دوستان مرسی از همگی
فعلا که اول راهم نیستم.. هنوز قبل از مرحله ی اولم بنظر خودم. فقط امیدوارم هرکی میخاد همین مسیرو بره که میدونم زیادن بتونن از این قضیه انگیزه بگیرن.
(۰۴ بهمن ۱۳۹۶ ۱۰:۳۶ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: تبریک آقای crevice.تبریک میگم ان شالله همیشه موفق باشید
میشه از اون روزای سخت بگید
چه جوری شروع کردید و چه کار کردید
از تلاشتون بگید شاید یه جمله شما الهام کسی باشه که شرایطی مشابه شما باشه
خیلی سخت بود؛ خیلی ها اولتیماتوم دادن که آره فلانی مِثلِ اسب پشیمون میشه و برمیگرده. هم از اساتید دانشگاه دکتری م و هم رئیس و همکارای شرکتی که درونش مشغول بودم. خلاصه بگم همه منتظر بودن من برگردم بگم غلط کردم
چقدر این اساتید بعضی هاشون در غیابِ من و پشتِ سرِ من حرف زدن و غیبت کردن. خیلی سخت بود تحمل کردنش و جواب ندادن بهشون. مخصوصا اگه استادی بدترین حرفا رو به زبون بیاره اونم سر کلاسی که پر از دانشجوی ارشد و دکتری باشه. همین دیشب شنیدم هر دو دانشجوی دکتری استاد راهنمای دکتری م سنواتشون تموم شده و نتونستن مقاله چاپ کنن. هم ناراحت شدم واسه اونا و هم خوشحال واسه خودم.
اینکه مادرت جلو هر کسی که ببینه بگه آره پسرم بیکاره (در حالی ک من دورکاری میکردم) اصلا حس خوبی نیس. اینکه برادر و خواهرِ خودت جلوت یا پشت سرت حرف میزنن و میشنوی خب اصلا خوب نیس. ولی خب من اهمیت نمیدادم و نمیدم هیچوقت(کلا نقشِ کَلَم برگ دارم
). چون میدونستم همین کاری که میکنم در لحظه ازش لذت میبرم. من هیچ وقت اهمیت نمیدم تعداد صفرای حسابم چقدره. همین که یه ماشین دوزاری زیر پام بود و لذتشو میبردم و یه موزیک پلیر داشته باشم و پلی کنم حالشو ببرم و هر از گاهی بزنم بیرون با دوستام و خُل بازی در بیارم و در کنارش نتیجه ی کارامو ببینم و حس کنم که اره دیدی تونستم حالمو خوب میکرد و میکنه.
در مورد این مسیرم واقعا من از اولش پیِ هر نتیجه ای رو به خودم مالیدم و میمالم؛ و کاملا توجیه بودم هیچ تضمینی نیست (یعنی در حدی که واقعا همین حالام بگن نیا من ناراحت نمیشم، بلکه بیشتر واسم میشه انگیزه واسه هدفای بهتر!:cool
. بویژه تضمینی نبود چون نه مقاله ای داشتم و نه مدرک زبانی و نه پس انداز آنچنانی و این کارم از نظر خیلی ها حماقت بود.
ولی همون زمانی که توی شرکت بودم من دو تا مقاله ی جدید رو روی کاغذ چرک نویس آوردم !
(اواخر اسفند پارسال). شاید خنده داره ولی زمانی که من منفک شدم و نامه انصراف دادم میدیدم توی خودم که این چرت و پرتام روی کاغذا مقاله میشه و همونم اتفاقا بعد از عید سابمیت کردم و در بهترین ژورنال الزویرِ حوزه ی کاریم minor revision خورد. این نتایج باعث میشد که من بیشتر و بیشتر انگیزه بگیرم. ولی من انقدر کار پیپری همزمان انجام میدادم که اگه یه ریجکتم میگرفتم ناراحت نشم..ینی خیلی بیشتر از اونی که نیاز داشتم انجام دادم؛ خییلی. شاید یه وقتایی بود که همزمان سه تا ریوایز میگرفتم؛ یه پیپر جدید رو داشتم سابمیت میکردم؛ یه پیپرم نسخه ی پروفش میومد. واقعا هندلشون سخت بود ولی خب واقعا لذت بخش بود.
حالا بگذریم از این حرفا سعی میکردم تک بعدی هم نباشم(هر چند شاید باشم
) در کنارش دنبال بیزینس راه انداختنم بودم و حتی چیزای دگ که خب توی اونا جدی نبودم و یا شاید منگل بودم
.
(۰۴ بهمن ۱۳۹۶ ۱۱:۱۶ ب.ظ)ezra نوشته شده توسط: خب البته همیشه انقدر خوش تموم نمیشه اینجور ماجراها!
۱۰۰ درصد درست میگین. اول از همه اینکه من واقعا به نتیجه اهمیت نمیدادم و همین حالام نمیدم. همین الانم ممکنه هیچ کدوم از این شانس هامو شاید نرم. بنظرم ما آدمها دنیا نیومدیم که یه خط صافو طی کنیم برسیم به یک نتیجه ی خاص. من خودم ذاتا چالشو دوس دارم. چون همیشه چالش ها قوی ترم کرده. مثلا: من وقتی که استخدام شدم توی یه شرکتی که ماهانه حقوق خوبی هم بهم میدادن و در بالا شهر شیرازم خونه سازمانی میدادن؛ اتفاقا متوجه شدم لزوما پول شادی نمیاره. فهمیدم یه وقتایی شاید بی پول بشی ولی شادتر زندگی کنی.
در مورد مسیرتونم یه سری تغییرا دست ما نیس دیگه. آره منم برگردم به گذشته کنکور تجربی میدادم
(۰۴ بهمن ۱۳۹۶ ۱۰:۱۳ ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط: الان من نفهمیدم چی شد که از این شرایط بیرون اومدید و به یه شرایط بهتر رسیدید؟
من که اسمشو شرایط بهتر نمیزارم؛ ولی، در کل "شکست پله ی موفقیته" بنظرم.