(۰۷ خرداد ۱۳۹۰ ۰۷:۳۵ ب.ظ)na.farzane نوشته شده توسط: (07 خرداد ۱۳۹۰ ۰۷:۲۵ ب.ظ)aminamini نوشته شده توسط: (07 خرداد ۱۳۹۰ ۰۴:۰۲ ب.ظ)na.farzane نوشته شده توسط: خدایا به خدا خسته ام.
ولی خدایی یه زمانی آدم نمیدونه چیکار کنه!!!
البته عامل این خستگی هم خیلی مهمه
اما میشه چیکار کرد؟؟؟
تنها راهش اینه که
......................
اینا همش درست،اما من از دنیایی که آدم بزرگا ساختن و توش زندگی میکنن خسته ام.فکر نکنم این خستگی راهی داشته باشه
راستش خواستم چیزی نگم
اما نتونسم
نمیگم بزرگترا خوبن
نمیگم بزرگترا بدن
اما میگم
به خدا قسم
«آدم » تو کشور ما کمیاب شده
البته ببخشید
شاید به خیلیا بر بخوره
اما
این هست
همیشه دم از ایرانی بودن میزنیم
همیشه میگیم تکیم
همیشه میگم خوبیم
و خلاصه این که هر چه خوبان همه دارن ما ایرانیها جون خودمون یکجا داریم
دم از اسلام میزنیم
دم از خدا میزنیم
اما
کو
من نمیبینم
به کسی بر نخوره اول خودمو میگم
بد نیست یه نگاهی بندازیم اطرافمون
ببینیم چی کارا کردیم
چی بودیم
چی شدیم
همیشه میگن زمانی که اون اوروپایی تو غار زندگی میکرد ماها خونه داشتیم
همیشه میگن ابو علی سینا و امثالهم مال ما بوده و هستن
قبول
بر منکرش لعنت
اما چرا اون اروپایی خوب و خوش اما ماها همیشه ...
به قول دکتر شریعتی میگفتن:
«اون اروپاییا عرق میخورن و ما عرق میریزیم
اما اونا کجا ماها کجا
نفهمیدم فرق بین ما و اونا تو عرق خوردن بود یا تو عرق ریختن»
اما
آلان
آره آلان کجاییم
خداوکیلی از نظر آدم بودن نمره چند به خودمون میدیم
عرق ریختن پیشکش
نخواستیم
اما
لا اقل آدم باشیم
چرا میخوایم بخنیدیم
غافل از این که اشک دیگری رو در بیاریم
چرا میخوایم خوش باشیم
هر چند که ناخوشی دیگرانو باعث بشیم
و بزرگترامونم همینن
ای کاش مثل یه ایراینیه - اصیل - خدا دوست زندگی میکردیم
هدف از زندگی رضایت خدا بود
اون وقت این مشکلاتو نداشتیم
باور کنید آرامش داشتیم
باور کنید واسه کنکور درس نمیخوندیم
واسه خودمون درس میخوندیم
واسه عشقمون زندگی میکردیم
و
زندگیمون خوش بود
باور کنید اگه در هزارتا خونه رو بزنیم شاید یه دل خوشم توی اون خونها پیدا نشه
خواستم از این شکلکا بزارم واسه این نوشته ها
اما دیدم نه
این احساسا به وسیله این شکلکای زیبا قابل بیان نیست
اینا یه بخش کوچیکی از حرفای دلم بود
خواستم بگم
ببخشید اگه فقطتونو گرفتم