زمان کنونی: ۰۹ فروردین ۱۴۰۳, ۰۸:۰۴ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

خاطرات مسابقات رباتیک و ACM

ارسال:
۱۶ اسفند ۱۳۹۳, ۰۳:۱۹ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۱۲:۱۲ ب.ظ، توسط x86.)
خاطرات مسابقات رباتیک و ACM
این خاطره برای خیلی وقت پیشه، تقریبا میشه گفت برای دقیقا دوسال پیشه. دو سال پیش ۱۱ اسفند تا ۱۵ اسفند مسابقاتی برگزار میشد که در ادامه به بازگو کردن حقایق تلخ این مسابقات می پردازم Cool

دقیقا ۳ روز بعد از روزی که کنکور کارشناسی ارشد رو دادم یعنی ۲۳ بهمن سال ۹۱ رفتم دانشگاه. قضیه از اینجا شروع شد که دو تا از دوستام یه هفته قبل از کنکور اومدن سراغم تا برنامه ی رباتی که ساختن رو بنویسم، گفتم که نمیتونم. وقتی که رفتم دانشگاه کلا متوجه شدم که ۳ تا از آقایون به همراه ۵ تا از خانم ها دو سه ماه قبل تو مسابقات PNU-Open که در واقع مسابقات رباتیک دانشگاه های پیام نور کشور بود، شرکت کردن. حالا بریم که وارد قضایای این مسابقه بشیم:

سکانس اول: عاشقان دلباخته
رئیس دانشگاه ما یه آدم مذهبی بود، عوض شد. از اولش هم دل خوشی به کار کردن دختر ها و پسر ها با هم نداشت و کلا به همه چیز مشکوک بود. وقتی که کنکور رو دادم متوجه شدم که تو این دو سه ماه کار خاصی روی ربات انجام نشده و در واقع در حد روشن خاموش کردن چند تا LED بچه ها می تونن کار کنن. اونم به زور یکی از دوستام که کمی بیشتر از بقیه بلد بود. از قرار معلوم همین دوستم یه کلاس یه ماهه برای آموزش مقدمات رباتیک و الکترونیک هم گذاشته بود و دانشگاه هم واقعا داشت خرج می کرد و هرچی که میخواستن در اختیارشون قرار میداد.

ما وقتی وارد ماجرا شدیم که برخی از قضایا اتفاق افتاده بود. همونطور که گفتم گروه متشکل از سه آقا و ۵ خانم بود. از قرار معلوم هم هر کدوم از آقایون در این دو سه ماه یکی از خانم ها رو با عنوان زوجه انتخاب کرده بودند و با هدف ازدواج قرار های فوق برنامه هم با هم میذاشتن. حسادت یکی از دو خانم باقی مانده باعث میشه که برن و این قضیه رو پیش رئیس دانشگاه لو بدن. رئیس دانشگاه هم آقایون رو میخواد و آقایون هم مثل مرد میگن که میخواییم با هم ازدواج کنیم، اونم تو سن ۲۱ سالگی Big Grin.

خلاصه از این قضایا و بیکاری رئیس دانشگاهمون که بگذریم میرسیم به زمانی که بنده وارد دانشگاه شدم و رئیس دانشگاه اشاره کرد گفت بیا Smile. رفتم و دست بنده رو گرفتنو بردن تو جایی که بچه ها داشتن روی ربات کار می کردن، گفتن که از امروز فلانی هم وارد گروهتون میشه و ممکنه حتی با یکی دو نفرتون جایگزین بشه. گفتنِ این حرف همان و ناراحت شدن اعضای گروه هم همان. خانم ها میگفتن که ما اینهمه کار کردیم یعنی هیچ چی؟ (البته یکی نبود که بگه به جز روشن و خاموش کردن یه LED چی کار کردید؟) البته فعلا قضیه اونقدر ها جدی نشده بود. قضیه وقتی جدی شد که قرار بود هزینه ی شرکت کننده های تیم و مشخصاتشون توی سایت وارد بشه و بلیت ها خریداری بشه که رئیس دانشگاه گفتن، فقط ۵ تا از آقایون میرن برای مسابقه و خانم ها نمیرن. اینجا بود که خانم ها رو جو گرفت و خلاصه هر چی از دهنشون در میومد گفتن. البته بنده به رئیس دانشگاه گفتم که اگه قراره کسی حذف بشه منم مسابقه شرکت نمی کنم، ولی بچه ها راضی شدن که من برم و بنده رو تو این ماجرا بی تقصیر دونستن. نهایتا ۵ تا از آقایون اسم نوشتیم که بریم.

