(۲۰ شهریور ۱۳۹۶ ۰۹:۵۷ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: (20 شهریور ۱۳۹۶ ۰۹:۵۱ ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: جدیدا ها حسی به زندگی ندارم. به هدفهایی که دارم و فکر میکنم بهشون میدونم میرسم. سخته رسیدن بهشون و تلاش بسیار میخواد ولی بالاخره میرسم بهشون. ولی اون چیزی که خسته ام کرده نبودن اون کسی هست که باید باشه و نیست !!! آخه لامصب نمیدونم هم کی هست ولی فقط میدونم نیستش! چرا خب؟؟؟ آخه چرا؟؟؟؟ چقدر خوب بود آدم از این دلخوشی ها تو زندگی داشت. دیگه غمی در زندگی بود اونوقت ؟؟؟ دلخوشیهامون شده یک مشت کتاب و مقاله و مزخرفیات اینجوری. خب که چی بشه آخه؟
که آدم مشغول بشه. که به فقدانش فکر نکنه.
اره دقیقا. چقدر جمله قشنگی گفتید!
که به فقدانش فکر نکنیم.....
خانم راسپینا خوبه شما عروسی صمیمی ترین دوستتون جمعه هست. من عروسی صمیمی ترین دوستم سه سال پیش بود خخخ
یادش بخیر. عروس دوماد همکلاسی هم بودن... رفتم عروسیشون خیلی خوب بود. شما هم حتما برید قطعا خاطره انگیز هست براتون