شنیده ام که بعضی دختران، در جلسات خواستگاری شان، یخچال ساید و مبلمان ساخت فلان جا را شرط می کنند. شرایطی دیگر مثل پدرشوهر و مادرشوهر جوان، کم بچه بودن خانواده شوهر، پس انداز میلیونی? آقا داماد هم، بله گفتن دختر خانم را تسریع می کند.
دوسال از عقدمان می گذرد. جمله هایی از زبان همسرم می شنوم که قبل از ازدواج، فکر می کردم این گونه دلبری ها فقط در رمان ها و فیلم های عاشقانه است و بس.
چند وقت یکبار می گوید: از من راضی هستی؟ تو را خدا اگر دلت را آزرده ام حلالم کن... .
پولش را که دزدیدند، اگرچه قابل توجه بود، اما خم به ابرو نیاورد. درگیری های کار و مسائل مالی، اخم بر چهره اش نمی آورد، اما وقتی اشک مرا می بیند، برمی آشوبد، بغض می کند، وقطره های اشک، بر صورتش می غلتد.
چنان کلمات پرمعنای احساسی را که به زبان می آورد که خودش هم تعجب می کند. می گوید: این گونه حرف زدن را مدیون عشق توأم.
می دانید این خوشبختی ها را مدیون چه هستم ؟ من برای ازدواج، با خدا معامله کردم. چشم بسته بله نگفتم؛ تحقیق مفصل کردیم، با مشاور زبده مشورت کردم، اما خانه و ماشین شرط نکردم. خرید عقدمان یک حلقه بود. حتی لباس هم نگرفتم. در محضر به هم محرم شدیم. بعد از ازدواج هم دلسوزی و محبت را چاشنی همه خواسته هایم کردم؛ البته دلسوزی عاقلانه.
اولین ثمره این وصلت بی زرق و برق، آرامش بود؛ آرامشی با جنس متفاوت، همان که خداوند وعده اش را داده بود.
خدا را شکر. به لحاظ اقتصادی هم روز به روز وضعیت رو به رشد است. اگر من از بعضی خواسته هایم گذشتم، خداوند هم برایم جبران کرد، فراتر از آنچه فکر می کردم. الحمدالله.
منبع:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.