سکانس دوم: تشکیل تیم ACM
وقتی که وارد جریانات شدم فهمیدم که تو این دوره از مسابقات، هم میشه تیم رباتیک داشت و هم تیم ACM بنابراین تصمیم گرفتیم که دو تا تیم بدیم. برای هر تیم حداقل ۳ نفر لازم بود. ولی کلا آقایون ۴ نفر بودیم. تصمیم گرفتیم برای نفر پنجم مسئول دانشگاه که قرار بود با ما بیاد رو اسم بنویسم و برای نفر ششم هیچ گزینه ای روی میز نبود.Smile، یکی از دانشوها قبلا کلاس شبکه برگزار میکرد که بنده هم باهاش سلام و علیک داشتم و بهترین فردی که به ذهنم اومد بهش بگم تو مسابقه شرکت کنه اون بود. باهاش تماس گرفتمو گفتم که دو هفته دیگه یه مسابقه ای داریم و قراره که یه تیم برنامه نویسی داشته باشیم، آیا برنامه نویسی بلدی؟ گفت که راستش از برنامه نویسی همونقدر میدونم که ۳/۵ سال پیش درسشو پاس کردم. گفتم خب میتونی یاد بگیری تو این دو هفته؟ گفت آره. دو هفته گذشت و بعد از دو هفته دوستم بهم گفت که من تونستم تا مبحث حلقه ها یه مطالعه ای داشته باشم Big GrinBig GrinBig Grin، با کیا داریم میریم سیزده بدر. گفتم بی خیال ، خدا بزرگه. و اینگونه تیم ACM تشکیل شد.

سکانس سوم: ساخت ربات تعقیب خط
همانطور که گفته شد دوستان هیچ کاری در رابطه با ساخت ربات و برنامه نویسی اون نکرده بودن که به لطف خدا تو دو سه رو تونستم به صورت شبیه سازی شده برنامه ی ربات تعقیب خط رو پیاده سازی کنم و در واقع اون رو آماده ی اجرا بر روی سخت افزار واقعی کنم. ولی از اونجایی که سخت افزاری در کار نبود، مجبور شدم که وارد عمل بشم و به کمک دوستان ربات رو بسازیم. دانشگاه ما خیلی کوچیک بود و با توجه به شناختی که رئیس دانشگاه از ما داشت، به ما اعتماد می کرد و اجازه میداد که بعد از رفتن همه تا دیر وقت توی دانشگاه بمونیم و روی ربات کار کنیم، گاهی کلید دانشگاه رو هم به ما می دادن و بعد از تموم شدن کارها درب دانشگاه رو قفل می کردیم و میرفتیم پی کارمون.

خلاصه چند روزی نشستیم و شب و روز کار کردیم و نهایتا تونستیم یه چیزو سر هم کنیم. البته یه کیت آماده ی ربات تعقیب خط هم گرفته بودن که من سعی کردم اون سر هم کنم و دوستامون هم ربات اصلی رو سر هم کردن. ربات اصلی خیلی داغون طراحی شده بود، تا جایی مجبور شدم شب قبل از حرکت به سمت مشهد تا صبح بیدار بمونم و روی اون کار کنم. اون شبی که داشتم روی ربات کار می کردم، رفتم توی انباری که مزاحم کسی نباشم و اونجا با یک عدد موش کوچولو آشنا شدم. خیلی بامزه بود و اون شب رو کلی با هم بازی کردیم Smile.

سر هم کردن اون کیت ربات تعقیب خط هم راحت نبود، تا جایی که وقتی سر همش کردم و کدش رو اجرا کردم کلی ذوق کردیم و ازش فیلم گرفتیم. تعدادی از عکس های آزمایشگاه که هنگام کار بر روی ربات گرفته شد رو در زیر میبینید.
[تصویر:  341285_89403721961863299875.jpg]
نمایی از میز کار ما در دانشگاه

[تصویر:  341285_39857076848487350746.jpg]
نمایی از ربات اسمبل شده

سکانس چهارم: حرکت به سمت مشهد

آقا قرار شد که از قزوین بریم راه آهن تهران و از اونجا سوار قطار بشیم و بریم مشهد. یکی از دوستامون که خونشون کرج بود گفت شما بریم من از اینجا خودم میام. ما آماده شدیم و با استقبال پر شور دانشجویان و مسئولین دانشگاه به سمت تهران حرکت کردیم. ولی وقتی رسیدیم راه آهن متوجه شدیم که دوستمون هنوز تو راهه و نرسیده. سرتون رو درد نیارم با تمام استرسی که بهمون وارد شد، دوستمون جا موند Smile. جاموندش هم در حد یک دقیقه بود، یعنی وقتی رسید راه آهن دید که قطار داره حرکت می کنه. هیچ چی دیگه دنبال راه حل بودیم که گفتیم برو فلان جا و خودت تنها بیا. البته کرایش رو هم دانشگاه حساب کرد Big Grin.

موقع رفتن توی قطا کلی کلاس ربات رو گذاشتیم و پُزِ دانشجو بودنمون رو دادیم که آره ما خفنیم. و این درحالی بود که از اون سه نفری که از اول بودن، دو نفرشون حتی LED رو هم نمی تونستن روشن خاموش کن و به عنوان حامی تیم با ما اومدن. نفر سوم رو هم که گفتم، تو دو هفته تونسته بود حلقه های For و While رو یاد بگیره. منم که دو سه روزی میشد فهمیده بودم رباتیک چی هست و تعقیب خط یعنی چی Big Grin. هیچ چی دیگه رفتیم و رسیدیم به مشهد مقدس و بعد از چند ساعت در هتل بزرگ طرقبه بودیم.

