خلاصه بخوایم بگیم :
۱/ نگهداری : وقتی عبارات تاکیدی مثبت را تکرار می کنیم ، دیگر از تلقین های منفی و افکار منفی در خصوص خواسته ای که داریم باید صرفنظر کنیم.
تا جایی که ممکن است باید تلاش کنیم خود را از منفی ها دور کنیم ، موسیقی های منفی ، صحبت با دوستان منفی که مدام از مشکلات و ناامیدی می گویند ، خواندن مجلات منفی و ...
--------------------
۳- عدم حساسیت : حساسیت یعنی جذب شرایطی که از آن فراری هستیم.
یه مثال : آقایی تعریف می کردن : " من توی آپارتمان زندگی می کردم. و آدمی هستم که به سر و صدا به شدت حساس ام. طبقه ی بالای ما چهار پنج تا بچه داشتن. این بچه ها صبح تا شب یا رژه میرفتن یا کشتی می گرفتن. هر چی میرفتم می گفتم لطفا این بچه ها رو ساکت کنید گوش نمی دادن. دیدم فایده نداره. گفتم این ها رو نمیشه ساکت کرد ولی خونه ام رو می تونم عوض کنم. خونه ام رو فروختم. به کسی که خونه رو خرید گفتم من چند ماهی میشم مستاجر خود شما تا یه خونه پیدا کنم. هر خونه ای که می رفتم و می دیدم پسند نمی کردم چون که سر و صدا داشت.
چهار ماه نتونستم خونه بخرم. و توی این چهار ماه قیمت خونه ها رفت بالا! دیدم ای دل غافل اگه با پولم خونه نخرم، مجبورم که تا آخر عمرم مستاجر بمونم.
مجبور شدم خونه ای خیلی کوچک تر از خونه ی قبلی بخرم، در کنار یک خیابون فرعی که اون طرف خونه ی ما یه مسجد بود. نه از این مسجد معمولی ها، از اون با حالا. از اونایی که دو تا بلندگو دارن و از اذان صبح شروع می کنن تا: "مجلس ختم" "مجلس عروسی" "جشن نیکو کاری" "سالگرد رزمندگان اسلام" رفتم به امام جماعت گفتم حاج آقا تو رو به خدا صدای اینو کم کنید. گفت نمیشه عزیز من. فعالیت فرهنگی مسجد که تعطیل بشو نیست!
یه شب نصف شب، قبل از اذان صبح نرده بام بردم و با یه سیم چین، سیم بلندگوها رو تیکه تیکه کردم. موقع اذان صبح شد دیدم صدا نمیاد و گرفتم راحت خوابیدم. فردا میرن یه تعمیر کار میارن که ببینن مشکل صدا از کجا بوده. تعمیر کار میگرده می بینه که سیم تکه تکه شده. میگن خوب عوضش کن در ضمن ما هشت ماه پیش یه آمپلی فایر هم خریده بودیم، لطف کن این رو هم نصب کن کنار اون دو تا بلندگو!
-------------------------------------------
۴/عدم نگرانی : نگرانی یعنی ایجاد چیزی که نمی خواهیم! نگرانی مانع دیدن، شنیدن، درک کردن است! نگرانی مانع اجابت دعا است! نگرانی مانعی است برای اینکه شما به خواسته ات نرسی!
یه مثال : من حسابدار یک شرکتم. از اونجایی که همیشه نگران که نکنه وقتی من میرم خونه یکی کلید گاو صندق رو برداره و بره سراغ تراول ها و پول ها، کلید گاو صندوق رو هر روز میارم خونه و صبح با خودم می برم محل کار. یه روز صبح که بلند شدم و صبحونه رو خوردم، می بینم که کلید نیست! با نگرانی تمام ده بار همه ی خونه رو می گردم. نیست! بدبخت شدم! حالا به مدیر شکرت چی بگم! میام برم به مدیر بگم "کلید گم شده" که می بینم کلید روی میزه! من ده بار این میز رو گشتم!
یه مثال دیگه : سه سال در کنکور شرکت کرده و قبول نشده. تمام این سه سال اضطراب و استرس و دلهره و .... عاقبت میگه "نمیخوام دیگه"! خیلی جالبیم ما ! خواسته رو رها می کنیم که از دست نگرانی رها بشیم.
ما ها وقتی خوشی هم بهمون میرسه با هاش خوشی نمی کنیم. - "نه بابا ماها خوشی بهمون نیومده!" .. وقتی خوشی بهت میرسه چرا خوشی نمی کنی؟ چرا نگرانی که یک دردسر غیر منتظره بیاد و شادی رو از تو بگیره؟ اصلا بزار اینجوری بگم.
اون دردسر غیر منتظره به واسطه ی نگرانی تو ایجاد میشه. و این جمله که میگن "از هر چیزی بترسی سرت میاد" کاملا درست است. ترس از شکست یعنی ایجاد شکست.
دوستان من، شما به همه ی خواسته هاتون می رسید به جز خواسته های بزرگتون! اگه گفتین چرا؟ چون ما عادت کردیم که هرچه خواسته بزرگ تر، نگرانی بیشتر حالا اگه کنکور قبول نشم چی؟ آبروم میره! میگن این همه کلاس کنکور رفتی واسه من.
نگرانی مادر واقعه است.
--------
ادامه دارد...