زمان کنونی: ۰۴ آذر ۱۴۰۳, ۱۰:۵۶ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۴۷۳۴۱
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۰۹:۲۲ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
۶۸%
You are good looking!
Prominent Features
Good face shape
Small forehead
Good interocular distance
Nose too wide for face
Mouth too small for nose
Normal chin
Bad face symmetry

Big Grin از دیتاش چه استفاده هایی میتونه بکنه؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: The BesT , salam5
ارسال: #۴۷۳۴۲
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۱۰:۲۴ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
بچه ها وقتی تو خیابون هستین خیلی مراقب خودتون و وسایلتون باشین. هفته پیش گوشیم و از دستم دزدیدن. جلوی در دانشگاه. تو پیاده رو حرکت میکردم و پامو گذاشتم تو خیابون که رد شم و برم طرف در دانشگاه. موتوری بود و گوشیم و قاپید از دستم. تا چند لحظه شوکه بودم. بعدشم که دوییدم دنبالش و چند نفرم جلوتر از من دوییدن که حداقل پلاک موتورشو بخونن نشد؛ رو پلاکشو پوشونده بود با پارچه. یه هفته قبل دفاعم بود و خیلی حس بدی داشتم. اینکه واقعا الان چکار کنم. چندتا از داکیومنتام تو گوشی م بود.هیچ شماره ای هم حفظ نبودم جز شماره خونه و شماره خواهرم. به خونه که نباید زنگ میزدم چون مامانم خیلی نگران می شد، همینجوری وقتی داشتم میومدم تهران هی میگفت مراقب خودت باش، غذاتو بخوریا، خودتو خسته نکنیا و ... اگه با اون حالم زنگ میزدم بهش مینشست غصه مو میخورد. وقت هیچ کاری رو نداشتم. یک سال درگیر پایان نامه م بودم و استادم هی آزمون و خطا میرفت جلو. روز قبل از این اتفاق از شیراز اومده بودم تهران که سریع کارایی که استاد میگه رو انجام بدم و آماده بشم که سه شنبه دفاع کنم. وقتی به همه کارایی که داشتم، فکر میکردم حس بدبختی داشتم. اون لحظه ای که گوشیمو از دستم دراورد فقط داشتم به فایلایی که به لپ تاپم منتقلشون نکرده بودم فکر میکردم. نشستم گریه کردم. بعدش یه چیزایی پیش اومد که هی از این ور به اون ور رفتم و اومدم. حالم خیلی بد بود. نامزدم اومد بعدشم دوستم اومد بدون اینکه من بهش خبری بدم. گفت زنگ زدم بهت دیدم خاموشی یهو توو دلم آشوب شد. مرخصی گرفته بود و اومده بود. خداروشکر.

دو روز همش درگیر کلانتری و دادسرا و آگاهی بودم. وقتی م مینشستم پای کارام تمرکز نداشتم. همه بهم میگفتن خداروشکر خودت سالمی. اگه کوله تو میکشید و پرت میشدی چی. واقعا این قضیه خطرای زیادی داره. مراقب خودتون باشین. قبل از این اتفاق هم از دور و اطرافیانم میشنیدم که دزدی زیاد شده. توو کلانتری چندتا مورد شنیدم که اومدم بودن شکایت کنن خیلی تعجب کردم. یه خانم اومده بود میگفت همی الان از تاکسی پیاده شدم یه موتوری دست انداخت گردنبندمو از توو گردنم کند و فرار کرد. یه آقایی اومده بود گفت در پارکینگ مث اینکه دیشب باز مونده ماشینمو بردن. یکی دیگه فیلمای دوربین پارکینگ سازمان حمل و نقل و ترافیک و آورده بود که ماشینش همون جلوی پارکینگ پارک کرده بود و میگفت ۵ دقیقه هم کارم طول نکشیده برگشتم دیدم صندوق و خالی کرده حدود ۴ تومن تووش وسیله بوده و اینقد پرروئه که جلو دوربین این کارو کرده.

مراقب خودتون و وسایلتون باشید.