[تصویر:  341285_86817225006080461051.jpg]
نمایی از راهروی قطار

سکانس پنجم: برگزاری مسابقات ACM
سه نفری که قرار شد تو مسابقات ACM شرکت کنیم من بودمو، اون دوست تازه واردم و دوست دیگم که رباتیکش خوب بود. متاسفانه همزمان با مسابقات ACM مسابقات رباتیک هم برگزار میشد که ما مجبور شدیم دو نفره تو مسابقه شرکت کنیم. سطح مسابقات زیاد بالا نبود . مخصوصا برنامه نویسی . سوالاش فارسی بود در صورتی که بنده شخصا انتظار سوال فارسی رو نداشتم. تیم ها هم چندان باهوش نبودن ولی از ما باهوش تر بودن . ینی اگه بخوای امتیاز دهی کنی از یک تا ۱۰۰ اونها ۵۰ بودن ما ۲۵ . کلا ۲۳ تا تیم شرکت کرده بودن که ما شدیم ۱۲ ام(دقیقا تیم وسط)البته من فکر میکردم که هشتم شدیم ولی چون در یک ساعت آخر مسابقه جدول امتیازات به روز نشد، شدیم ۱۲ ام . تا ۴ ساعت اول مسابقه جدول امتیازات رو نشون میدادن . تقریبا تا ساعت ۳ ،دوم بودیم ولی بقیه ی تیم ها تو سه ساعت باقیمانده چند تا سوال حل کردن ولی من شخصا درگیر یه سوال شدم و کل وقتم رو هم واسه اون گذاشتم و آخرش هم جواب نگرفتم .

قضیه ی این سوال این بود که من به دوستم گفتم حالا که نمیتونی سوال حل کنی، بگرد و آسونترین سوال رو پیدا کن تا اون رو حل کنم. من شروع کردم به حل سوال و دوستم هم به دنبال آسونترین سوال. آقا چشمتون روز بد نبینه، این کوتاهترین سوال رو به عنوان آسونترین سوال انتخاب کردو منم شروع کردم به حل کردن، آقا یه رب، دو رب، یه ساعت، حل نشد که نشد. دیگه کم کم داشتیم به آخر مسابقه میرسیدیم که یه نگاهی به سوالای دیگه انداختم و دیدم که خیلی مفت بودنBig Grin

روز قبل از امتحان یه امتحان تمرینی گذاشتن که تو اون مسابقه اولین Accept رو گرفتیم و داور مسابقه اعلام کردن که :"اولین Accept رو هم گرفتیم، تیم Neptune". بعد تو این مسابقه رتبه ی ۴ رو آووردیم. با تیم اول که صحبت میکردم میگفت ما سوال ها رو موازی حل میکنیم. ینی یکی ۴ تا سوال اون دوتای دیگه نفری ۳ تا سوال حل میکنن و ما دیگه کاری به کار همدیگه نداریم . موقعی که ما سوال حل میکنیم نفر دیگه داره کد میزنه و موقعی که من کد میزنم یکی دیگه سوال حل میکنه. خلاصه ما هم به صورت موازی نتیجه ی مسابقه رو خراب کردیم Big Grin.

[تصویر:  341285_40185669462562965562.jpg]
نمایی از تیم های مسابقه قبل از شروع

سکانس ششم: برگزاری مسابقات رباتیک
مسابقات رباتیک همزمان با مسابقات ACM شروع شد ولی به علت زیاد بدون تیم ها خیلی طول می کشید. نوبت ما روز بعد از مسابقات ACM بود و همگی رفتیم به محل برگزاری مسابقات رباتیک. یعنی دقل بازتر از بچه های ما کلا وجود نداره. همونطور که گفتم رباتی که تیم ما طراحی کرده بود راه راست رو هم نمیتونست بره چه برسه به دنبال کردن خط Smile. همونجا دوستان ما یه تیمی رو پیدا کردن که دو تا ربات داشتن و از اونها خواستن که ربات دوم رو به تیم ما بفروشه. قیمت ربات رو هم ۱۵۰ هزار تومن اعلام کردن و بچه های ما هم قبول کردن، چون پولش رو دانشگاه میداد. آقا این رباته یه کم مشکل داشت و دو ساعت مونده به شروع مسابقه به صورت مخفیانه من مامور درست کردن اون قسمت خراب شدم .

