کی تا حالا دپرس شدن رو تجربه کرده ؟
وقتی که به هر دری میزنی جواب نمی گیری ....
وقتی اون همه علاقه و اشتیاقت داره پر میکشه و افسردگی به جاش میشینه ....
وقتی میری چند تا شرکت برنامه نویسی و همه شون میگن سابقه کار یا نمونه کار ....
یه زمانی بود که از شدت علاقه به پیشرفت و یادگیری، اگر استخدام میشدم و حقوق پایینی هم بهم می داند خوشحال می شدم و بال در می آوردم
.... اما الان چی ؟!
....
دیگه خبری از اون علاقه و نشاط نیست... همین الان که دارم تایپ می کنم دیگه حتی اگر بهترین حقوقم بهم بدن بازم خوشحالم نمی کنه
کم کم دارم از دست این شرکتا عصبانی میشم
دیگه اصلا برام مهم نیست کسی منو استخدام کنه یا نه
حیف اون همه فرصتایی که قدرشونو ندونستم فقط به این دلیل که می خواستم توی رشته ی خودم فعالیت کنم.
اگر در مورد این نوشته حرفی دارید اشکال نداره می تونید نظر بدید...
چون دلم تنگ بود اینا رو نوشتم ... دوست ندارم کسی بخونه و نا امید بشه چون منم با ناامیدی مخالفم و توی دین ما ناامیدی از بزرگترین گناهانه !