زمان کنونی: ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۴:۱۰ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۳۶۳۶۱
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۰۳:۳۵ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
تو این یکسال و شش ماهی که ازدواج کردم تمام انرژی و فکرم رو صرف شریک زندگیم کردم به خاطر بهبود بخشیدن به روابطمون وبالابردن سطح فکری و یاد دادن چیزهای مهم وکلیدی که تو خانوده خودش یادنگرفته ولی برای من بسیار مهم بوده .خیلی انرژی گذاشتم و تا حدودی موفق بودم تا اینکه امروز هم صحبتهای یکی از دوستانم رو شنیدم و از تجربه ۱۰ ساله از ازدواجش برام صحبت کرد ..به این نتیجه رسیدم شاید تو این یکساله و نیم گذشته و سالهای اینده بتونم خلقیات همسرم رو تغییر بدم و اونی که میخام ازش دربیارم ولی ذاتش عوض نخواهد شد و در بدترین شرایط زندگی همون شخصیت اصلی رو بروزخواهد داد. اون شخصیتی که به هیچ وجه برام قابل تحمل و بخشش نیست . نمیدونم ..حس بدی بهم دست داده حس اون کشاورزی که سالها تمام انرژی و امیدشو میزاه روی زمینی که مشخص نیست محصول بده یا نده یا وقتی که به محصولش نیاز داره اون زمین محصول مرغوبش رو میده یا نه .
سر درگم و گیج هستم .تو این یکسال و نیم به خاطر بهبود دادن به خانواده از خیلی چیزها دست کشیدم تا امروز احساس یه زن سیاسمتدار و هنرمند و زرنگ و موفق رو میکردم طوری که مورد تحسین همه بودم ولی نمیدونم ایا در اینده مخصوصا وقتی اختلاف یا بحثی رخ بده تلاشام ثمر بخش میمونه یا عمرم رو تلف میکنم.دیگه حوصله فکرکردن به اینده رو هم ندارم

هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش.
سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر

هر کس در زندگی خود یک کوه اورست دارد که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند...!!!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: salam5
ارسال: #۳۶۳۶۲
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۰۳:۴۱ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۶ فروردین ۱۳۹۶ ۰۳:۳۵ ب.ظ)shayesteNEY نوشته شده توسط:  تو این یکسال و شش ماهی که ازدواج کردم تمام انرژی و فکرم رو صرف شریک زندگیم کردم به خاطر بهبود بخشیدن به روابطمون وبالابردن سطح فکری و یاد دادن چیزهای مهم وکلیدی که تو خانوده خودش یادنگرفته ولی برای من بسیار مهم بوده .خیلی انرژی گذاشتم و تا حدودی موفق بودم تا اینکه امروز هم صحبتهای یکی از دوستانم رو شنیدم و از تجربه ۱۰ ساله از ازدواجش برام صحبت کرد ..به این نتیجه رسیدم شاید تو این یکساله و نیم گذشته و سالهای اینده بتونم خلقیات همسرم رو تغییر بدم و اونی که میخام ازش دربیارم ولی ذاتش عوض نخواهد شد و در بدترین شرایط زندگی همون شخصیت اصلی رو بروزخواهد داد. اون شخصیتی که به هیچ وجه برام قابل تحمل و بخشش نیست . نمیدونم ..حس بدی بهم دست داده حس اون کشاورزی که سالها تمام انرژی و امیدشو میزاه روی زمینی که مشخص نیست محصول بده یا نده یا وقتی که به محصولش نیاز داره اون زمین محصول مرغوبش رو میده یا نه .
سر درگم و گیج هستم .تو این یکسال و نیم به خاطر بهبود دادن به خانواده از خیلی چیزها دست کشیدم تا امروز احساس یه زن سیاسمتدار و هنرمند و زرنگ و موفق رو میکردم طوری که مورد تحسین همه بودم ولی نمیدونم ایا در اینده مخصوصا وقتی اختلاف یا بحثی رخ بده تلاشام ثمر بخش میمونه یا عمرم رو تلف میکنم.دیگه حوصله فکرکردن به اینده رو هم ندارم
قبل از ازدواج اینجوری نبودن؟ بعدا عوض شدن؟

