(۲۶ تیر ۱۳۹۲ ۱۲:۲۳ ق.ظ)Amir V نوشته شده توسط: یکی از فامیلای ما یه سال از من بزرگتره دیپلم ردیه.
بعد زده تو کار پوشاک و تولیدی و ...
گفت خب بعد دانشگات چقدر در میاری؟ منم یکم فکر کردم گفتم یکم کلاس بزارم و اینا گفتم ۳ ۴ تومن ایشالا در میاد اون موقع.
گفت واسه ۳ ۴ تومن این همه زور زدی درس خوندی؟؟ من الان دارم ۶ تومن در میارم! :O
طرف یه سال از من بزرگتره، خونه داره(البته خونش یه آپارتمان کوچیکه ولی بالاخره داره)، ماشین داره، زن داره، بچش هم تو راهه. ولی دیپلم هم نداره!
دلم خیلی واسه این فامیلتون سوخت چون هیچوقت نتونسته لذت حل کردن یک مساله و ایده پردازی کردن واسه ارائه راه حل های خوب را تجربه کنه چون هرگز نتونسته لذت شب بیداری واسه اتمام یک پروژه و کلی بدوبیراه گفتن به استاد اون درس ر ا تجربه کنه...
دلم واسه این فامیلتون میسوزه که نتونسته هرگز لذت دوستی ها و با هم بودن های دوره دانشجویی را تجربه کنه و هرگز نمیتونه لذت تشویق شدن در اتاق سمینار پس از پایان یافتن یک دفاعیه بی نقص را تجربه کنه...
دلم واسه این فامیلتون میسوزه که هیچوقت نمیتونه دانشجوی ارشد باشه و لذت ببره از تحقیق و مطالعه و اکسپت کردن مقاله هاش پس از کلی زمان گذاشتن و هرگز هرگز هرگز نخواهد توانست یک انسان تولید کننده باشد و همواره یک فروشنده بی سواد باقی خواهد ماند و پس فردا در اینده ای نه خیلی دور فرزند شما به پدری چون شما بسیار افتخار خواهد کرد و شما میتونید خیلی توی درس و زندگی راهنمای بهتری برای فرزندتان باشید نسبت به این فامیلتون که احتمالا فرزندش همیشه ارزو خواهد کرد که کاش بابای من هم مثل عمو امیر فرهیخته و باسواد بود و میتونست کمکم کنه
همه چی پول نیست دوست گرامی
شما به ایندتون فکر کنید و به اینکه فرزندتون به یک پدر بی سواد میلیاردر نیاز بیشتری دارد یا به یک پدر فرهیخته با درک و فهم و باسواد و خلاق که خب واسه نون شبش هم نمانده است ( هیچ کس با مدرک ارشد از یک دانشگاه نسبتا خوب بی کار نخواهد ماند و حداقل کاری که برایش حتما هست تدریس است)
در نهایت دیگه پر حرفی نمیکنم ولی خیلی مشخصه به نظر من که این فامیلتون از روی حسادت شدید به موقعیت شما لب به سخن گشوده است چون تمسخر فقط کار انسان های ناکام و شکست خورده است که ارزو دارند جای کسی باشند ولی چون نمی توانند طرفشان را به سخره میگیرند
(۲۶ تیر ۱۳۹۲ ۰۶:۲۹ ب.ظ)ehsan2010 نوشته شده توسط: میخونیم چون عشقمون درس خوندنه
چون این راه رو دوس داریم
توی زندگی عاشق پی معشوقش میره
زندگیش رو در راه عشقش میده
ما هم عاشقانه تمام زندگیمون رو در این راه خواهیم داد ، ۸ ماه ارشد که چیزی نیست....
بزرگترین لایک دنیا واسه این گونه اندیشیدن را من به شما میدم دوست گرامی
خیلی به دلم نشست حرفاتون
منم همیشه همینو میگم ولی کسی نمیفهمه چی میگم
ولی امروز من فهمیدم شما چی میگی
(۲۷ تیر ۱۳۹۲ ۰۳:۰۱ ق.ظ)sd_javadi نوشته شده توسط: من س.سعید حاجی سید جوادی رتبه ۱ کنکور علوم کامپیوتر ۹۱ ، دانشجوی ارشد فعلی دانشگاه امیرکبیر و مدیر تنبل اسبق مانشت،
موضوع انشا : چرا درس میخوانید ؟
(با لحن بچه های ابتدایی که پای تخته انشا میخونن، بخونید)
من درس میخوانم چون میخواهم به این موضوع مهم که برای آینده ام چه کار میخواهم بکنم ، دو سال دیرتر فکر کنم.
من درس میخوانم چون میخواهم دو سال دیرتر به خدمت مقدس سربازی بروم .
من درس میخوانم تا فامیل یا آشنایی که مرا دید گیر ندهد به ادامه تحصیل بنده و این جمله کذایی "تو با این همه هوش و استعداد حیفه آخه ادامه ندی، حیفه ها " دز مغز من تراشکاری نکند.
من درس میخوانم تا فامیل و همسایگان و دوستان همگی فکر کنن که چه آدم موفق و خفنی هستم.
من درس میخوانم که با مدرکی که گرفتم بتوانم به دیگران درس بدم که آنها هم مثل من درس بخوانن !!!
خیلی قشنگ نوشتین
من مصاحبتونم خواندم کلا به نظرم ادم جالبی هستین شما
موفق باشی همیشه دوست گرامی