زمان کنونی: ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۸:۳۹ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۸۴۶۱
۰۱ شهریور ۱۳۹۲, ۱۰:۵۲ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
خوابگاه که خوبه... همیشه که خوابگاه نیس تو زندگی..رفتنش می ارزه .من میرفتم تو حیاط خوابگاه.. بعد میدیدن که هم اتاقیشون رفته حیاط.. دسته جمعی یهو ۱۰ نفر می اومدن حیاط با تنقلات و چای ... یا میرفتم لباس میپوشیدم تو پارک دانشگاه دور میزدم... بعد اونجام دسته جمعی میشد بازم!!! انقد سروصدا میکردیم..که بچه های کارشناسی ارشد که خیلی هم درس خون بودند و اتاقشون پیش پارک بود..گشت دانشگاه رو خبر میکردن که جممون کنن!!!

[تصویر:  salavat14saqeb.ir_.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۸۴۶۲
۰۱ شهریور ۱۳۹۲, ۱۰:۵۵ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
محبت از درخت آموز
که سایه از سر هیزم شکن هم بر نمی دارد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: sahar121 , SaMiRa.e , Andrew S.Tanenbaum
ارسال: #۸۴۶۳
۰۱ شهریور ۱۳۹۲, ۱۱:۰۸ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۱ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۱۲ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط:  خیلی کیف میده وقتی یکی اشتباهی دستش میخوره رو گوشی و به تو زنگ میزنه و پشت تلفن داره با یه تلفن دیگه حرفای خصوصی میزنه و تو میشینی یه ربع گوش میکنی Big Grin Tongue
(الان اتفاق افتاد) Tongue Tongue
خیلی ی ی خوبه Big Grin
اما اگه واسه خودت اتفاق بیفته واقعا بده ه ه
من یه بار دستم رفت رو گوشیم زنگ زدم مدرسه ی مامانم!!
حالا نمیدونم خودش برداشته بود یا همکارش، بعد کلی با دوستم در مورد یه بنده خدایی صحبت کردیم آخرش که دیگه تموم شد فهمیدم أأأأأأأأ از اون موقع...
حالا کلی دعا میکردم مامانم جواب نداده باشه!!! Big Grin
وگرنه که دیگه آبرو حیثیت واسمون نمیموند!!! (البته واسه من میموند Tongue چون اون بنده خداهه به من مربوط نمیشد، به دوستم مربوط میشد، اما مامانا رو دوست بچشونم حساسن دیگه!!)
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Amir V
ارسال: #۸۴۶۴
۰۲ شهریور ۱۳۹۲, ۰۲:۳۱ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
امروز سر ناهار غذا پرید گلوم حدود ۱ دقیقه نفسم بالا نیومد Confused
یه سر رفتم اون دنیا و اومدم رسما !
یه لحظه واقعا حس کردم دارم میمیرم Sad
Sad
Sad

[تصویر:  2hpj6v9.png]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Amir V , شاپری , Donna
ارسال: #۸۴۶۵
۰۲ شهریور ۱۳۹۲, ۰۲:۵۳ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۲ شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۳۱ ب.ظ)saam نوشته شده توسط:  امروز سر ناهار غذا پرید گلوم حدود ۱ دقیقه نفسم بالا نیومد Confused
یه سر رفتم اون دنیا و اومدم رسما !
یه لحظه واقعا حس کردم دارم میمیرم Sad
Sad
Sad

دور از جون Undecided Sad
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Amir V , Breeze , SaMiRa.e , maneshty
ارسال: #۸۴۶۶
۰۲ شهریور ۱۳۹۲, ۰۳:۰۶ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
این خواهر مام بالاخره با این حیوانات اهلیش ما رو جون به سر میکنه Confused
ماهی قرمزاشو (خدا حفظشون کنه ۴ تان Big Grin ) میریزه تو یه تشت میذاره زیر میز آشپزخونه که مثلا رو سرامیک در فضای سرد باشن (بماند که گاهی هم میذاردشون تو یخچال و ... )