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۳۶۳۶۳
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۰۳:۴۸ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۶ فروردین ۱۳۹۶ ۰۳:۴۱ ب.ظ)nlp@2015 نوشته شده توسط:  
(06 فروردین ۱۳۹۶ ۰۳:۳۵ ب.ظ)shayesteNEY نوشته شده توسط:  تو این یکسال و شش ماهی که ازدواج کردم تمام انرژی و فکرم رو صرف شریک زندگیم کردم به خاطر بهبود بخشیدن به روابطمون وبالابردن سطح فکری و یاد دادن چیزهای مهم وکلیدی که تو خانوده خودش یادنگرفته ولی برای من بسیار مهم بوده .خیلی انرژی گذاشتم و تا حدودی موفق بودم تا اینکه امروز هم صحبتهای یکی از دوستانم رو شنیدم و از تجربه ۱۰ ساله از ازدواجش برام صحبت کرد ..به این نتیجه رسیدم شاید تو این یکساله و نیم گذشته و سالهای اینده بتونم خلقیات همسرم رو تغییر بدم و اونی که میخام ازش دربیارم ولی ذاتش عوض نخواهد شد و در بدترین شرایط زندگی همون شخصیت اصلی رو بروزخواهد داد. اون شخصیتی که به هیچ وجه برام قابل تحمل و بخشش نیست . نمیدونم ..حس بدی بهم دست داده حس اون کشاورزی که سالها تمام انرژی و امیدشو میزاه روی زمینی که مشخص نیست محصول بده یا نده یا وقتی که به محصولش نیاز داره اون زمین محصول مرغوبش رو میده یا نه .
سر درگم و گیج هستم .تو این یکسال و نیم به خاطر بهبود دادن به خانواده از خیلی چیزها دست کشیدم تا امروز احساس یه زن سیاسمتدار و هنرمند و زرنگ و موفق رو میکردم طوری که مورد تحسین همه بودم ولی نمیدونم ایا در اینده مخصوصا وقتی اختلاف یا بحثی رخ بده تلاشام ثمر بخش میمونه یا عمرم رو تلف میکنم.دیگه حوصله فکرکردن به اینده رو هم ندارم
قبل از ازدواج اینجوری نبودن؟ بعدا عوض شدن؟
متوجه سوالت نشدم بر اساس گمان جواب میدم:
قبل ازدواج و بعد ازدواج نداره .یه سری اخلاقیات هست که تا وقتی زیر یک سقف نباشی متوجه نمیشی .این همون ذات ادمهاست و تفاوتهای تربیتی ریز در عین حال مهم در خانوادها

هرگز، منتظر" فرداى خیالى" نباش.
سهمت را از" شادى زندگى"، همین امروز بگیر

هر کس در زندگی خود یک کوه اورست دارد که سرانجام یک روز باید به آن صعود کند...!!!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۳۶۳۶۴
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۰۴:۵۹ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۶ فروردین ۱۳۹۶ ۰۳:۳۵ ب.ظ)shayesteNEY نوشته شده توسط:  تو این یکسال و شش ماهی که ازدواج کردم تمام انرژی و فکرم رو صرف شریک زندگیم کردم به خاطر بهبود بخشیدن به روابطمون وبالابردن سطح فکری و یاد دادن چیزهای مهم وکلیدی که تو خانوده خودش یادنگرفته ولی برای من بسیار مهم بوده .خیلی انرژی گذاشتم و تا حدودی موفق بودم تا اینکه امروز هم صحبتهای یکی از دوستانم رو شنیدم و از تجربه ۱۰ ساله از ازدواجش برام صحبت کرد ..به این نتیجه رسیدم شاید تو این یکساله و نیم گذشته و سالهای اینده بتونم خلقیات همسرم رو تغییر بدم و اونی که میخام ازش دربیارم ولی ذاتش عوض نخواهد شد و در بدترین شرایط زندگی همون شخصیت اصلی رو بروزخواهد داد. اون شخصیتی که به هیچ وجه برام قابل تحمل و بخشش نیست . نمیدونم ..حس بدی بهم دست داده حس اون کشاورزی که سالها تمام انرژی و امیدشو میزاه روی زمینی که مشخص نیست محصول بده یا نده یا وقتی که به محصولش نیاز داره اون زمین محصول مرغوبش رو میده یا نه .
سر درگم و گیج هستم .تو این یکسال و نیم به خاطر بهبود دادن به خانواده از خیلی چیزها دست کشیدم تا امروز احساس یه زن سیاسمتدار و هنرمند و زرنگ و موفق رو میکردم طوری که مورد تحسین همه بودم ولی نمیدونم ایا در اینده مخصوصا وقتی اختلاف یا بحثی رخ بده تلاشام ثمر بخش میمونه یا عمرم رو تلف میکنم.دیگه حوصله فکرکردن به اینده رو هم ندارم

