(۱۲ دى ۱۳۹۵ ۰۱:۳۹ ق.ظ)Pure Liveliness نوشته شده توسط: پی نوشت: این همه حواست باشه کاغذ رو صاف ببری و تمیز و اندازه ی هم بعد یهو دیروز بفهمی کاغذای آماده هست واسه کوئیلینگ. دخترا چیز خوبیه.
چقدر هنرمند
کوئیلینگ دوست میدارم
[ چشام باز بود..فکرمیکردم غرق افکارم بود که صدایی شنیدم ساعت ۱:۴۴ شب .. متاسفانه گوشای من خیلی تیزه شنواییم خیلی خیلی بالاست..کوچکترین صداروهم میشنوم کلا من ادم بدشانسی هستم..نمیدونم شایدم خودموبدشانس میدونم.. بدشانسی میارم شایدم شانس همش یه تخیلِ.. صدای خِش خش شنیدم.. اما حوصله نداشتم از جام بلندشم و به فکرکردن ادامه دادم اما این خش خش باز ادامه داشت ...
حس کنجکاویم فوران شد و رفتم پشت پنجره... از پشت پنجره... پیرمردی ژنده پوش با کت طوسی رنگ وکلاه مشکی به سردیدم..تمام تلاشش رومیکرد.. بغضم گرفت... یه قطره اشکم ریخت...واشکام سرازیرشد...دنبال چیزی شبیه مواد پلاستیکی وبطری اب بود توی سطل زباله....
رفت... و صدای خِش خش اشغالها توی گوشم هنوز میپیچید...
حال روحیم بدشد وقتی این صحنه رودیدم خیلی ناراحتم..خدایا کاش...