وقتی درباره تو حرف می زنم
صورتم را
دوست دارم...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: crevice , αɾια , negarin_ , The BesT , .:tarannom:. , khayyam , Avril89 , ele , Milad_Hosseini , diligent , Milestone
ارسال: #۴۷۳۴۳
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۱۰:۵۲ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ۰۹:۲۱ ق.ظ)MarkLand نوشته شده توسط:  
(31 شهریور ۱۳۹۷ ۰۱:۲۹ ق.ظ)Saman.B نوشته شده توسط:  من حس میکنم خیلی یه طرفه به یکی بدی کردم
ازش عذر خواستم صمیمانه،و امیدوارم منو ببخشه یا مثلا جوابی بده و بگه که بخشیدم...
با خودم می گفتم که تو یه فرصت مناسب عذر خواهی کنم و علت رو توضیح بدم بعد به کار خودم فکر می کردم که واقعا چقدر مقصر بودم و چه اشکالی تو رفتار من بوده سعی می کردم همون رو اصلاح کنم و تو این راه جدید انتظارات از بقیه رو به حداقل می رسوندم و روی خودم بیشتر تمرکز می کردم
اون هیچ اجازه و فرصتی نداد.
به هر حال من کار خوب و درستم رو انجام دادم و انصافا کارم اینقدر بد نبوده که مثلا جبران ناپذیر باشه.
امیدوارم بپذیره و هر طور میخواد رفتار و قضاوت کنه.
من چند مسیج عذر خواهی دادم و حتی گفتم در صدد جبرانم میتونم باشم(چون واقعا قابل جبرانه)اینکه طرف بخواد چشمش رو به روی این ببنده دیگه به خودش مربوطه و حسی که به من داشته.
ولی واقعا بابت عذر خواهی چند باره م الانه که احساس سبک بودن میکنم.فرصت زیادی هم داشته که پاسخ بده و نداده منم از دسترسش خارج میشم و میسپارمش به خدا ضمن آرزوی سلامتی و موفقیتش.
و روی کارم تمرکز میکنم
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۷۳۴۴
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۱۱:۱۵ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ۰۱:۲۹ ق.ظ)Saman.B نوشته شده توسط:  من حس میکنم خیلی یه طرفه به یکی بدی کردم
ازش عذر خواستم صمیمانه،و امیدوارم منو ببخشه یا مثلا جوابی بده و بگه که بخشیدم

نمیدونم حجم بدی من زیاد بوده یا حساسیت اون یا نداشتن درک متقابل یا چی بوده،البته اینم بگم مساله ای بوده فقط بین دو نفر یعنی بدی من باعث نشده طرف از لحاظ اجتماعی خدایی نکرده آبروش بره.یه چیزی بوده بین دو نفر، اینم بگم که من سعی کردم بار تمام اتفاقی رو که افتاده خودم به دوش بکشم و فرض رو بر این گذاشتم که تمام و کمال من مقصر بودم،چون طرف قبول نکرد بابت موضوع باهاش حرف بزنم.احتمالش هم یک در میلیونه که بخواد حرف بزنه یا جواب بده.
حالا من میخوام قدم در راهی بگذارم که تمرکز بالایی میطلبه و آدم باید حداقلش از خودش راضی باشه که بتونه مسیر رو به درستی طی کنه. میترسم توی نیمه راه عذاب وجدان کار دستم بده.