اینجوری که برداشت کردم، هنوز اتفاقی نیفتاده، شما دارین غصه شو میخورین
بذارین هر اتفاق افتاد درباره ش تصمیم بگیرین، پیش پیش غصه نخورین
بعضی دوستا با حرفاشون یهو آدمو خالی میکنن، مثه اینکه کلی تلاش کنی واسه کنکور، یهو یکی بیاد بگه این همه تلاش میکنی که چی بشه و دانشگاه بری که چی بشه و...

آدم هیچوقت از تلاش برای زندگیش پشیمون نمیشه

"یارب نظر تو برنگردد"
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: gogooli , RASPINA , SepidehP , shayesteNEY
ارسال: #۳۶۳۶۵
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۰۶:۰۴ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
در یک رستوران، یک سوسک ناگهان از جایی پر می‌زند و بر روی یک خانمی می‌نشیند.
آن خانم از روی ترس شروع به فریاد زدن می‌کند. او وحشت‌زده بلند می‌شود و سعی ‌می‌کند با پریدن و تکان دادن دست‌هایش سوسک را از خود دور کند.
واکنش او مسری بود و افراد دیگری هم که سر همان میز بودند وحشت‌زده می‌شوند.
بالاخره آن خانم موفق می‌شود سوسک را از خود دور کند.
سوسک پر می‌زند و روی خانم دیگری نزدیکی او می‌نشیند. این بار نوبت او و افراد نزدیکش می‌شود که همین حرکت‌ها را تکرار کنند!

پیشخدمت به سمت آنها می‌دود تا کمک کند.
در اثر واکنش‌های خانم دوم، این بار سوسک پر می‌زند و روی پیشخدمت می‌نشیند.
پیشخدمت محکم می‌ایستد و به رفتار سوسک بر روی لباسش نگاه می‌کند.
زمانی که مطمئن می‌شود، سوسک را با انگشتانش می‌گیرد و به خارج رستوران پرت می‌کند.
در حالی‌که قهوه‌ام را مزه مزه می‌کردم، شاهد این جریان بودم و ذهنم درگیر این موضوع شد. آیا سوسک باعث این رفتار عصبی شده بود؟
اگر اینطور بود، چرا پیشخدمت دچار این رفتار نشد؟
چرا او تقریبا به شکل ایده‌آلی این مسئله را حل کرد، بدون این‌که آشفتگی ایجاد کند؟

این سوسک نبود که باعث این ناآرامی و ناراحتی خانم‌ها شده بود، بلکه عدم توانایی خودشان در برخورد با سوسک موجب ناراحتیشان شده بود.

من فهمیدم این فریاد پدرم، همسرم یا مدیرم بر سر من نیست که موجب ناراحتی من می‌شود،
بلکه ناتوانی من در برخورد با این مسائل است که من را ناراحت می‌کند.
این ترافیک بزرگراه نیست که من را ناراحت می‌کند،
این ناتوانی من در برخورد با این پدیده ‌است که موجب ناراحتیم می‌شود.

من فهمیدم در زندگی نباید واکنش نشان داد، بلکه باید پاسخ داد.
آن خانم‌ به اتفاق رخ‌داده واکنش نشان داد، در حالیکه پیشخدمت پاسخ داد.

