سلام.
یعنی ربیع بر من مبارک شد هموجور.
۱- چند ساعت پیش شنیدم. مشکل چشم اون بچه حل شد. یک بنده خدایی سند ماشین و مدارکش رو گرو بیمارستان گذاشته بچه ی اون خانم رو عمل کردند. معاینات و مراقبت های بعد از عمل رو هم بیمارستان محترم مرحمت نمود بعد از دریافت همون ۵۰۰ هزارتومن انجام داد.
بقیه پول رو هم قسطی.
۲- هفته پیش یه اتفاقی افتاد که خانواده غم زده من بعد از ۴ سال برق شادی اومد توی چشاشون. اولش سعی کردم قضیه رو جدی نگیرم و خوشحال نشم! از روزهایی یادم می اومد که فکر میکردم همچی درست شده و ذوق مرگ میشدم، ولی دقیقه ۹۰ میفهمیدم زهی خیال باطل!!!
ولی امروز دیگه مطمئن شدم که "ان مع العسر یسرا" برای منو خانواده ام واقعا محقق گشت
و من به شدت خوشحالم، بخاطر سلامتی و خنده های از ته دل عزیزترین آدم زندگیم.
امروز در حین پیاده روی متوجه پرندهایی شدم، که یه دورانی اصلا صداشون نمی شنیدم، یواش یواش صداشون رو شنیدم ولی بنظرم قشنگ نبود. و امروز حس کردم پرنده ها چقدر قشنگ میخونن.
دوست دارم شیرجه بزنم توی زندگی. دوست دارم تمام عقب ماندگی هام در این ۴ سال رو بتونم جبران کنم. دوست دارم قوی تر بشم. تا اگه دوباره دور گردون چرخید و منو انداخت توی موقعیت سخت، اونقدر بهم نریزم که کل زندگی ام فلج بشه.
۳- این یکی در مورد خودمه
چند وقت پیش که من از جرگه مهندسین خروج زدم، تا چند روز بشدت ناراحت بودم و حس میکردم ۴ سال از عمرم رو که کامپیوتر خوندم ریختم توی سطل آشغال. تا اینکه خدا رو شکر با یک تیم قوی آشنا شدم، یه کارایی در حال انجامه. و اگه بتونم به سمت هنر هدایتش کنم که دیگه نور علی نور میشه.نتیجه کارامون چند ماه دیگه قطعی میشه. فعلا اونچه مسلمه اینه که از بلاتکلیفی و حس عذاب وجدان ریختن عمر در سطل زباله نجات یافتم
فعلا
رووووووووووووووووووووووووووووووو (این همون فرمان شیرجه بود
)
راستی حلول ماه ربیع الاول بر همه مبارک باشه.
الهی که دل تون همیشه آروم باشه.