شماها جای من باشید چه میکنید با این؟
سلام
من اگر باشم فقط به اشتباه خودم فکر میکنم، یعنی فقط به سهم اشتباه خودم در این قضیه و دیگه به این فکر نمیکنم که اشتباه طرف مقابل یا حساسیت اون چی بوده و ... و همین کاری که شما کردید رو انجام میدم، ایمیل یا پیامی بهش میدم که حس پشیمانی خودم رو منتقل کنم(در اینجا واقعا نحوه نوشتم مهمه، بعضی ها میخوان عذرخواهی کنن اما نوع بیان و نوشتنشون جوری هست که واقعا این حس رو به آدم منتقل می‌کنه که اینا نه تنها پشیمون نیستم بلکه ممکنه باز هم این کارشون رو تکرار کنن، برای همین نحوه بیان و پذیرفتن اشتباهتون خیلی مهمه، بعدشم بگید که میخواین جبران کنید(مثل اینه که اگر ما با کسی تصادف کنیم اول عذرخواهی و ابراز تأسف میکنیم و بعدشم تمام تلاشم رو میکنیم که پاشو درمان کنیم که مثل روز اول بشه). دیگه اگر اون این فرصت رو به شما بده خیلیی خوبه و حس سبکی عمیق تری دارید اما اگر نداد، در ادامه زندگی خوب باشید و مواظب تکرار این مسائل نباشید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Saman
ارسال: #۴۷۳۴۵
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۱۱:۲۰ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ۱۰:۵۲ ق.ظ)Saman.B نوشته شده توسط:  اون هیچ اجازه و فرصتی نداد.
به هر حال من کار خوب و درستم رو انجام دادم و انصافا کارم اینقدر بد نبوده که مثلا جبران ناپذیر باشه.
امیدوارم بپذیره و هر طور میخواد رفتار و قضاوت کنه.
من چند مسیج عذر خواهی دادم و حتی گفتم در صدد جبرانم میتونم باشم(چون واقعا قابل جبرانه)اینکه طرف بخواد چشمش رو به روی این ببنده دیگه به خودش مربوطه و حسی که به من داشته.
ولی واقعا بابت عذر خواهی چند باره م الانه که احساس سبک بودن میکنم.فرصت زیادی هم داشته که پاسخ بده و نداده منم از دسترسش خارج میشم و میسپارمش به خدا ضمن آرزوی سلامتی و موفقیتش.
و روی کارم تمرکز میکنم
دیگه الان اصرار به عذرخواهی نکنید بذارید زمان بگذره از ناراحتی اونم کم بشه و بعدا اگه فرصت بود و حس کردین زمان مناسبی هست از دلش دربیارین

think positive
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Saman , negarin_
ارسال: #۴۷۳۴۶
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۱۱:۳۳ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ۱۱:۳۶ ق.ظ، توسط Saman.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ۱۱:۲۰ ق.ظ)MarkLand نوشته شده توسط:  
(31 شهریور ۱۳۹۷ ۱۰:۵۲ ق.ظ)Saman.B نوشته شده توسط:  اون هیچ اجازه و فرصتی نداد.
به هر حال من کار خوب و درستم رو انجام دادم و انصافا کارم اینقدر بد نبوده که مثلا جبران ناپذیر باشه.
امیدوارم بپذیره و هر طور میخواد رفتار و قضاوت کنه.
من چند مسیج عذر خواهی دادم و حتی گفتم در صدد جبرانم میتونم باشم(چون واقعا قابل جبرانه)اینکه طرف بخواد چشمش رو به روی این ببنده دیگه به خودش مربوطه و حسی که به من داشته.
ولی واقعا بابت عذر خواهی چند باره م الانه که احساس سبک بودن میکنم.فرصت زیادی هم داشته که پاسخ بده و نداده منم از دسترسش خارج میشم و میسپارمش به خدا ضمن آرزوی سلامتی و موفقیتش.
و روی کارم تمرکز میکنم
دیگه الان اصرار به عذرخواهی نکنید بذارید زمان بگذره از ناراحتی اونم کم بشه و بعدا اگه فرصت بود و حس کردین زمان مناسبی هست از دلش دربیارین
من به اندازه عذر خواهی هم کردم در بازه های زمانی مختلف، فرصت کافی برای تصمیم گیری داشت.ولی هیچ جوابی نداد.(چند بار درخواست صحبت کردن هم دادم و قبول نکرد و گفت حرفی نمونده)
من دقیقا همین الان و برای همیشه از دسترسش خارج شدم.کار دیگه ای از دستم بر نمیاد،امیدوارم یه روزی یه جایی به شکلی ببینمش که هر دو موفق شده باشیم و این دلخوری پیش پا افتاده تر از این شده باشه که حتی یادمون بیاد بابت چی میونه مون خراب شدهSmile

دل و روده پکیج دیواریمون رو ریختم بیرون و درستش کردم خودم
_______
بار قبل ۹۰هزار تومن آب خورد درست کردنش!!!!!
این بار میرفتم میگفت چون موهات فرفریه ۲۰۰تومن و گرنه حق دستم بالای ۳۰۰تومنه
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: MarkLand , negarin_
ارسال: #۴۷۳۴۷
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۱۲:۱۷ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
مستقیم کننده لینک های یوتوب و...(دارای محدودیت استفاده)


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.