دیروز نشسته بودم برا خودم یهو صدای "بلوب" از تو آشپزخونه اومد . با خودم گفتم حتما باز احساس دلفین بودن بهشون دست داده یک جهش زدن روی آب، چون عادت دارن از این بازیا در بیارن . همیشه هم وقتی این توهمات بهشون دست میده نگرانم که بیفتن بیرون .
اما بعد از صدای "بلوب" دیدم صدای "پیت پیت پیت" میاد فهمیدم بالاخره یکیشون افتاده بیرون و داره دم میزنه
وای اصن یه وضعی.... بدو رفتم تو آشپزخونه دیدم آره دیگه یکی افتاده بیرون Confused

حالا خواهرمم خواب . اگر در اون شرایط که خودم هم هول بودم با هیجان بهش می گفتم امیدی به بیدار شدنش دیگه نبود و ممکن بود با توجه به علاقه ای که به ماهیهاش داره در جا از این خبر .... (دور از جونش Heart)
حالا منم دلش رو ندارم ماهی رو با دست بگیرم . خلاصه یکی از اعضای خانواده رو به زور از اتاق آخری سمت چپ Cool Big Grin، کشیدم بیرون که تورو خدا بیا این ماهی رو نجات بده .
خلاصه این چند دقیقه حس بدی بود.

وقتی همه چیز به خیر و خوشی تمام شد رفتم تو اتاق خواهرم بهش گفتم : عــزیزم یه چیزی رو ظرف ماهیات بذار دیگــــــه .
چشماشو باز کرد . با توجه به این که خوابش خیلی سنگینه می دونستم الان هوش نیست و احتمال اینکه هیچی از حرفام متوجه نشه رو میدادم
سرشو تکون داد (که چی میگی ؟)
خیلی آهسته و با نرمی گفتم الان یکی از ماهی ها افتاده بود بیرون
یه لحظه یه صدای جیغی اومد و قبل از اینکه سقف رو سرم خراب بشه گفتم "فلانی نجاتـــــــــــــش دااااااااااااااااااااد" و چشمام رو از ترس اینکه سر راه وایسادم الانه که زیر دست و پاش له بشم بستم ، وقتی چشمام رو باز کردم خواهرم تو اتاق نبود !!!
مثل گلوله که از تفنگ شلیک میشه پریده بود و من اصلا نفهمیدم این کی بلند شد و رفت دنبال ماهیاش!!!

خلاصه که همه چیز به خیر و خوشی تمام شد Smile
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , zahra 67 , kati , x86 , M*Gh , maneshty , Menrva , **sara** , شاپری , Donna
ارسال: #۸۴۶۷
۰۲ شهریور ۱۳۹۲, ۰۳:۳۶ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
گر کسب کمال می‌کنی می‌گذرد
ور فکر مجال می‌کنی می‌گذرد
دنیا همه سر به سر خیال است ، خیال
هر نوع خیال می‌کنی می‌گذرد ....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Somayeh_Y , انرژی مثبت , kati , x86
ارسال: #۸۴۶۸
۰۲ شهریور ۱۳۹۲, ۰۵:۲۰ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۲ شهریور ۱۳۹۲ ۰۵:۲۷ ب.ظ، توسط kati.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۲ شهریور ۱۳۹۲ ۰۳:۰۶ ب.ظ)good-wishes نوشته شده توسط:  این خواهر مام بالاخره با این حیوانات اهلیش ما رو جون به سر میکنه Confused
ماهی قرمزاشو (خدا حفظشون کنه ۴ تان Big Grin ) میریزه تو یه تشت میذاره زیر میز آشپزخونه که مثلا رو سرامیک در فضای سرد باشن (بماند که گاهی هم میذاردشون تو یخچال و ... )

آخـــــــی...... یاد ماهی قرمز خودم افتادم...روحش شاد Sad ۴ سال ازش مراقبت کردم تا اینکه در یک عصر دلگیر از دستش دادم Sleepy Confused
ماشالا واسه خودش نهنگی شده بوداااا.... Tongue ولی خوب در تمام این مدت من اصلا یه بار هم جرات نکردم بهش دست بزنم... Big Grin خیلی شجاعم نه؟؟ Tongue اخه بدم میاد ، یه جوریه!! Dodgy ولی خیلی دوستش داشتم . منم رو میز آشپزخونه تو یه ظرف بزرگ گذاشته بودمش و در وعده های مختلف تو ظرفش یخ میزاشتم که سرحال بیاد ولی دیگه جرات نمی کردم بزارمش یخچال Angel
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: good-wishes
ارسال: #۸۴۶۹
۰۲ شهریور ۱۳۹۲, ۰۷:۴۷ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
اگر ممالک روی زمین به دست آری
وز آسمان بربایی کلاه جباری

