همینطوری وقتی از خواب بیدار شدم چنین متنی در خاطرم بود :
تو را دیریست من چشم انتظارم
به کمک گوگل این شعر پیدا کردم :
تو را من چشم در انتظارم بهار
من ان شاخ تکیده و خشکیده ی در بادم
تو را من در انتظارم ای بهار
برف سفید غم چندیست که بر دلم لانه کرده
بیا و این دل را گل آذین کن بیا ای نسیم بهار
شعله های آتش سرخت بوسه بر جان خواهد زد
تو را من چشم انتظارم ای نسیم بهار
ای بهار صورت ترکیده ام را سفیداب و سبزه بخش
دلبرگان دست به دست گل هایت خواهند سپرد
با عطرت بوی خدا را احساس می کنم ای بهار
بوسه بر لب خدا با باد خواهم زد بهار
تو را من دیریست چشم انتظارم بهار
احمد سپنتامهر