خلاصه رفتم و با هر مصیبتی که بود ربات رو آماده ی حرکت کردم. بدون اینکه ربات رو تست کنیم رفتیم و ربات رو گذاشتیم تو ابتدای مسیر مسابقه تا حرکت کنه. اگه مسابقات رباتیک شرکت کرده باشید متوجه میشید که برای اینکه وقتی دستور توقف به چرخ ها داده میشه، اونها بایستند و دیگه حرکت نکنن، دور چرخ ها رو نوار چسب برعکس میزنن که بچسبه به زمین. دوستان ما هم از همین ایده استفاده کردن و انقدر نوار چسب پیچیدن دور چرخهاش که رباتی که با ۱۲ ولت باید حرکت میکرد با ۱۸ ولت هم حرکت نمی کرد و تا ۱۰ سانت میرفت جلو و دیگه نمیتونست جابه جا شه Big GrinBig Grin، داور هم سه مرتبه سوت زد و ربات ما همچنان در اول راه گیر کرده بود و جلو نمیرفت. Smile

[تصویر:  341285_74377382092788153905.jpg]
بنده در حال تعمیر ربات خریداری شده

سکانس هفتم: اختتامیه و ربودن تندیس
قضایایی که در اختتامیه اتفاق افتاد بماند ولی خاطره انگیزترینش این بود که وقتی جایزه ها و تندیس ها و لوح ها رو که پخش کردن، همه جمع شدن تا یه عکس دسته جمعی بگیرن. اون دو تا دوستم که در ابتدای بحث بهشون اشاره کردم از فرصت پیش اومده استفاده کردن و تنها تندیسی که اضافه مونده بود و فکر کنم صاحبش توی مراسم حضور نداشت رو به صورت خیلی موزیانه ربودن Big Grin. وقتی هم که برگشتیم، تیم رباتیک گفت که ۳۷ ام شده Big Grin Big Grin فکر کنم آخر هم نشدیم. کلا صد و خورده ای تیم بود. تازه هم مسئولی که باهامون بود و بقیه ی بچه ها خیلی به خودشون میبالیدن که : ببینید بهمون تندیس دادن Smile، ما هم که گفتیم ۱۲ ام شدیم. کسی هم کاری با ما نداشت.

[تصویر:  341285_56736809903159001963.jpg]
نمایی از تندیس ربوده شده

این بود خاطره ی مسابقات رباتیک و ACM ما.
۱۲
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Riemann , mohaddeseh70 , Bahar_HS , sara417 , happy07 , mehdi.m2 , Good! , F.N.44 , Milestone , blackhalo1989 , neda_software , AmiriManesh , so@ , mym , nasim** , one hacker alone , Nesyan , vesta , ana9940 , NP-Cσмρℓєтє , alirezaei , abji22 , Menrva , tohidi4503 , miss msv66 , patrick , **sara** , fa_shinobi , MiladCr7 , SEVES
ارسال:
۱۶ اسفند ۱۳۹۳, ۰۹:۰۷ ق.ظ
RE: خاطرات مسابقات رباتیک و ACM
خیلی جالب بود و همین طور خیلی خوب توصیف کرده بودید!Smile
مدیر X86 ، فکر کنم انشاتون خیلی خوب بوده!Big Grin

Never give up on something you can't go a day without thinking about

۲) سال ۹۴ : دوباره از نو شروع می کنم.Smile
۱
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: x86 , aadmida , Good! , alirezaei , tohidi4503 , fa_shinobi
ارسال:
۱۶ اسفند ۱۳۹۳, ۰۹:۴۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۰۹:۴۴ ب.ظ، توسط Good!.)
خاطرات مسابقات رباتیک و ACM
وای چقدر بامزه نوشته بودید Big Grin
یه سوال مسابقات ACM کجا بوده اینقدر بی در و پیکر؟ Big Grin شما خودتون کجا درس میخوندید لیسانس که انقدر راحت پذیرفتن رتبه اوردین؟؟!! Big Grin الان شرایط اونموقع رو با دانشگاه تهران مقایسه میکنید متعجب نمیشید یه مقدار؟ Big Grin
ما مسابقات ACM درون دانشگاهیمون هم سوالات انگلیسی بود فارسی چرا آخه! Big Grin
ما تنها تیمی بودیم که همگی خانم بودیم!البته کلا خانمها زیاد شرکت نکرده بودن.تا جاییکه یادمه ۲، ۳نفر نهایت.تازه فکر کنم خوب دارم حساب میکنم.ما سوم شدیم. هر ۳ تیم تعداد سوالات حل شدمون به یه اندازه بود فقط تایمش فرق میکرد. ما هم موازی کار کردیم هر ۳ تا شروع کردیم سوالا رو بررسی کردن و روشون فکر کردیم. البته این وسطا اگه یکی موقع کد زدن اشکال داشت کمک هم میکردیم تا سریعا به جواب برسیم. تجربه ی خیلی خوب بود کلا خیلی خوش گذشت. مخصوصا اون بادکنکاش Smile Big Grin

