از تلویزیون فوتبال پخش میشد , بابام نشسته بود با حساسیت بالا دنبالش میکرد و حرص میخورد, مامانمم در حالیکه از سرمای بیرون به کنار بخاری پناه آورده بود , مشغول میوه خوردن بود
بادکنکی که اون انتهای پذیرایی بود چشمو گرفت , رفتم بَرِش داشتم و شروع کردم به ضربه زدن و بالا انداختنش, در همین حین داداشم که داشت از کنارم رد میشد یه مشتی به زیر بادکنک زد, ولی بادکنک جاخالی داد و مشتش خورد به صورت من ====> عینکم افتاد, خودم پرت شدم و بادکنک رفت سمت بخاری!!!! منم تنها واکنشی که تونستم تو اون موقعیت بحرانی از خودم نشون بدم این بود که بلند جیغ کشیدم مامـــــــــــــــــــــــــــان!
شاید باورتون نشه ولی فک میکنید چی شد؟؟؟
بابام عصبانی شد که چرا نمیذارید فوتبالمو ببینم
داداشم گفت ئه ئه ئه ئه زهراااااااا این حرکات از تو بعیده!! :|
مامانمم گفت چــــــــــــرا میگی مامـــان؟؟؟؟؟؟؟! :|
جالب ترین واکنش رو واقعاً مامانه بنده نشون دادن! , شاکیه که چرا منو صدا کردی!
خب پس کیو صدا کنم؟؟ خاونومه همسایه رو؟؟!!
دسته من نیس که غیر ارادی صدا کردم!
اگه یه خانواده منو از سر راه پیدا میکرد میبرد بزرگ میکرد, الان محبتشون به من از خانواده اصلیم بیشتر بود!