وگر خزائن قارون و ملک جم داری
نیرزد آنکه وجودی ز خود بیازاری

سعدی علیه الرحمه
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , Somayeh_Y
ارسال: #۸۴۷۰
۰۲ شهریور ۱۳۹۲, ۰۸:۱۵ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۲ شهریور ۱۳۹۲ ۰۱:۲۳ ق.ظ)Fardad-A نوشته شده توسط:  گاهی آدم یه روزگاری را دلش میخواد زود بگذره. بعدها غصه میخوره که قدرشون را ندانسته. روزهای زندگی دانشجویی یکی از این موارد هست. روزهای سربازی هم از همین نوعه.

آدم غافل میشه که با رفتن این روزها جوانیش هم داره سپری میشه. اون خنده ها و گپ و گفتها دیگه پیش نمیاد.
گاهی آدم فکر میکنه اگه همه شون را یه روز دعوت کنه همان حال و احوال ایجاد میشه . ولی جالبه که این اتفاق نمی افته.
چون آدمها عوض میشن.روحیات و خیلی چیزهای دیگه عوض میشه. انگار هر دوره ای لذتش به زمان و دوره اش چسبیده.

گاهی اوقات این آقا فرداد حرف هایی می زنه که عجیب واقعیت داره و به دل آدم میشینه.مثل این حرف ها که با کلمه به کلمش موافقم.
ولی قسمت دومش بد تلنگری بود که الان یه ربعی میشه دپرس شدم!!!ConfusedConfusedConfused
ممنون آقا فرداد عزیز.

اگر تنها ترین تنهایان شوم باز هم خدا هست، او جانشین تمام نداشتن های من است‎
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Fardad-A , maneshty
ارسال: #۸۴۷۱
۰۲ شهریور ۱۳۹۲, ۱۱:۱۳ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
فوق العاده ست! اونقدر خوندمش که فکر کنم حفظ شدم. بعد از اون شعر معروف "علی ای همای رحمت" این دومین شعر از استاد شهریار هست که خیلی به دلم نشست.دیگه خریدن دیوان اشعار شهریار از نون شب هم واجب تر شد Wink

شعر "نغمه ی بلبل شیراز نرفته ست زیادم" یک ترجیع بند از شهریار با تضمین غزلی از "سعدی" هست.
به زبان ساده بخوام بگم هر بخش با سه مصرع از استاد شهریار شروع شده که در واقع توضیحی برای بیت بعدی هست، بیتی از غزل سعدی. اونقدر این توصیف قشنگه که آدم دلش نمیاد غزل سعدی رو به تنهایی بخونه.
چون طولانی هست، چند بند ابتدا و انتهاش رو می نویسم.
اینم یه توضیح مختصر در مورد ترجیع بند

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.


ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی

حیف باشد مه من کاینهمه از مهر جدایی

گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی

«من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی»




مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم

وین نداند که من از بهر عشق تو زادم

نغمهء بلبل شیراز نرفته است زیادم

«دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم

باید اول بتو گفتن که چنین خوب چرایی»




تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه

مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانه

پای عشاق نتوان بست به افسون و فسانه

« ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ما کجائیم در این بهر تفکر تو کجایی»



.
.



سعدی این گفت و شد ازگفتهِ خود باز پشیمان

که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان

بشب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان

«کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان

پرتو روی تو گوید که تو در خانه ی مایی»



....

نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد

نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد

"شهریار" آن نه که با لشکر عشق تو ستیزد

«سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد

که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی»
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , zahra 67 , SaMiRa.e , 10:30
ارسال: #۸۴۷۲
۰۲ شهریور ۱۳۹۲, ۱۱:۲۵ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
دلم یه غیرمنتظره ی عجیب می خواد .............
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: kati
ارسال: #۸۴۷۳
۰۳ شهریور ۱۳۹۲, ۱۲:۴۷ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
زندگی را می شود احساس کرد
مثل دردی درون سینه یا فکری درون ذهن

آرزو را می توان در دست داشت
مثل ریشه درخت که دست در دست زمین دارد و به هوا می نگرد

لحظه ها را می توان تکرار کرد
خاطرات رفته را می توان بیدار کرد.