یه چیزی: آخه ۱۵۰ هزار تومن پول میدن ربات میخرن؟!:O Big Grin
۳
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: x86 , so@ , alirezaei
ارسال:
۱۶ اسفند ۱۳۹۳, ۱۰:۴۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۱۰:۴۷ ب.ظ، توسط x86.)
RE: خاطرات مسابقات رباتیک و ACM
(۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۰۹:۴۱ ب.ظ)Good! نوشته شده توسط:  وای چقدر بامزه نوشته بودید Big Grin
یه سوال مسابقات ACM کجا بوده اینقدر بی در و پیکر؟ Big Grin شما خودتون کجا درس میخوندید لیسانس که انقدر راحت پذیرفتن رتبه اوردین؟؟!! Big Grin الان شرایط اونموقع رو با دانشگاه تهران مقایسه میکنید متعجب نمیشید یه مقدار؟ Big Grin
ما مسابقات ACM درون دانشگاهیمون هم سوالات انگلیسی بود فارسی چرا آخه! Big Grin
ما تنها تیمی بودیم که همگی خانم بودیم!البته کلا خانمها زیاد شرکت نکرده بودن.تا جاییکه یادمه ۲، ۳نفر نهایت.تازه فکر کنم خوب دارم حساب میکنم.ما سوم شدیم. هر ۳ تیم تعداد سوالات حل شدمون به یه اندازه بود فقط تایمش فرق میکرد. ما هم موازی کار کردیم هر ۳ تا شروع کردیم سوالا رو بررسی کردن و روشون فکر کردیم. البته این وسطا اگه یکی موقع کد زدن اشکال داشت کمک هم میکردیم تا سریعا به جواب برسیم. تجربه ی خیلی خوب بود کلا خیلی خوش گذشت. مخصوصا اون بادکنکاش Smile Big Grin

یه چیزی: آخه ۱۵۰ هزار تومن پول میدن ربات میخرن؟!:O Big Grin

خیلی ممنونم، والا دانشجویان دانشگاه پیام نور شرکت کرده بودن، لیسانسمم پیام نور بودم Smile. واقعا بعد از اینکه اومدم دانشگاه تهران تازه فهمیدم که دانشگاه و دانشجو یعنی چی، اصلا قابل مقایسه نیستن. به هیچ وجه. خلاصه هر وقت یاد مسابقه میوفتم کلی میخندم به کارهایی کردیم. خریدن ربات، تیم برنامه نویسیمون، ربودن تندیس Big Grin خلاصه همش خاطره شد.
۲
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: aadmida , Good! , NP-Cσмρℓєтє , **sara** , fa_shinobi
ارسال:
۱۷ اسفند ۱۳۹۳, ۰۹:۳۱ ق.ظ
RE: خاطرات مسابقات رباتیک و ACM
برای دوست عزیزGood عجیب غریب بوده!
برای من کاملا آشنا بود!Big Grin
خدا قسمت کنه منم بیام دانشگاه تهران،طعم یه دانشگاه واقعی رو تجربه کنم.

Never give up on something you can't go a day without thinking about

۲) سال ۹۴ : دوباره از نو شروع می کنم.Smile
۰
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: x86 , alirezaei , Good! , RASPINA , fa_shinobi
ارسال:
۱۷ اسفند ۱۳۹۳, ۰۲:۴۲ ب.ظ
RE: خاطرات مسابقات رباتیک و ACM
(۱۷ اسفند ۱۳۹۳ ۰۹:۳۱ ق.ظ)Bahar_HS نوشته شده توسط:  خدا قسمت کنه منم بیام دانشگاه تهران،طعم یه دانشگاه واقعی رو تجربه کنم.

الهی آمین Smile
۰
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: abji22 , Good! , Bahar_HS , fa_shinobi , happy07
ارسال:
۱۷ اسفند ۱۳۹۳, ۰۵:۴۱ ب.ظ
خاطرات مسابقات رباتیک و ACM
دقیقا ماهم همین سال تومسابقات رباتیک شرکت کرده بودیم،یاد خاطرات خودم افتادم خییلی شبیه به ما بود
مافقط۲ پسربودنو ۴خانوم
ربات اتش نشان بودالبته استاد راهنما داشتیم همه کاراشو خودش انجام میداد ما فقط لحیم کاری میکردیم،دانشگاه هم هیچ اعتمادی بهمون نداشت کل خرج رباتو خودمون دادیم،رییس میگفت من میدونم شما هیچی نمیشید!خیلی روحیه میداد خلاصه!
تو دانشگاه هم ایقذمغرور راه میرفتیم کارت عضو ربات هم میچسبوندیم به مقنعه و پز....
رباتم کامل کردیم روز اخرم ازمایشش کردیم همه چی خوب بود،وقتی ربات حرکت کرد ۶نفرمون به اندازه ۶۰ نفر جیغ کشیدیم
خیلی حال داد ولی اخرش نبردنمون مشهد،رییس بی ذوقی داشتیم استعدادامونو کور کرد!

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.

