برای هاتف و تمام دانشجویان عازم حج
ما رو هم از دعاهاتون جا ندازین
شبی آوای دعوت را شنفتم
صدایم کردی و لبیک گفتم
شتابان آمدم تا خاک کویت
شدم دیوانه و تکبیر گویت
به عشق روی تو احرام بستم
درون سینه ، هر بت را شکستم
رسیدم تا به مهمانی خدایا !
چه ها دیدم ، تو می دانی خدایا !
بسا دیدم که شمعی اشک ریزد
به هر دم از زبانش شعله خیزد
ولی پروانه ی گریان که دیده ؟
چه کس آوای عشقش را شنیده ؟
من آنجا گریه ی پروانه دیدم
چنان پروانگان ، گریان دویدم
همه پروانگان ، گریان یک شمع
در آن حیرانسرا حیران یک شمع
به بزم کعبه دستی شمعی افروخت
که سوزش ، روان عالمی سوخت
به شمع کعبه ، بس پروانه دیدم
هزاران عاشق دیوانه دیدم
چه شمعی این همه پروانه دارد ؟
چه دلبر این همه دیوانه دارد ؟
نگه کردم به چشم دل حرا را
در آنجا یافتم عطر خدا را
بود در این جبل جای محمد
به گوش آید نفس های محمد
مرا اندیشه در حال سفر بود
که هر دم در پی کاری دگر بود
ز مروه تا صفا گریان دویدم
صدای ندبه ی مردم شنیدم
دوباره مرغ روحم کرد پرواز
ز پایان سفر رفتم به آغاز
سفر کردم به دوران پیمبر
عجب هنگامه ای الله اکبر !
من از یاد محمد جان گرفتم
ز مهرش پرتو ایمان گرفتم
مرا در گوش ، آواز بلال است
از این آوا اگر مستم حلال است
خداوندا ! روانی خسته دارم
دلی با عشق تو پیوسته دارم
در این دنیا مرا غیر از تو، کس نیست
به فریاد دلم ، فریاد رس نیست
به حق کعبه ، دل را زندگی بخش
به جان تیره ام تابندگی بخش
من و بار گناه و شرمساری
تو و بخشایش و آمرزگاری