و هنوز امید هست
امید به پایان نا امیدی ها

امید به لحظه هایی که هنوز منتظرند....

멈추지 말고

My Dream is to fly
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Somayeh_Y , SaMiRa.e , انرژی مثبت , zahra 67
ارسال: #۸۴۷۴
۰۳ شهریور ۱۳۹۲, ۰۶:۰۷ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
گاهی از پُر رو بودن خودم خنده ام میگیره Big Grin

تمام علائم و نشانه های فیزیکی استرس، از درد معده گرفته تا سردرد و ...، یکی یکی داره ظاهر میشه. و هنوز میگم، استرس!!! کی؟ من؟ اصلا کنکور چیزی که آدم بخواد براش استرس بگیره؟

از سرجلسه بلند شدم، خودم فهمیدم که مشهد پرید، اینکه هیچ. از اینجا هم کی حوصله داره بکوبه بره شیراز. فقط می مونه سه تا دانشگاه تهران.
ولی حالا پشیمون شدم، به همون شیراز هم قانعم. دیگه حوصله دوباره خوندن ندارم. طوری به آدم نگاه میکنن و میگن هنوز ارشد قبول نشدی که انگاری جزام یا یه درد بی درمون گرفتیBig Grin

با همه این حرفا هرچی خودت بخوای خدا، جدا" میگم.

پ.ن. این درد و دل ها رو خواستم ببرم توی تاپیک "شمارش معکوس" نیست که بچه های انفورماتیک پزشکی اینجا مظلوم هستند، کسی تحویل نگرفت Sad یعنی تحویل گرفتند،ولی با امتیاز منفی!!!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: samaneh@90 , انرژی مثبت , maneshty
ارسال: #۸۴۷۵
۰۳ شهریور ۱۳۹۲, ۱۰:۵۶ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۳ شهریور ۱۳۹۲ ۰۶:۰۷ ق.ظ)Somayeh_Y نوشته شده توسط:  گاهی از پُر رو بودن خودم خنده ام میگیره Big Grin

تمام علائم و نشانه های فیزیکی استرس، از درد معده گرفته تا سردرد و ...، یکی یکی داره ظاهر میشه. و هنوز میگم، استرس!!! کی؟ من؟ اصلا کنکور چیزی که آدم بخواد براش استرس بگیره؟

از سرجلسه بلند شدم، خودم فهمیدم که مشهد پرید، اینکه هیچ. از اینجا هم کی حوصله داره بکوبه بره شیراز. فقط می مونه سه تا دانشگاه تهران.
ولی حالا پشیمون شدم، به همون شیراز هم قانعم. دیگه حوصله دوباره خوندن ندارم. طوری به آدم نگاه میکنن و میگن هنوز ارشد قبول نشدی که انگاری جزام یا یه درد بی درمون گرفتیBig Grin

با همه این حرفا هرچی خودت بخوای خدا، جدا" میگم.

پ.ن. این درد و دل ها رو خواستم ببرم توی تاپیک "شمارش معکوس" نیست که بچه های انفورماتیک پزشکی اینجا مظلوم هستند، کسی تحویل نگرفت Sad یعنی تحویل گرفتند،ولی با امتیاز منفی!!!
والا اونجا یه یعنی میشه بگی یه منفی میخوری:ی

کامیابی و شادمانی تو در درونت قرار دارد، اراده کن که شاد بمانی، آن زمان، تو و شادمانی‌ات، میزبان نامریی دشواریها خواهید بود.((هلن کلر))Big GrinBig Grin
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: ۱۰:۳۰


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۵۶,۶۵۰ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۶۲۲,۲۹۴ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۰,۴۸۱ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۳۶,۳۹۳ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۲۰۵ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۳۴۹ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۳۵۵ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۸,۵۵۷ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۱,۳۹۱ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۷,۶۸۰ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close