انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[Behnam‌]

(۰۶ خرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۴۹ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط:  دلم ته چین میخواد با زبون گوسفند.

ironically، یکی از مفیدترین پست‌های چند وقت اخیر مانشت
فقط طوری نشه که توو عکس پروفایل مانشت جا نشی مشتی

[big cloud]

مدیتشن جدید پیدا کردمیه بسته آبرنگ و چند تا قلم مو خریدم و هر روز میرم تو یکی از پیج های هنری و یکی از ایده هاشون را پیاده میکنم. ایده آخرم نقاشی روی تخم مرغ بوده

[elect]

(۰۷ خرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۵۴ ق.ظ)Behnam‌ نوشته شده توسط:  

(06 خرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۴۹ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط:  دلم ته چین میخواد با زبون گوسفند.

ironically، یکی از مفیدترین پست‌های چند وقت اخیر مانشت
فقط طوری نشه که توو عکس پروفایل مانشت جا نشی مشتی

بعدد پایاان باشکوه! گات کم پیددا شده بودیین

[RASPINA]

(۰۶ خرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۴۹ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط:  دلم ته چین میخواد با زبون گوسفند.

در این شرایط اقتصادی باید گفت:
ئی ک و گفتی یعنی چه؟
به زبون بربره ای بخونید

[gogooli]

به استادم می گم در مدت داوری کدها پابلیک باشه بر ندارند. می گه باور کن این کدها بدرد هیشکی نمی خوره. یعنی کل کار رو زیر سوال برد.

[Behnam‌]

(۰۷ خرداد ۱۳۹۸ ۱۰:۱۵ ب.ظ)elect نوشته شده توسط:  بعدد پایاان باشکوه! گات کم پیددا شده بودیین

همم؟ چه ربطی داره؟

[big cloud]

ازدواج تو ایران مخصوصا اگر خانواده سنتی داشته باشی واقعا پیچیده میشه.

اولش باید کوه را بکنی تا همه راضی بشن طرف را میخوای. (البته روابط در حد نگاه کردن از دور و خندیدنه برای زوجین مثل فیلهای ایرانی)
دومین مرحله ازدواجه و تازه میفهمی که ای دل غافل این نبود اونچه که فکر میکردی.
سومین مرحله اینه که دیگه ازدواج کردی باید دور جدا شدن را خط بکشی و بسوز بساز کنی(چه زن باشی و چه مرد)(بچه ای هم اگه باشه که واویلا)
چهارمین مرحله اینه که همه را راضی کنی که شما به درد هم نمیخورین.
پنجمین مرحله رسیدن کار به مراحل قانونی و دادگاه و... هست.
ششمین مرحله میشی یه مرد مطلقه/ زن مطلقه که همه با تف و لعنت ازت اسم میبرن و چپ چپ نگات میکنن.
هفتمین مرحله این که کوپنت واسه ازدواج سوخته و دیگه حق انتخاب نداری.

خیلی عجیبه یه رابطه اشتباهی انقدر حاشیه داشته باشه.

[khayyam]

....................

[αɾια]

حماقتِ آدمیزاد تمومی نداره...

[big cloud]

(۰۸ خرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۰۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  دیگه سیستم مغز خورده به هم نه میشه ازدواج کرد و نه نمیشه ازدواج کرد !
سن رفته بالا هر روز کار سخت تر میشه ادم محتاط تر میشه اطرافیان رو می بینه ازدواج کردن دارن طلاق می گیرن ، و همچنین اونایی هم که ازدواج نکردن و الان مثلا سنشون ۳۵ سالشون هست با اینکه تو جامعه هستند و کار می کنند ولی یه خلاء بزرگی دارند و دچار افسردگی پنهان شده اند حتی خودشون هم خبر ندارند ... واقعا ادم نمی دونه چیکار کنه بخوایی ادامه زندگی رو تنهایی سالم ادامه بدی نمیشه بخوایی از ایران بری داستان داره بخوایی هی تفریح کنی برات دیگه تکراری میشه وقتی چندین بار تفریحات رو تنهایی انجام بدی بخوایی با چند تا پسر دوست بشی با هم بگردید دیگه سن این کارا گذشته و هر کسی به فکر خودشه نه اینکه انتظار داشته باشی خودت ۳۰ سالته سه نفر ادم هم سن خودت پیدا کنی با پراید برید شمال و خیلی هم خوش بگذره !

قبول دارم افزایش سن ریسک پذیری را کم میکنه. اما این برای همه آدم ها یکسان نیست. بعضی از افراد ذاتا شخصیت ریسک پذیری دارند و تا آخر عمر از خطر کردن هراس ندارن.
تفریحم به سن و سال نیست، بیشتر خلا اون رفیق خوبه وجود داره که میخوای باهاش بری و نیست. البته باید آدم تنهایی خوش گذروندن را سرلوحه کارش قرار بده تا محتاج احدی نباشه برای شاد بودن.