به مصلحتم نبود
۴
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Good! , x86 , mehdi.m2 , alirezaei , tohidi4503 , Bahar_HS , miss msv66 , RASPINA , mym , fa_shinobi , so@ , نارین , SEVES
ارسال:
۱۸ اسفند ۱۳۹۳, ۰۴:۴۰ ب.ظ
خاطرات مسابقات رباتیک و ACM
آقا خیلی خاطره شیرین و آموزنده ای بود. مخصوصا قسمت لوحش.Smile
منم یه خاطراتی دارم که اینجا مینویسم. البته یکم تلخه.
من یادمه ترم دوم، آخر ترم که داشتیم پروژه سی ++ رو تحویل میدادیم یکی از همکلاسیام اومد گفت تو که برنامه نویسیت خوبه میای بریم مسابقات ACM شریف؟ منم گفتم من حرفی ندارم. کی بریم؟Smile
ماجرا ازین جا شروع شد. من و اون همکلاسی(و بیشتر مواقع اون همکلاسی) میرفتیم پیش مدیر گروه و درخواست میدادیم چندتا کامپیوتر و یه استاد هفته ای یه ساعت در اختیار ما بذارن که ما برنامه نویسی کار کنیم و سه نفر بریم مسابقات و غرور آفرین بشیم واسه دانشگاه. مدیر گروهمون آدم بدی نبود و احتمالا میتونست رئیس دانشگاه رو راضی کنه ولی زیاد وقت نداشت و توجه نمیکرد. ما تصمیم گرفتیم خودمون یکی از استادا رو پیدا کنیم و مدیر گروه رو در مقابل عمل انجام شده قرار بدیم.
ما چون استاد سی پلاس خودمون خوب نبود، بیرون پیش یکی از اساتید جوون میرفتیم که خیلی هم مخ برنامه نویسی بود. از غذا!!! این استاد دوست مدیر گروهمون شد و ترم بعد اومد دانشگاه ما شروع کرد به درس دادن. و از غذاتر ابراز تمایل کرد به این قضیه. و تازه... خودش در یک نشست با رئیس دانشگاه در حضور ما قضیه رو مطرح کرد. رئیس دانشگاه هم بدش نیومد و دیگه استاد قرار شد ۶ نفر رو انتخاب کنه برای آموزش و سه نفر از اون ۶تا برای مسابقات. حدود ۱۵ نفر از کل ورودی ها داوطلب بودن. ما رو جمع کرد تو یه کلاس و یه سوال بی محتوا داد که هیشکی حلش نکرد. دیگه از بین ما، اونایی رو که بیرون باهاشون زیاد کلاس داشتن و یکی دو نفر دیگه رو عشقی انتخاب کرد. منو یکی دیگه ام که برنامه نویسیم از بقیه بهتر بود(مثلاConfused) جزو ذخیره ذخیره ها شدیم (یعنی نفر ۷ام و ۸ام).
بنظر کلاس تشکیل شده میومد تا اینکه فهمیدیم بعضی از کارمندای دانشگاه با این استاد لج افتادن و موافق این قضیه نیستن. ما هم هی گلایه از کارمندا و رئیس که بابا چرا راه نمیاید، این خواسته بزرگی نیست و فلان و فلان... بعدا فهمیدیم استاد فقط دلش میخواد بیشتر شناخته بشه تا بیرون کلاسای جور واجور برگزار کنه. بخاطر این قضیه ام هر کاری میکنه و بخاطر همینم موافق این کلاسه. خلاصه مشاجره استاد و کارمندا بالا گرفت، ACM معلق شد و استاد دیگه ترم بعد دانشگاه ما پیداش نشد. ما هم که دیگه فهمیدیم کسی که این وسط اهمیت نداره فقط ماییم تصمیم گرفتیم دیگه هیچوقت فعالیتی نداشته باشیم و سرمون تو درس خودمون باشه.
در واقع ما قربانی شدیم. از یه طرف مدیر گروه بی مسئولیت و کارمندایی که از رئیس دانشگاه گردن کلفت تر بودن، از یه طرفم استاد بی اخلاق (که واقعا لفظ استاد رو نباید برای اون آدم بکار برد). بعدا بیشتر به این حرف رسیدیم. یکی دوتا کلاس نصفه رفتیم باهاش و دورادور هم یه چیزایی ازش میشنیدیم. استاد میپیچونه، پولکیه، واسه دانشجو ارزش قائل نمیشه، پولو گرفته کلاس تشکیل نمیشه و....
در نهایت این قضیه خیلی فرصتا و انگیزه ها رو از ما گرفت. با اینکه برنامه نویسی رو دوست داشتم و بنظر اگه ادامه میدادم به یه جایی میرسیدمAngel اما دیگه قید همه چیزو زدم و حتی انگیزه نداشتم خودم برنامه نویسی کار کنم. البته خدارو شکر بعد از ما مدیر گروه و رئیس دانشگاه عوض شد کلاسای رباتیک و چیزای دیگه به خوبی و خوشی برگزار میشه.
قصه ما به سر رسید اما امیدوارم هر کدوم از بچه های مانشت که بعدا همچین شغلایی رو انتخاب میکنن مسئولیت پذیر باشن، بیشتر از وقتشون کار نگیرن و بدونن لازمه هر کاری اخلاقه.
ببخشید سرتون رو درد آوردمSmile

اگه با دیکشنری سرو کار داری یه سر به اینجا بزن:

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
۳
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: alirezaei , Nesyan , x86 , so@ , NP-Cσмρℓєтє , نارین , **sara**
ارسال:
۱۸ اسفند ۱۳۹۳, ۱۱:۱۷ ب.ظ
RE: خاطرات مسابقات رباتیک و ACM
(۱۸ اسفند ۱۳۹۳ ۰۴:۴۰ ب.ظ)fa_shinobi نوشته شده توسط:  آقا خیلی خاطره شیرین و آموزنده ای بود. مخصوصا قسمت لوحش.Smile
منم یه خاطراتی دارم که اینجا مینویسم. البته یکم تلخه.
من یادمه ترم دوم، آخر ترم که داشتیم پروژه سی ++ رو تحویل میدادیم یکی از همکلاسیام اومد گفت تو که برنامه نویسیت خوبه میای بریم مسابقات ACM شریف؟ منم گفتم من حرفی ندارم. کی بریم؟Smile
ماجرا ازین جا شروع شد. من و اون همکلاسی(و بیشتر مواقع اون همکلاسی) میرفتیم پیش مدیر گروه و درخواست میدادیم چندتا کامپیوتر و یه استاد هفته ای یه ساعت در اختیار ما بذارن که ما برنامه نویسی کار کنیم و سه نفر بریم مسابقات و غرور آفرین بشیم واسه دانشگاه. مدیر گروهمون آدم بدی نبود و احتمالا میتونست رئیس دانشگاه رو راضی کنه ولی زیاد وقت نداشت و توجه نمیکرد. ما تصمیم گرفتیم خودمون یکی از استادا رو پیدا کنیم و مدیر گروه رو در مقابل عمل انجام شده قرار بدیم.
ما چون استاد سی پلاس خودمون خوب نبود، بیرون پیش یکی از اساتید جوون میرفتیم که خیلی هم مخ برنامه نویسی بود. از غذا!!! این استاد دوست مدیر گروهمون شد و ترم بعد اومد دانشگاه ما شروع کرد به درس دادن. و از غذاتر ابراز تمایل کرد به این قضیه. و تازه... خودش در یک نشست با رئیس دانشگاه در حضور ما قضیه رو مطرح کرد. رئیس دانشگاه هم بدش نیومد و دیگه استاد قرار شد ۶ نفر رو انتخاب کنه برای آموزش و سه نفر از اون ۶تا برای مسابقات. حدود ۱۵ نفر از کل ورودی ها داوطلب بودن. ما رو جمع کرد تو یه کلاس و یه سوال بی محتوا داد که هیشکی حلش نکرد. دیگه از بین ما، اونایی رو که بیرون باهاشون زیاد کلاس داشتن و یکی دو نفر دیگه رو عشقی انتخاب کرد. منو یکی دیگه ام که برنامه نویسیم از بقیه بهتر بود(مثلاConfused) جزو ذخیره ذخیره ها شدیم (یعنی نفر ۷ام و ۸ام).
بنظر کلاس تشکیل شده میومد تا اینکه فهمیدیم بعضی از کارمندای دانشگاه با این استاد لج افتادن و موافق این قضیه نیستن. ما هم هی گلایه از کارمندا و رئیس که بابا چرا راه نمیاید، این خواسته بزرگی نیست و فلان و فلان... بعدا فهمیدیم استاد فقط دلش میخواد بیشتر شناخته بشه تا بیرون کلاسای جور واجور برگزار کنه. بخاطر این قضیه ام هر کاری میکنه و بخاطر همینم موافق این کلاسه. خلاصه مشاجره استاد و کارمندا بالا گرفت، ACM معلق شد و استاد دیگه ترم بعد دانشگاه ما پیداش نشد. ما هم که دیگه فهمیدیم کسی که این وسط اهمیت نداره فقط ماییم تصمیم گرفتیم دیگه هیچوقت فعالیتی نداشته باشیم و سرمون تو درس خودمون باشه.
در واقع ما قربانی شدیم. از یه طرف مدیر گروه بی مسئولیت و کارمندایی که از رئیس دانشگاه گردن کلفت تر بودن، از یه طرفم استاد بی اخلاق (که واقعا لفظ استاد رو نباید برای اون آدم بکار برد). بعدا بیشتر به این حرف رسیدیم. یکی دوتا کلاس نصفه رفتیم باهاش و دورادور هم یه چیزایی ازش میشنیدیم. استاد میپیچونه، پولکیه، واسه دانشجو ارزش قائل نمیشه، پولو گرفته کلاس تشکیل نمیشه و....
در نهایت این قضیه خیلی فرصتا و انگیزه ها رو از ما گرفت. با اینکه برنامه نویسی رو دوست داشتم و بنظر اگه ادامه میدادم به یه جایی میرسیدمAngel اما دیگه قید همه چیزو زدم و حتی انگیزه نداشتم خودم برنامه نویسی کار کنم. البته خدارو شکر بعد از ما مدیر گروه و رئیس دانشگاه عوض شد کلاسای رباتیک و چیزای دیگه به خوبی و خوشی برگزار میشه.
قصه ما به سر رسید اما امیدوارم هر کدوم از بچه های مانشت که بعدا همچین شغلایی رو انتخاب میکنن مسئولیت پذیر باشن، بیشتر از وقتشون کار نگیرن و بدونن لازمه هر کاری اخلاقه.
ببخشید سرتون رو درد آوردمSmile

خیلی بده! منم تجربه کردم!با کلی امید و آرزو شروع می کنی،یکی میاد همشو با خاک یکسان می کنه....بعدش تو می مونی و یه دنیا حسرت...

