من هم می خوام اینجا یه چیزی بنویسم. اینکه الان تنهای تنها تو خونه ام نشستم و برای آینده ای دور و نزدیک برنامه ریزی می کنم. با اینکه نمی دونم چی پیش میاد ولی دوست دارم اون چیزی که می خوام و صد البته به صلاحمه پیش بیاد. یادش بخیر سال ۸۹ چقدر واسه کنکور درس خوندم، شب و روز ...
باور کنید وقتی کنکور دادم و خواستم کتاب هامو جمع کنم دلم نمیومد، اشک تو چشام جمع شده بود... چقدر تو دوران پشت کنکور ماجرا واسم پیش اومد. تلخ و شیرین... همش واسم خاطره شد. درسته نتیجه خوبی نگرفتم ولی خیلی چیزا یاد گرفتم و به خیلی چیزا رسیدم.
بعد کنکور بلافاصله شاغل شدم، محل زندگیم عوض شد، شرایط زندگیم از این رو به اون رو شد.خلاصه اینی شدم که الان هستم.
من عاشق درس خوندنم، بخدا اگه تمام ثروت دنیا رو بهم بدن و بگن دیگه سراغ کتاب و دانشگاه و درس و استاد نرو قبول نمی کنم. نمی تونم به این فکر کنم یه روزی بدون کتاب هام سر کنم.
به یاری خدا امسال دوباره شروع کردم به درس خوندن، یکم سخته چون خسته بر می گردم، آخر هفته ها هم باید بشینم درس بخونم و خلاصه از خیلی چیزا باید چشم پوشی کرد. سعی می کنم اشتباهات دو سال پیش رو تکرار نکنم. با دقت جلو برم و تمام حواسم رو روی درسا بذارم. ان شا الله امسال دیگه شاخ کنکور رو می شکونم.
از صمیم قلب واسه همه اونهایی که عاشق علم آموختن هستن دعا می کنم.
آخیش دلم وا شد