واکنش‌ها همیشه غریزی هستند در حالی‌که پاسخ‌ها همراه با تفکرند.
نحوه واکنش‌های ما به مشکلات و نه خود مشکلات است که می‌تواند در زندگی بحران ایجاد کند.
این مفهوم مهمی در فهم زندگی است.
آدمی که خوشحال است به این خاطر نیست که همه چیز در زندگیش درست است.
او به این خاطر خوشحال است که دیدگاهش نسبت به مسائل درست است.
پس بهتر است در زندگی به اتفاقات پاسخ دهیم نه واکنش.
ازبزرگی مفهوم تفاهم را پرسیدند:
گفت : ( توانمند سازی تحمل تفاوتها)
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hopegod
ارسال: #۳۶۳۶۶
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۰۶:۵۲ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
اگر قرار به دیوانگی باشد , عقل دیوانه تر میشود یا دل ؟؟؟

راهی به انتها هست؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۳۶۳۶۷
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۰۷:۱۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۶ فروردین ۱۳۹۶ ۰۷:۲۳ ب.ظ، توسط Hopegod.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۶ فروردین ۱۳۹۶ ۰۶:۵۲ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط:  اگر قرار به دیوانگی باشد , عقل دیوانه تر میشود یا دل ؟؟؟
از نظر علمی همه چیز مربوط به مغزه. اما ما فکر میکنیم احساس همون دله. اگر جدا بگیریم دل که دیوونه باشه عقلم دیوونه میکنه. چی گفتم!

در پی یافتن خویش گم شدم.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۳۶۳۶۸
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۰۸:۳۰ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
این چند روز که خواهرهام خونه هستند مدام وسایل منوجابه جا میکنند
فکر میکنند وسایل من زیر دست و پا ریخته
در صورتی که من خودم گذاشتم یه گوشه ای Smile
من به نظریه آشوب اعتقاد دارم درون هر بی نظمی یه نظمی وجود داره
//چه قدر این تعطیلات زوود گذشت

فقط شروع کردن کافی نیست
با قدرت ادامه بده...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hopegod , sss
ارسال: #۳۶۳۶۹
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۰۸:۴۴ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
بچه که بودم قبل از اینکه برم مدرسه عاشق ورق و دفتر و کتاب بودم. یه عالمه ورق دورم جمع میکردم دسته دسته میکردم مرتب میکردم باشون بازی میکردم چیزای الکی توشون مینوشتم احساس میکردم خیلی کار مهمی میکنم. الان داشتم بین برگه هام دنبال یه ورقی میگشتم یاد بیست و خورده ای سال پیش افتادم. واقعا حافظه آدم چقد عجیبه.

در پی یافتن خویش گم شدم.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: kilookiloo
ارسال: #۳۶۳۷۰
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۰۹:۳۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۶ فروردین ۱۳۹۶ ۰۹:۳۳ ب.ظ، توسط Happiness.72.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
ایشالا رتبه کنکورم مثل رتبم تو مانشت شه صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یه کم انرژی به خودم تزریق کنم حال و هوام عوض شه

البته اون رتبه سال ۹۵ نه
سال ۹۶ رو میگم
خ

چقدر پارسه امسال کم شرکت کننده داشت
نشد خوب محک بخوریم

...Let it Go
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hopegod
ارسال: #۳۶۳۷۱
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۱۰:۳۶ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
بیمارستان توی عید خیلی دلگیره
غروب و شبا که دلگیرتر...
ماه پیش که مریضمون رو بستری کردیم اینقدر اینجوری نبود همه چی
وسط این اوضاع هفته بعد چطور دل بکنمو برم خوابگاه و دانشگاه...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hopegod , Happiness.72 , ele
ارسال: #۳۶۳۷۲
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۱۰:۴۷ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۶ فروردین ۱۳۹۶ ۰۷:۱۵ ب.ظ)Hopegod نوشته شده توسط:  
(06 فروردین ۱۳۹۶ ۰۶:۵۲ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط:  اگر قرار به دیوانگی باشد , عقل دیوانه تر میشود یا دل ؟؟؟
از نظر علمی همه چیز مربوط به مغزه. اما ما فکر میکنیم احساس همون دله. اگر جدا بگیریم دل که دیوونه باشه عقلم دیوونه میکنه. چی گفتم!
بیخیال علم Smile دل اکثرا میتونه عقل رو شکست بده . اگه هم عقل برنده شه قلب تصمیمشو کوفتش میکنه Big Grin

