سلام
(۱۷ شهریور ۱۳۹۶ ۰۸:۳۳ ب.ظ)Milestone نوشته شده توسط: ...
مثلا به نظرم اگه همین الان تصمیم بگیریم که برای کنکور کارشناسی ارشد رشته گیاهشناسی! درس بخونیم ولی اجرای اون رو به شنبه صبح محول کنیم، اون هدف نه قلبی و نه قوی هست و حتما تو اون تصمیم تردیدهایی هست و اگه همین الان اجراییش کنیم واقعا داریم از خوندنش لذت میبریم و به باهاش شاد هستیم و میخندیم؟
همین پزشکی رو مثال زدید شما.. الان کلی داوطلب تجربی سال هاست که پشت کنکور هستند و از خودشون بپرسید میگن از علاقه به پزشکی کم مونده هلاک بشن و به خاطر علاقه به پزشکیه . در حالیکه ما که خارج از اون فضا به قضیه نگاه میکنیم میبینیم که این ها تحت تاثیر خانواده، مدارس، دوستان، مشاوران کنکور و موسساته که به پزشکی سوق داده شدند. این بچه ها به قول معروف داغن.. تا وارد دانشگاه نشن و از اون جو کنکور و تبلیغات و شعارهای موسسات و حرف در و همسایه دور نشن، متوجه نمیشن واقعا به چی علاقه دارن. و وقتی هم متوجه میشن که دیگه خیلی دیر شده.
همش حس میکنم گاهی وقتا علایق ما، علایق خود ما نیست. علایق محیط و اطرافیان ماست که ما مثل یک آینه فقط تصویر این علاقه جمعی رو به همون جمع نشون میدیم.
(۱۷ شهریور ۱۳۹۶ ۰۸:۳۳ ب.ظ)Milestone نوشته شده توسط: واقعیته و داستان نیست، بازم به درجه اون عشق و حریص بودن نسبت بهش بستگی داره؛
خودم بیشترین هیجانها و لذتهام زمانی هست که انجام کاری رو میپذیرم که هیچ شناختی ازش ندارم
...
چقدر خوب. پس شما هم تجربه کردید این حس رو و واقعیته..
بیشترین هیجان.. توصیف قشنگی بود. دقیقا همین منظورم بود ولی نمیدونستم چطور بیانش کنم و چقدر خوب که شما دقیقا به اون سوالی که تو ذهنم جواب دادید.
عجیبه برام که من هیچ وقت این حس رو تجربه نکردم. ممکنه به خیلی کارها علاقه زیادی داشته باشم (مثلا یادگیری زبان ها) ولی هیچ وقت انقدر جذب این کار نشدم و هیچ وقت هم از فکر کردن بهش ذوق زده نشدم!
پس دیدگاه من ایراد داره.. و باید قشنگ در مورد اهدافم فکر کنم.
باز هم ممنونم از جواب. واقعا کامل و عالی بود
کاش میشد چند بار لایک کنم.. اصلا الهی یوزرتون بنفش بشه
باز هم ممنون
(۱۹ شهریور ۱۳۹۶ ۱۱:۵۴ ق.ظ)vazoupresin نوشته شده توسط: ۱) اصولا اگر شما برای مدت چندین سال به دنبال یک هدف باشید که در کنارش تلاش برای رسیدنش رو هم اضافه کنید، این میشه هدف حقیقی شما که سرشت، انتظارات و نیرو و توان جسمی و خلقی شما اون رو طلب میکنه. این که در این موضوع وفاداری اصل هست. این که شما از مسیر اصلی منحرف نشید، خسته نشید و دلزده نشید و با تمام سختی هایی که امکان داره با اون روبرو بشید مقاومت کنید. همچنین دررابطه با مزایایی که داره متوجه باشید. این که در نهایت توقع چه چیزی رو دارید.
برای مثال چه گوارا اگر چه به عقیده عده ای خانواده خودش رو رها کرد اما در نهایت یک ملت رو آزاد کرد
۲) بله. اگر شما فطرتا در مسیر مشخص حرکت کنید و هدف واقعی خودتون رو با توجه به استقلال ذهنی که دارید پیش ببرید این حالت رو تجربه میکنید.
۳)بستگی به هدف شما داره و شناختی که از خودتون دارید
۴)جوگیری یه احساس گذرا هست که بعدا ممکنه پشیمون بشید، و یا آزردگی برای سایرین بوجود بیارید. اما هدف رو من بالاتر سعی کردم واضح کنم
موفق باشید
ممنونم
تعریفتون عالی بود ولی یک سوال دیگه ای هم برام مطرح شد. اونم اینکه تا کی میشه مقاومت کرد؟
وقتی بحث شکست های پی در پی و مقاومت در راه هدف و غیره میشه ممکنه آدم فکر کنه این کار من نیست.. از اول هم کار من نبوده و نباید خودم رو درگیر این مسئله میکردم. این سرزنش درونی دلسردی از هدفه یا آگاهی واقعی نسبت به کاذب بودن یه هدف؟
چقدر جواب سوال آخر رو دوست داشتم.
باز هم ممنونم از پاسختون و وقتی که گذاشتید