انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[unicornux]

۱- خوردن نون و نوشابه به عنوان صبحانه
۲- دان ۲ کاراته
۳- مافیا شدن در بازیه مافیا
۴- کنکور دادن
۵- کنکور و خراب کردن
۶- پختن ماکارونی
۷- چایی دم دادن
۸- بجای دیگران امتحان میان ترم دادن
۹- کپی کردن تمرینات استاد از دوستان
۱۰- خوابیدن تا مرز ۲۱ ساعت
۱۱- رباتیک
۱۲- سشوار کشیدن برای دوستان قبل از رفتن به کلاس
۱۳- ....

[aatwo]

(۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۸:۱۶ ب.ظ)unicornux نوشته شده توسط:  ۱- خوردن نون و نوشابه به عنوان صبحانه
۲- دان ۲ کاراته
۳- مافیا شدن در بازیه مافیا
۴- کنکور دادن
۵- کنکور و خراب کردن
۶- پختن ماکارونی
۷- چایی دم دادن
۸- بجای دیگران امتحان میان ترم دادن
۹- کپی کردن تمرینات استاد از دوستان
۱۰- خوابیدن تا مرز ۲۱ ساعت
۱۱- رباتیک
۱۲- سشوار کشیدن برای دوستان قبل از رفتن به کلاس
۱۳- ....

من این بازی مافیا رو یاد نگرفتم میشه تو تالار سرگرمی یه تاپیک باز کنید کامل توزیح بدید آموزشش رو

[unicornux]

(۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۲:۴۳ ق.ظ)aatwo نوشته شده توسط:  من این بازی مافیا رو یاد نگرفتم میشه تو تالار سرگرمی یه تاپیک باز کنید کامل توزیح بدید آموزشش رو

چه جالب...
اینکارو میکنم حتما. بازی سختی نیست.
یک روز از صبح تا شب بازی کردیم که کلا من تو همه دستها مافیا بودم واسه همین جزو تواناییهام اینم گذاشتم

[miss msv66]

اشپزی
با سشوار شلوار جین خشک کردن

[A V A]

(۲۵ فروردین ۱۳۹۴ ۰۲:۰۸ ب.ظ)miss msv66 نوشته شده توسط:  اشپزی
با سشوار شلوار جین خشک کردن

چه تاپیکی رو بالا اوردی اخرین ارسال دوسال پیش
توانایی خوابیدن زیاد، حتی اگه خوابم نیاد

[miss msv66]

(۲۵ فروردین ۱۳۹۴ ۰۳:۲۶ ب.ظ)AVA 94 نوشته شده توسط:  

(25 فروردین ۱۳۹۴ ۰۲:۰۸ ب.ظ)miss msv66 نوشته شده توسط:  اشپزی
با سشوار شلوار جین خشک کردن

چه تاپیکی رو بالا اوردی اخرین ارسال دوسال پیش
توانایی خوابیدن زیاد، حتی اگه خوابم نیاد

من از بچگی تو کار زیر خاکی بودم

[Densike]

world of warcraft
همین و بس

[Sadi_gh]

در دوران جوانی که وقت و حوصله کافی داشتم طراحی میکردم، خیلی لذت میبردم حیف که دیگه حس هیچی نیس
اینم یه مورد، عکس خواهرزادمه الینا جونم

[miss msv66]

(۲۶ فروردین ۱۳۹۴ ۰۷:۲۶ ب.ظ)Sadi_gh نوشته شده توسط:  در دوران جوانی که وقت و حوصله کافی داشتم طراحی میکردم، خیلی لذت میبردم حیف که دیگه حس هیچی نیس
اینم یه مورد، عکس خواهرزادمه الینا جونم

[attachment=18394] [attachment=18395]

پیر شدی جوون چقد ملوسکه خواهر زادتون

[Sadi_gh]

(۲۶ فروردین ۱۳۹۴ ۰۸:۴۶ ب.ظ)miss msv66 نوشته شده توسط:  پیر شدی جوون چقد ملوسکه خواهر زادتون

مرسی ،لطف دارید ،آره دیگه بچه ها دارن بزرگ میشن ،ما هم پیر میشیم دیگه

[miss msv66]

(۲۶ فروردین ۱۳۹۴ ۰۹:۰۲ ب.ظ)Sadi_gh نوشته شده توسط:  

(26 فروردین ۱۳۹۴ ۰۸:۴۶ ب.ظ)miss msv66 نوشته شده توسط:  پیر شدی جوون چقد ملوسکه خواهر زادتون

مرسی ،لطف دارید ،آره دیگه بچه ها دارن بزرگ میشن ،ما هم پیر میشیم دیگه

اختیار دارین تا فسیل شدن راه زیاده

[NP-Cσмρℓєтє]

(۲۶ فروردین ۱۳۹۴ ۰۷:۲۶ ب.ظ)Sadi_gh نوشته شده توسط:  در دوران جوانی که وقت و حوصله کافی داشتم طراحی میکردم، خیلی لذت میبردم حیف که دیگه حس هیچی نیس
اینم یه مورد، عکس خواهرزادمه الینا جونم

[attachment=18394] [attachment=18395]

بچه های الان دایی دارن , ما هم اون موقع دایی داشتیم!
تفاوت آخه چقدر!
دایی هم دایی های جدید!

[Sadi_gh]

(۲۶ فروردین ۱۳۹۴ ۱۰:۳۰ ب.ظ)NP-Cσмρℓєтє نوشته شده توسط:  بچه های الان دایی دارن , ما هم اون موقع دایی داشتیم!
تفاوت آخه چقدر!
دایی هم دایی های جدید!

راست میگی هااااااا !!! تا حالا از این زاویه به قضیه نیگاه نکرده بودم.
والا ما بچه بودیم تنها تفریحی که با دایی هامون داشتیم این بود که پلکاشون رو بر میگردوندن و ما هم مث سگ میترسیدیم و فرار میکردیم ینی تو دو ثانیه چنان آدرنالینی تولید میکرد بدنمون که لامصب چنان هیجانی داشت که مث موشک فرار میکردیم

[kazhal@]

نقاشـــــــــی بالاترین علاقه و توانایــی منـــــه

[kora]

زمانی کاریکاتور میکشیدم ولی خیلی وقت دیگه نرفتم دنبالش! پیر شدیم حس و نگاه طنزم هم رفت