فکر کنم راه حل این مشکل اینه که جوونها یکم از توقعاتشون کم کنن، معاشرت ها بیشتر بشه. اینجوری یا ازدواجی که انجام میشه کمتر ریسک داره یا اصلا ازدواجی انجام نمیشه و بازم برای هر دو طرف منفعته که با آدم اشتباهی نبودن.

و آخرین جمله این که این مشکلات ریشه در این داره که از اول کودکی دختر و پسر را برای هم مثل دشمن خونی بار میارن و دائم تو گوش بچه میخونن فقط با همجنس حق ارتباط داری. اینه که دو تیم مخالف تشکیل میشه که هیچ دیدی نسبت به هم ندارن و دائم دچار مشکل میشن.

[elect]

(۰۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۱:۵۱ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط:  فکر کنم راه حل این مشکل اینه که جوونها یکم از توقعاتشون کم کنن، معاشرت ها بیشتر بشه.

این براا۲۰ ساله هاس، سناای بیشترر تا اونجاا ک من دیدمم خودشونن با هم کناار میان. والدیننشون مخالفنن

ی خانمیی هس تو اشناهاا حدودد ۳۰ با یکیی از همکارارشون صحبتاشونن کردهه بودن، یعنیی اقاهه جن ماهه اصرار کردد تا راضیی شد بعد مادرر اقا حتیی نیومدد ببیندش چونن ۳ماه برزگتر بودد. اقاهه خودشش از شرمندگیی استعفا دادهه رفته تو ی شرکتت کوچیکتر باحقوق کمتر

گفتهه تو نفیفهمیی پسر من خیرووصلاحتو میخوام. کاشش میشذذ برم بش بگمم چهه بچه ایی تربیت کردیی ک ۳۰ شدهه هنوو خیروصلاح خودشمم بلد نیس
اینن اشنای ما م طفلیی غصهه خوردد ولیی شانسس اوردد ب نظرمم

---

(۰۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۱:۵۱ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط:  آخرین جمله این که این مشکلات ریشه در این داره که از اول کودکی دختر و پسر را برای هم مثل دشمن خونی بار میارن و دائم تو گوش بچه میخونن فقط با همجنس حق ارتباط داری. اینه که دو تیم مخالف تشکیل میشه که هیچ دیدی نسبت به هم ندارن و دائم دچار مشکل میشن.

کاشش دیدیی نداشتن همونن دشمن خونیی ان
بچه دبیرستنیای الانمم ک جیکک تو جیک ب نظرر میانن, بیستر شونن میگنن فقط ایسگا میکنییم میخندیمم

[crevice]

بهترین، بزرگترین، و تنها سورپرایز روز تولد کل عمرم رو امروز گرفتم. نکته جالبش اینه که امسال هم، همچنان، مثل سالهای قبل هییییچکس تولدم رو تبریک نگفته (:
پ.ن: اینا رو نگفتم که تولدم رو تبریک بگین؛ پس نگین؛ دوس ندارم این قرتی بازیا رو (:

[αɾια]

کاش آدمیزاد انقد ضعیف نبود، مثلا میتونست بخواد و بمیره ...

[elect]

(۰۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۴:۲۳ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط:  بهترین، بزرگترین، و تنها سورپرایز روز تولد کل عمرم رو امروز گرفتم. نکته جالبش اینه که امسال هم، همچنان، مثل سالهای قبل هییییچکس تولدم رو تبریک نگفته (:
پ.ن: اینا رو نگفتم که تولدم رو تبریک بگین؛ پس نگین؛ دوس ندارم این قرتی بازیا رو (:

ینیی چیی بوده؟؟؟؟
همین ک ازز ی چیی بدت بیادد بقیهه رعایتت کنن خودشش کلیه

---

(۰۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۴:۴۶ ب.ظ)αɾια نوشته شده توسط:  کاش آدمیزاد انقد ضعیف نبود، مثلا میتونست بخواد و بمیره ...

منن نگرانن میشمم افسرردگیی نداشتته باشی

[kilookiloo]

روز‌ها می‌گذرن ، شب‌ها هم همینطور . این «زمان»ی که گفته می‌شد مرهم درد‌هاست ، دردی رو دوا نکرد هیچ ، درد مارو کهنه تر هم کرد.تو هم می‌دونی که درد کهنه ریشه داره و فقط ناراحتت نمیکنه بلکه سبک زندگیت رو عوض میکنه.
زمان گذشت و از دل نرفت این رفته از دیده ، موند و رخنه کرد توی وجود من. رفت پی سرنوشت خودش و درد نبودنش رو برای من به یادگار گذاشت. نمی‌دونم اصلا به یاد من میفته یا نه ، اهمیتی هم نداره ، ولی قطعا اگه دل به دل راه داشت اینطور ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمی‌شد ...
عشق زیباست ولی تمام درد بشریت از همین عشق ناشی میشه ، بزرگترین از دست‌رفته های زندگی هرکسی عزیزانش هستن. اگه زندگی بعدی‌ای وجود داشته باشه و حق انتخابی هم ، ترجیح میدم موجودی باشم که نمی‌دونه عشق چیه.