Never give up on something you can't go a day without thinking about

۲) سال ۹۴ : دوباره از نو شروع می کنم.Smile
۱
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: fa_shinobi , SEVES
ارسال: #۱۰
۲۰ اسفند ۱۳۹۳, ۰۸:۳۸ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۰ اسفند ۱۳۹۳ ۰۸:۴۵ ب.ظ، توسط x86.)
خاطرات مسابقات رباتیک و ACM
رفته بودیم حرم امام رضا (ع) که من نشستم یه گوشه ای و شروع کردم به دعا خوندن، دوستامون رفتن سمت ضریح. بعد از یه رب بیست دقیقه دو تا دوستم که قبلا هم بهشون اشاره کرده بودم، اومدن. دیدم چشم یکیشون قرمز شده و قیافش خیلی داغون میزنه. معلوم بود که خیلی گریه کرده. گفتم فلانی چی شده؟ گفت هیچ چی، استخاره باز کردم برای ازدواج با فلان خانم، بد اومد. Big GrinBig GrinBig Grin با کیا رفته بودیم مسابقه. فلان خانم هم یکی از همون خانم هایی بود که از تیم حذف شدن. الان که یادم میوفته واقعا خنده ام میگیره. Big Grin

پ.ن: یه داستان عاشقانه ی دیگه ای که تو مسابقات شاهد اون بودیم، موقعی بود که یکی از تیم ها داشت رباتش رو آماده میکرد که بذارنش تو زمین مسابقه. یه دفه یکی از خازن های ربات ترکید و پاشید رو صورت یکی از پسرا. فکر کنم خازنش زیاد بزرگ هم نبود (ربات تعقیب خط چیه خازنش چی باشه Smile)، بعد یه دفه دیدیم که یکی از دخترا جیغ میکشه و اسم پسره رو صدا میکنه Big Grin Big Grin Big Grin. هیچ چی دیگه فکر کنم پسره خوب شد ولی دختره قش کرد افتاد رو زمین. خیلی باحال بودن، منم فقط داشتم میخندیدم Big Grin البته الان که فکرشو میکنم بیشتر خنده ام میگیره. Big Grin
۷
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: MiladCr7 , abji22 , نارین , alirezaei , fa_shinobi , Bahar_HS , neda_Network , SEVES , Dsaki


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  آخرین اخبار مربوط به مسابقات رباتیک کشوری javadjj ۲۴ ۲۱,۱۹۳ ۲۳ دى ۱۳۹۸ ۱۲:۵۶ ق.ظ
آخرین ارسال: marvelous
  رباتیک fateme66 ۳ ۵,۴۸۲ ۱۶ مرداد ۱۳۹۸ ۰۹:۱۹ ق.ظ
آخرین ارسال: marvelous
  هوش رباتیک دانشگاه تهران و هوش امیرکبیر s.izadi ۲۹ ۲۸,۳۷۳ ۲۳ تیر ۱۳۹۸ ۰۱:۴۴ ق.ظ
آخرین ارسال: asmagh
  یادش بخیر خاطرات دانشگاه قم! mihan123 ۱ ۲,۷۰۴ ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ ۰۳:۴۲ ق.ظ
آخرین ارسال: arman12345
  خاطرات سربازی simorghsimorgh ۲۸ ۱۸,۵۰۱ ۱۰ بهمن ۱۳۹۶ ۱۲:۵۶ ق.ظ
آخرین ارسال: αɾια
  مسابقات ACM javadjj ۳۳ ۲۴,۹۱۹ ۲۲ تیر ۱۳۹۶ ۰۱:۱۴ ق.ظ
آخرین ارسال: amirdeljuyi
  برای اینکه در ارشد مهندسی رباتیک بخونیم ، تو کارشناسی بهتره چه رشته ای رو انتخاب کنیم arashmehraabi ۱ ۳,۴۶۲ ۰۶ مهر ۱۳۹۵ ۱۱:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: signal_micro
  شبانه رباتیک امیرکبیر یا روزانه هوش سنندج afshin71 ۷ ۴,۲۴۳ ۲۴ شهریور ۱۳۹۵ ۱۲:۳۸ ب.ظ
آخرین ارسال: Pure Liveliness
Star معرفی مهندسی رباتیک امیرکبیر nkhdiscovery ۲۳ ۲۴,۰۶۵ ۲۳ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۴۵ ب.ظ
آخرین ارسال: m.1373
  مقاله در ACM irpersian20 ۰ ۱,۶۵۹ ۲۳ مرداد ۱۳۹۵ ۰۵:۵۰ ب.ظ
آخرین ارسال: irpersian20

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close