----------------------------------------------------------------------------------------------
دوستانی که خود سرانه اشک مصنوعی استفاده میکنند مطالعه کنند:

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.

-----------------------------------------------------------------------------------------------
کاربر SepidehP،یک ویدیو در سایت تابناک با تو، در مورد جلوگیری از کیف قاپی تو کشور چین،یه ترفند ارائه داده بودن که موقع کیف قاپی طرف بایستی حالت نشسته (زانوها خم بشه)به خودش بگیره که دزده نتونه یا به زحمت بیفته .البته مسیر صاف بود و گرنه در سراشیبی یا اسفالت این کار عملی نیست در ضمن برای همه کاربردی نیس مخصوصا افراد مسن .لینکشو پیدا نکردم وگرنه میزاشتم واستون.

توصیه ها پلیس برای پیشگیری از کیف قاپی:


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SepidehP , blackhalo1989 , negarin_
ارسال: #۴۷۳۴۸
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۱۲:۴۲ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
- خواهر فضای خونه رو تلطیف می‌کنه (چند تا برادر بودن).
+ من که خواهر داشتم و فضای خونه رو تلطیف نکرد!

* (قدیما بهم میگفتن) وقتی خواهرت رفت حسرت این روزا رو میخوری و دلت براش تنگ میشه.
نشون به اون نشون که ده ساله خواهر من رفته و نه تنها دلم تنگ نشده براش بلکه خیلی هم خوشحالم که نیست!


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۷۳۴۹
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۱۲:۵۱ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ۱۲:۴۲ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط:  - خواهر فضای خونه رو تلطیف می‌کنه (چند تا برادر بودن).
+ من که خواهر داشتم و فضای خونه رو تلطیف نکرد!

* (قدیما بهم میگفتن) وقتی خواهرت رفت حسرت این روزا رو میخوری و دلت براش تنگ میشه.
نشون به اون نشون که ده ساله خواهر من رفته و نه تنها دلم تنگ نشده براش بلکه خیلی هم خوشحالم که نیست!
خواهرتون مانشت نمیاد؟Smile)

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۷۳۵۰
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۱۲:۵۸ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ۱۲:۵۱ ب.ظ)nlp@2015 نوشته شده توسط:  خواهرتون مانشت نمیاد؟Smile)
شما خانوادگی مانشت میاید؟Smile


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: ele , Riemann , big cloud
ارسال: #۴۷۳۵۱
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۰۱:۲۳ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ۱۰:۲۴ ق.ظ)SepidehP نوشته شده توسط:  بچه ها وقتی تو خیابون هستین خیلی مراقب خودتون و وسایلتون باشین. هفته پیش گوشیم و از دستم دزدیدن. جلوی در دانشگاه. تو پیاده رو حرکت میکردم و پامو گذاشتم تو خیابون که رد شم و برم طرف در دانشگاه. موتوری بود و گوشیم و قاپید از دستم. تا چند لحظه شوکه بودم. بعدشم که دوییدم دنبالش و چند نفرم جلوتر از من دوییدن که حداقل پلاک موتورشو بخونن نشد؛ رو پلاکشو پوشونده بود با پارچه. یه هفته قبل دفاعم بود و خیلی حس بدی داشتم. اینکه واقعا الان چکار کنم. چندتا از داکیومنتام تو گوشی م بود.هیچ شماره ای هم حفظ نبودم جز شماره خونه و شماره خواهرم. به خونه که نباید زنگ میزدم چون مامانم خیلی نگران می شد، همینجوری وقتی داشتم میومدم تهران هی میگفت مراقب خودت باش، غذاتو بخوریا، خودتو خسته نکنیا و ... اگه با اون حالم زنگ میزدم بهش مینشست غصه مو میخورد. وقت هیچ کاری رو نداشتم. یک سال درگیر پایان نامه م بودم و استادم هی آزمون و خطا میرفت جلو. روز قبل از این اتفاق از شیراز اومده بودم تهران که سریع کارایی که استاد میگه رو انجام بدم و آماده بشم که سه شنبه دفاع کنم. وقتی به همه کارایی که داشتم، فکر میکردم حس بدبختی داشتم. اون لحظه ای که گوشیمو از دستم دراورد فقط داشتم به فایلایی که به لپ تاپم منتقلشون نکرده بودم فکر میکردم. نشستم گریه کردم. بعدش یه چیزایی پیش اومد که هی از این ور به اون ور رفتم و اومدم. حالم خیلی بد بود. نامزدم اومد بعدشم دوستم اومد بدون اینکه من بهش خبری بدم. گفت زنگ زدم بهت دیدم خاموشی یهو توو دلم آشوب شد. مرخصی گرفته بود و اومده بود. خداروشکر.

