کاش مجازی نبودیم!
آدم وقتی پای دردودل کسی میشینه با توجه به وضعیت طرف عکس العمل نشون میده. گاهی لازمه ساکت باشی و گوش کنی، گاهی باید همدردی کنی، و گاهی یه تلنگر بزنی.اینجاگاها پست هایی خوندم که احساس کردم باید یه چیزی بگم، اما چی؟!!! من که نمی دونستم مخاطبم دقیقا توی چه موقعیتی هست.
در اینجور مواقع وقتی کم میارم، میرم سراغ شعر و حکایت. این شعر رو برای همه اونایی نوشتم که احساس می کنند، بزرگترین غم و مشکل عالم رو دارند، که اصلا درش دخیل نبودند و هیچ راه چاره ای هم براش نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
صادقانه بگم واقعا ناراحت میشم از اینکه برخی مدت هاست توی لک هستند، و یا دردودل شون در موقعیت های مختلف یه چیزه. و اینکه بر این باورم خدا به هیچ کس بیشتر از توانش ابتلا نمیده.
خون به جگر را اثرش می دهند
چون که به خون شد جگرش می دهند
بال و پرش را چو به آتش کشند
بار دگر بال و پرش می دهند
چشم و دل و گوش و زبانش برند
شعله ی این جان به سرش می دهند
شمع که این گونه به سر آتش است
شادی مرگ سحرش می دهند
هرکه در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند