(۲۵ آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۵۳ ق.ظ)codin نوشته شده توسط: شرمنده آنیم که در روز مکافات
اندر خور عفو تو نکردیم، گناهی
اوه اوه! این دیگه خطرناک تر شد! اینجاست که کارِ هرکس نیست واردِ وادیِ عرفان بشه... اینجور اشعار هم شاعرشون گمنامه معمولاً!
نتیجه اینکه یا باید سکوت کرد یا جرأت داشت (بعید میدونم "جرأت" انتخاب درستی باشه، واژه ی بهتری به ذهنم نرسید) و ناگفته ها رو به زبون آورد، ولو در لفافه که نتیجه ای مثلِ آثارِ بی نظیرِ مولانا داره. یعنی باید ریسکِ حرف و عکس العملِ مردم عادی رو بپذیرند و حتی به بهای از دست دادنِ جونشون حرفشون رو بزنن، شاید که دیگران رو هم به راه بیارن یا کلاً سرشون به کارِ خودشون باشه! اینجا هم بحثِ trade off مطرح میشه!
یادِ منصورِ حلاج افتادم و گالیله که چند وقت پیش همینجا یه دوستی راجع به داستان توبه شون مطلب گذاشته بودن. واقعاً برام سواله ما اگه جای اینجور آدمها بودیم کدوم مسیر رو انتخاب میکردیم؟ مسیرِ حلاج یا گالیله رو؟ هرچند بی ربطن به هم.
(فکر کنم مسیرِ بحث رو عوض کردم!)
(۲۵ آذر ۱۳۹۵ ۰۲:۵۶ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: ای نور هر دو دیده بیتو چگونه بینم ----- وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم
کل شعر:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
شاهد از غیب رسید! همین شعرِ مولانا مخاطبش کیه؟ میدونم تفاسیر زیادی براش وجود داره ولی دلم میخواست زمانِ خودشون بودیم یه مناظره ای میذاشتیم ببینیم حرفِ حسابشون چی بوده آخه!