دو روز همش درگیر کلانتری و دادسرا و آگاهی بودم. وقتی م مینشستم پای کارام تمرکز نداشتم. همه بهم میگفتن خداروشکر خودت سالمی. اگه کوله تو میکشید و پرت میشدی چی. واقعا این قضیه خطرای زیادی داره. مراقب خودتون باشین. قبل از این اتفاق هم از دور و اطرافیانم میشنیدم که دزدی زیاد شده. توو کلانتری چندتا مورد شنیدم که اومدم بودن شکایت کنن خیلی تعجب کردم. یه خانم اومده بود میگفت همی الان از تاکسی پیاده شدم یه موتوری دست انداخت گردنبندمو از توو گردنم کند و فرار کرد. یه آقایی اومده بود گفت در پارکینگ مث اینکه دیشب باز مونده ماشینمو بردن. یکی دیگه فیلمای دوربین پارکینگ سازمان حمل و نقل و ترافیک و آورده بود که ماشینش همون جلوی پارکینگ پارک کرده بود و میگفت ۵ دقیقه هم کارم طول نکشیده برگشتم دیدم صندوق و خالی کرده حدود ۴ تومن تووش وسیله بوده و اینقد پرروئه که جلو دوربین این کارو کرده.

مراقب خودتون و وسایلتون باشید.
بهتون تبریک می گم پایان نامتون رو به اتمام رسوندین
درباره اتفاقی که براتون افتاده باید بگم این اتفاق ها طبیعی هست تو تهران ! بلاخره کسی که تهران بخاد بمونه باید این موارد رو هم در نظر بگیره بدون شک تو شهری که همه جور ادم از هر نقطه ای از ایران و حتی خارج وجود داره و کسی کسی رو نمی شناسه از این اتفاق ها می افته ! و تقریبا برای تمام کسانی که تهران بودن از این اتفاق ها یا افتاده یا خواهد افتاد نمونش برای منم دو سال پیش اتفاق افتاد با گوشیم تو پیاده رو داشتم نقشه گوگل رو چک می کردم که یه موتوری اومد رد شد زد تو دستم و گوشیم رو گرفت ولی شانس که اوردم گوشی تو دستش جفت و جور نشد و همون لحظه افتاد از دستش تازه من اون گوشی رو تازه با پول داداشم گرفته بودم و اینکه همون طوری که گفتین همون لحظه ادم هنگ می کنه و شوکه میشه رو واقعا منم اونظوری شدم ولی چون دیدم گوشی از دستش افتاده سریع رفتم گوشی رو برداشتم از زمین و دیگه تا به خودم بیام موتوری هم رفت !
از اون موقع به بعد از سایه خودم هم می ترسم دو دقیقه نمی تونم دوچرخه رو بزارم جلو مغازه برم داخل مغازه یا وقتی سوار brt و مترو هستم محکم گوشی رو گرفتم ! متاسفانه جمله درستی نیست ولی تو تهران فقط باید گرگ بود ! تا بشه زندگی کرد Undecided
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: negarin_
ارسال: #۴۷۳۵۲
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۰۱:۵۹ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
این چرا بالا نمیاد؟ درست همین الان چرا اخههه؟

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.

