(۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۵۹ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط: (25 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۲:۵۶ ب.ظ)NP-Cσмρℓєтє نوشته شده توسط: زنداییم پیغام داده بچه رو بعدظهر مبفرستم بیاد پیشت باهاش ریاضی کار کن امتحان داره! :|
همون پسردایی مذکور در چند پست پیش! :|
خب درکش کن بابا بچه است ببین من امروز بهت پیام نمیدم مزاحم درس دادنت نمیشم فقط هر یه ربع اطلاع بده که زنده ای
زنده؟؟؟
هفته پیش امتحان دینی بود نمیدونم الان بهش چی میگن , درسهای قرآن ... خلاصه اومده بود مامانم باهاش کار کنه, بعد ۴ ساعت دیدم رنگ مامانم زرد شده , دیگه وقت رفتنش بود مامانم گفت بیا این ۴-۵ تا پیام قرآنی رو ازش بپرس حفظ گرده دیگه بلده!
گفتم خوندی؟ آره , همرو بلدم !
:|
من: خب بگو ببینم " ان مع العسر یسرا " چی میشه؟
اوشون: " عععععههههه ععههههه واستا آهان میدونم میدونم , ما باید با همدیگر مهربان باشیم"
:|
_ " فالستبقو الخیرات"
_ بلدم , واستا ... میشه این دیگه , نوک زبونمه , بذار.... ععععههه آهان "خداوند پروردگار را دوست دارد! " !!!!!!!!!!!!!!
:|
میگم "رب" چی میشه؟ میگه دوست؟ نه؟ پروردگار؟
میگم "خیر" چی میشه؟ میگه "دانش" ؟
میگم "شرّ" چی میشه؟؟؟؟ میگه اینو بلدم اینو بلدم _ از شدت هیجان هم پاشده واستا نمیتونه بشینه_ میگم خب بگو چی میشه, میگه "َشرّ " دیگه , مثلاً یه آدمی اذیت کنه بزنه همرو بکشه , میگن این شرّه!
:|
:|