(۰۶ آذر ۱۳۹۷ ۰۳:۱۴ ق.ظ)Amir V نوشته شده توسط: (06 آذر ۱۳۹۷ ۱۲:۱۲ ق.ظ)ezra نوشته شده توسط: قبله ی علم و فهم و تکنولوژیتون _ژاپن_ هم اتفاقاً همین ۲ ماه پیش زلزله ای تقریباً با همین شدت اومد;
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
توی این کشورهایی که احمق هاش کمترن، اصولا مرگ انسانهای بیگناه رو "نفله" شدن خطاب نمیکنن!
متاسفم و واقعا حیفه که وقتمو بیشتر از این برای پاسخ دادن به شما بزارم.
سنگینی آرزوی مرگت واسه یه نسل, آدمو به مستی میکشونه!
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه ----- کنون که مستِ خرابم صلاح بیادبیست!!!
من اون واژه ی "نفله" رو کاملاً بی غرض و کوچه بازاری نوشتم و نیازی به گواه و قسم و حتی گفتن هم نیست چرا که هر نفس سلیم و منصفی میتونه بی غرض بودنش رو درک کنه! و تو هم مطمئنم که درک کردی! اما امان از چشم عیب جو!!
آره من غالباً و تعمداً در فجازی کوچه بازاری و چاله میدونی حرف میزنم
شاید اصلاً واسه خیلیا بجز تو سوال پش اومده که چرا ادبیات من اینجوریه
دلیلش شاید ریشه در نفرتم داشته باشه از آدمای در ظاهر متمدن و پرادعا و در باطن هتاک و خود پرست
به می پرستی از آن نقشِ خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقشِ خود پرستیدن
بزرگوار شما بار اولت نیست که غیرمستقیم این ملت رو "احمق" خطاب میکنی (که البته منم از اینکارا زیاد کردم)
بنابراین ترجیح من اینه در مقابل این ارشاد ادبیت پنبه تو گوش کنم چرا
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
"بحث نمیکنم..."
"وقتم رو برای بحث کردن حروم نمیکنم ..."
"حیف وقت که بزاری و با این جماعت جاهل بحث کنی..."
مَشتی, از اول تا آخر این تاپیک رو شخم بزنی این جمله ها از سلام علیک بیشتر تکرار شدن
دیگه از شنیدنش خسته شدم
و سوالم اینه که اصلاً کی خواسته با شما بحث کنه؟
باتشکر حضرت حافظ
اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست ----- زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن----- بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
در این چمن گل بی خار کس نچید آری----
چراغِ مُصطفوی با شرارِ بولهبیست
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد----- که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
به نیم جو نخرم طاقِ خانقاه و رِباط---- مرا که مَصطبه ایوان و پای خُم طَنَبیست
جمال دختر رَز نور چشم ماست مگر---- که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه----- کنون که مست خرابم صلاح بیادبیست
بیار می که چو حافظ هزارم استظهار----- به گریه سحری و نیاز نیم شبیست