think positive
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۷۳۵۳
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۰۲:۰۵ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ۰۱:۲۳ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  بهتون تبریک می گم پایان نامتون رو به اتمام رسوندین
درباره اتفاقی که براتون افتاده باید بگم این اتفاق ها طبیعی هست تو تهران ! بلاخره کسی که تهران بخاد بمونه باید این موارد رو هم در نظر بگیره بدون شک تو شهری که همه جور ادم از هر نقطه ای از ایران و حتی خارج وجود داره و کسی کسی رو نمی شناسه از این اتفاق ها می افته ! و تقریبا برای تمام کسانی که تهران بودن از این اتفاق ها یا افتاده یا خواهد افتاد نمونش برای منم دو سال پیش اتفاق افتاد با گوشیم تو پیاده رو داشتم نقشه گوگل رو چک می کردم که یه موتوری اومد رد شد زد تو دستم و گوشیم رو گرفت ولی شانس که اوردم گوشی تو دستش جفت و جور نشد و همون لحظه افتاد از دستش تازه من اون گوشی رو تازه با پول داداشم گرفته بودم و اینکه همون طوری که گفتین همون لحظه ادم هنگ می کنه و شوکه میشه رو واقعا منم اونظوری شدم ولی چون دیدم گوشی از دستش افتاده سریع رفتم گوشی رو برداشتم از زمین و دیگه تا به خودم بیام موتوری هم رفت !
از اون موقع به بعد از سایه خودم هم می ترسم دو دقیقه نمی تونم دوچرخه رو بزارم جلو مغازه برم داخل مغازه یا وقتی سوار brt و مترو هستم محکم گوشی رو گرفتم ! متاسفانه جمله درستی نیست ولی تو تهران فقط باید گرگ بود ! تا بشه زندگی کرد Undecided
این حس عدم امنیتی که تو تهران هست خیلی بده. خیلی رو روان آدم تاثیر داره.


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: khayyam
ارسال: #۴۷۳۵۴
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۰۲:۱۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۱ مهر ۱۳۹۷ ۱۲:۰۱ ق.ظ، توسط negarin_.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
..........
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۷۳۵۵
۳۱ شهریور ۱۳۹۷, ۰۲:۲۲ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ۰۲:۰۵ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط:  
(31 شهریور ۱۳۹۷ ۰۱:۲۳ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  بهتون تبریک می گم پایان نامتون رو به اتمام رسوندین
درباره اتفاقی که براتون افتاده باید بگم این اتفاق ها طبیعی هست تو تهران ! بلاخره کسی که تهران بخاد بمونه باید این موارد رو هم در نظر بگیره بدون شک تو شهری که همه جور ادم از هر نقطه ای از ایران و حتی خارج وجود داره و کسی کسی رو نمی شناسه از این اتفاق ها می افته ! و تقریبا برای تمام کسانی که تهران بودن از این اتفاق ها یا افتاده یا خواهد افتاد نمونش برای منم دو سال پیش اتفاق افتاد با گوشیم تو پیاده رو داشتم نقشه گوگل رو چک می کردم که یه موتوری اومد رد شد زد تو دستم و گوشیم رو گرفت ولی شانس که اوردم گوشی تو دستش جفت و جور نشد و همون لحظه افتاد از دستش تازه من اون گوشی رو تازه با پول داداشم گرفته بودم و اینکه همون طوری که گفتین همون لحظه ادم هنگ می کنه و شوکه میشه رو واقعا منم اونظوری شدم ولی چون دیدم گوشی از دستش افتاده سریع رفتم گوشی رو برداشتم از زمین و دیگه تا به خودم بیام موتوری هم رفت !
از اون موقع به بعد از سایه خودم هم می ترسم دو دقیقه نمی تونم دوچرخه رو بزارم جلو مغازه برم داخل مغازه یا وقتی سوار brt و مترو هستم محکم گوشی رو گرفتم ! متاسفانه جمله درستی نیست ولی تو تهران فقط باید گرگ بود ! تا بشه زندگی کرد Undecided
این حس عدم امنیتی که تو تهران هست خیلی بده. خیلی رو روان آدم تاثیر داره.
عدم امنیت از فقر میاد !
تو اهواز هم که جنگ شده : Exclamation
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۶۰,۳۷۳ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۷۴۶,۳۳۰ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۱,۳۳۶ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۶۸,۲۸۷ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۴۴۶ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۵۳۵ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۵۵۱ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۹,۵۷۷ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۲,۶۳۳ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۸,۲۶۳ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close