(۰۶ فروردین ۱۳۹۶ ۰۸:۳۰ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط:  در صورتی که من خودم گذاشتم یه گوشه ای Smile
منم هی میگم اتاق منو مرتب نکنید گوش نمیدن , مثلا یه قسمت از جزوه های کپی شده که خوندمشون زیر تخت گذاشتم ی تیکه اش که دیگه امتحانش رو دادم گذاشتم تهه کمدم و بقیه اش که نخوندم گوشه میزه Undecided بعضی وقتا که نمیتونم تو اتاقم راه برم دیگه خودم بلند میشم مرتبش میکنم

راهی به انتها هست؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hopegod , SepidehP
ارسال: #۳۶۳۷۳
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۱۱:۱۴ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۶ فروردین ۱۳۹۶ ۱۱:۲۴ ب.ظ، توسط codin.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
آدمی که اینقدر از زندگیش شهود داره خداییش بهترین ها حقش نیست؟ متن زیر از استیو جابز:

“Remembering that I’ll be dead soon is the most important tool I’ve ever encountered to help me make the big choices in life. Because almost everything — all external expectations, all pride, all fear of embarrassment or failure – these things just fall away in the face of death, leaving only what is truly important. Remembering that you are going to die is the best way I know to avoid the trap of thinking you have something to lose. You are already naked. There is no reason not to follow your heart.” – Steve Jobs

یادآوری این موضوعی که روزی خواهم مرد مهمترین ابزاری بوده است که به من در اتخاذ تصمیمات درست در زندگی یاری می کند. زیرا تقریبا هرچیزی، تمام انتظارات بیرونی، هرآنچه که مایه مباهات است، تمام ترس ها از شرم زدگی و شکست، همه این ها با آمدن مرگ به کنار میروند و تنها چیزی باقی می ماند که واقعا مهم است. یادآوری این که روزی خواهیم مرد بهترین روشی است که من کمک می کند تا از این تله فکری که "چیزی برای از دست دادن دارم" خارج شوم. وقتی همین حالا برهنه هستیم (با چیزهای بی معنا احاطه شده ایم) ، هیچ دلیلی برای پیروی نکردن از قلبتان وجود ندارد.


-- اگر ترجمه بد هست عذر می خوام.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hopegod , Happiness.72 , فاطمه سلیمانی , Saman , *tarannom* , SepidehP , delete4all , shahlaj , crevice , RASPINA , razani.n , fo-eng , پرهوده , Skyrim
ارسال: #۳۶۳۷۴
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۱۱:۴۳ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۶ فروردین ۱۳۹۶ ۱۰:۳۶ ب.ظ)shahlaj نوشته شده توسط:  بیمارستان توی عید خیلی دلگیره
غروب و شبا که دلگیرتر...
ماه پیش که مریضمون رو بستری کردیم اینقدر اینجوری نبود همه چی
وسط این اوضاع هفته بعد چطور دل بکنمو برم خوابگاه و دانشگاه...
خوب شه مریضتون ان شا الله

...Let it Go
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: فاطمه سلیمانی , shahlaj , sss , RASPINA
ارسال: #۳۶۳۷۵
۰۶ فروردین ۱۳۹۶, ۱۱:۴۳ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
آدما اگر به مردن فکر میکردن انقد دزدی و جرم و جنایت نمیکردن. به حق هم بدی نمیکردن. دل همو نمیشکستن به خودشون مغرور نمیشدن.

در پی یافتن خویش گم شدم.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۵۶,۸۵۴ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۶۲۹,۱۹۹ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۰,۵۱۲ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۳۷,۹۷۴ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۲۱۱ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۳۵۳ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۳۶۴ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۸,۵۷۶ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۱,۴۳۹ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۷,۶۹۶ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close