوندم دلم میخواست روستایی باشم

خوشا به حالت ای روستایی

چه شاد و خرم، چه باصفایی

در شهر ما نیست جز دود و ماشین

دلم گرفته از آن و از این

در شهر ما نیست جز داد و فریاد

خوشا به حالت که هستی آزاد

ای کاش من هم پرنده بودم

با شادمانی پر می گشودم

می رفتم از شهر به روستایی

آنجا که دارد آب وهوایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: maneshty , SaMiRa.e , Manix , azad_ahmadi


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد aamitis ۱۹۸ ۵۹,۸۶۸ ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۵۳ ب.ظ
آخرین ارسال: gerdoo_456
  گرگ درون/ شعری از فریدون مشیری morweb ۰ ۱,۴۰۳ ۰۶ مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۲۶ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
Rainbow یک شعر زیبا که حال و هوایمان را امام رضایی می کند. نسیم صبح ۰ ۱,۹۴۶ ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۰۱ ب.ظ
آخرین ارسال: نسیم صبح
  شعر فروغ فرخزاد morweb ۰ ۱,۵۴۵ ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۳۸ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  شعری در قالب یک استاد mojhde ۰ ۲,۴۳۰ ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۶:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: mojhde
  شعر محرم، دلنوشته های محرم، مداحی های دلنشین Parva ۷۳ ۳۹,۰۲۹ ۰۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۸ ق.ظ
آخرین ارسال: Parva
Rainbow شعرها و یا مطالبی که خودتان سرودید یا نوشتید ... ( دلنوشته ها ) ffss ۲۲ ۹,۳۱۶ ۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۲۸ ب.ظ
آخرین ارسال: Breeze
  مشاجره در شعر robot110 ۴ ۴,۰۸۰ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۵:۱۳ ب.ظ
آخرین ارسال: robot110
  دانلود تصنیف زیبای قطعه ای از بهشت شعر رسمی آستان قدس رضوی Majid gh ۰ ۳,۴۰۱ ۱۳ مهر ۱۳۹۰ ۰۳:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: Majid gh
  *****یه شعر و سه نقل قول ۲***** kabirkooh ۱۳ ۷,۴۲۷ ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ ۰۲:۲۷ ب.ظ
آخرین ارسال: mass2009

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close