میخوام رو در روی خودم وایسم و جنگی علیه خودم شروع کنم میدونم کاری که میخوام بکنم خیلی سخته ولی میتونم تحمل کنم
و میدونم خدا کمکم میکنه
خیلی وقتا خودم به خودم سخت گرفتم و چیزایی رو که دوست داشتم رو از خودم گرفتم تا اونی باشم که میخوام
الانم تصمیم گرفتم و امیدم به خداست
راستش امشب میخواستم از مانشت برم
اما هر چی فکر کردم دیدم، تنها جایی هست که میام و سر میزنم یا حرف میزنم و دلنوشته میگذارم و راهنمایی میگیرم و ...
مهم نیست چقدر سخته مهم نیست چه اتفاقی میفته مهم نیست چه چیزایی از دست میدم مهم نیست که خسته میشم مهم انتخابیه که کردم، هر اتفاقیم بیفته من سرپا میمونم
سخته الگو بودن سخته تو چشم بودن سخته همه ازت توقع داشته باشن سخته
بخاطر خودم بخاطر سختیهایی که کشیدم بخاطر رویاهام بخاطر مادرم بخاطر اونایی که چشمشون به منه بخاطر اونایی که وقتی یاد من میفتن تو مسیرشون مقاومت میکنن، باید بتونم
بخاطر خدا، خدا خودش گفته از روحش در وجود من دمیده و من میخوام نشون بدم این روح چقدر عظیمه و خارش نکنم
خدایا من قول میدم و عهدم رو با تو مجدد میبندم، خدایا تو هم به من کمک کن
پ.ن : یروز برمیگردم و رو این پست جواب میگذارم و خبرای خوش میدم