انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[tarane1992]

(۰۱ آذر ۱۳۹۲ ۰۸:۲۰ ب.ظ)sir_ams نوشته شده توسط:  از ادمای بدقول بدم میاد!

به خودم قول داده بودم که برم سر کار و برای کنکور هم بخونم!

۱ ماه اول خوب بود اما الان! هیچی نخوندم!

از خودم بدم میاد.

چکار کنم؟

سلام بخون هنوز فرصت هست میدونی خیلی ها شایدها ماه ها تلاش کنن ولی همین یکی دوماه آخر نا امید میشن و همه روحیشونو از دست میدن این موقع تو باید جلو بزنی حتی اگه ما ها عقب باشی فرصت طلایی در اختیار توهه ازش استفاده کن

[mhd3]

باید "خودم" را ببرم خانه
باید ببرم صورتش را بشویم
ببرم دراز بکشد
دل‌داری‌اش بدهم، که فکر نکند
بگویم که می‌گذرد، که غصه نخورد
باید خودم را ببرم بخوابد
«من» خسته است...

[atenaa]

خسته شدم همش درس درس درس
خدا کنه اقلا ثمری داشته باشه
خدا ی طاقت بده این چندوقت باقی مونده رو هم بتونم درس بخونم و کم نیارم

[Parva]

(۰۱ آذر ۱۳۹۲ ۰۲:۳۹ ب.ظ)good-wishes نوشته شده توسط:  سلسه ارسالهای معمایی :
کسی اینجا هست که این جمله پایین، مثل من براش یاد آور چیزی باشه ؟

"گنجشکه رو بگیر"

پ.ن : جهت جلب مشارکت عمومی، دوستانی هم که اصلش رو نمی دونن می تونن حدس بزنن

نکنه منظورت اینه وقتی بچگیا میخواستیم کاپشن یا پالتومون رو بپوشیم مامانا اینو میگفتن تا آستین لباسمون رو وسط انگشتامون بگیریم و مشت کنیم تا آستین لباس جمع نشه

البته قابل توجه دوستانی مشتاقانه تاپیک "آموزش زبان ترکی" رو دنبال میکنن به ما میگفتن"قوش توت"
قوش: گنجشک
توت یا طوت: بگیر

[good-wishes]

(۰۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۱۹ ق.ظ)Parva نوشته شده توسط:  نکنه منظورت اینه وقتی بچگیا میخواستیم کاپشن یا پالتومون رو بپوشیم مامانا اینو میگفتن تا آستین لباسمون رو وسط انگشتامون بگیریم و مشت کنیم تا آستین لباس جمع نشه

آفرین . در کمال ناامیدی اومدم بگم جریان گنجشکه چی بود که دیدم شما گفتید
البته توضیح شما رو متوجه نشدم اما با این جمله ما دستمون رو مشت میکردیم که به راحتی از آستین رد بشه بعد هم که مشت به لبه آستین میرسید میگفتن خب گنجشکه رو رها کن و مام انگشتامونو وا میکردیم و گنجشکه پر !!!

احتمالا دوستانی که این تجربه رو ندارن، یا خیلی مرتب دستهاشونو میکردن تو آستین یا اینکه مامانشون دست خودشونو از لبه میکردن تو آستین و دست بچه رو میگرفتن میکشیدن بیرون

خلاصه یهو یاد این خاطره افتادم گفتم ببینم بقیه هم این تجربه رو داشتن یا فقط ما بودیم

[Parva]

(۰۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۲۷ ق.ظ)good-wishes نوشته شده توسط:  آفرین . در کمال ناامیدی اومدم بگم جریان گنجشکه چی بود که دیدم شما گفتید
البته توضیح شما رو متوجه نشدم اما با این جمله ما دستمون رو مشت میکردیم که به راحتی از آستین رد بشه بعد هم که مشت به لبه آستین میرسید میگفتن خب گنجشکه رو رها کن و مام انگشتامونو وا میکردیم و گنجشکه پر !!!

موقع پوشیدن کاپشن آستین مانتو برا اینکه جمع نشه لبه آستین مانتو رو با انگشتامون میگرفتیم و دستمونو مشت میکردیم وقتی کامل تنمون میکردن گنجشکه رو رها میکردیم

حالا جزئیات مهم نیست الحمدالله اصل مطلب یکیه

[good-wishes]

(۰۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۳۷ ق.ظ)Parva نوشته شده توسط:  موقع پوشیدن کاپشن آستین مانتو برا اینکه جمع نشه لبه آستین مانتو رو با انگشتامون میگرفتیم و دستمونو مشت میکردیم وقتی کامل تنمون میکردن گنجشکه رو رها میکردیم

درسته درسته
الان یادم اومد . منظورتون اینه که آستین لباسی که زیر کاپشن میپوشیدیم رو میگرفتیم . بله بله اونجا هم از همین ورد استفاده میشد
یادم رفته بود

[f.b]

صبح تا حالا دو-سه بار زلزله اومده ،امروز یه جورای رو ویبره بودیم خدا بخیر بگذرونه!

[virtual girl]

ای خدا ..
چی میشد منم یه یونی خوب قبول میشدم میرفتم :/
دوستام اکثرن قبول شدن ... عذاب وجدان داره خفه ام میکنه ...
همزمان با کار درس خوندن واسه کنکور سخته ..
..اوضاع ام تعریفی نداره ..
...

[esisonic]

از امروز دوره کردنم شروع میشه...یه دوره ی ۴۰ روزه!!
...
این تاپیک گروه درسی کی میخواد راه بیوفته؟
همش باید اینجا اضحار وجود کنم !!!

[انرژی مثبت]

(۰۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۲۰ ق.ظ)esisonic نوشته شده توسط:  از امروز دوره کردنم شروع میشه...یه دوره ی ۴۰ روزه!!
...
این تاپیک گروه درسی کی میخواد راه بیوفته؟
همش باید اینجا اضحار وجود کنم !!!

البته ببخشید ولی اظهار

[azad_ahmadi]

زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ..... ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر ..... سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم ..... طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم ..... غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم ..... قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را ..... یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه ..... شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس ..... تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی ..... من از آن روز که دربند توام آزادم

[nazanin_sh]

(۳۰ آبان ۱۳۹۲ ۰۳:۰۷ ب.ظ)lotus نوشته شده توسط:  

(30 آبان ۱۳۹۲ ۰۱:۰۴ ب.ظ)nazanin_sh نوشته شده توسط:  دیشب دوستیم با یکی از بهترین دوستام تموم شد به خاطره چیزی که واسه اون ارزش داشت و من نمیدونستم ، نمبدونم مقصر من بودم یا دوستان دیگه یا خود دوستم ولی واقعا دلم گرفته الان واقعا دوست خوبی بود کاش حداقل اینجوری با دلخوری تموم نمیشد، کاش حداقل میشد خوبیاشو جبران کنم

از این اتفاقا پیش میاد
بنظرم که دوستی خوب با این مسائل کوچیک نباید بهم بخوره.
در یه فرصت مناسب و بعد از یه مدتی اسباب عذرخواهی و دیدار مجدد رو فراهم کن

عذرخواهیم پذیرفته نشد! الان منطق میگه که واقعا من کاری ازم برنمیاد و غصه خوردن و ناراحتی هم اشتباه محضه
در نتیجه
هرچند دوست خوبی بود و اوقات خوبی رو باهم داشتیم ولی خدا نگهدارش ایشالا هرجا هست موفق باشه

زندگی همینه دیگه یه عده میان یه عده میرن. باید با شرایط سریعا کنار اومد

[x86]

عکس روی تو چو در آینهٔ جام افتاد * عارف از خندهٔ مِی در طمعِ خام افتاد

حافظ

[blackhalo1989]

اینترنت پرسرعت جی‌پی‌آرس ))))))))))))))))))))))))))))))

منبع:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.