زمان کنونی: ۲۵ آبان ۱۴۰۳, ۰۶:۵۳ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

شعر

ارسال: #۳۱
۲۴ فروردین ۱۳۹۰, ۰۹:۰۶ ب.ظ
شعر
مدرسه عشق

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که در آن همواره اول صبح

به زبانی ساده

مهر تدریس کنند

و بگویند خدا

خالق زیبایی

و سراینده‌ی عشق

آفریننده‌ی ماست

مهربانیست که ما را به نکویی

دانایی

زیبایی

و به خود می خواند

جنتی دارد نزدیک،زیبا وبزرگ

دوزخی دارد،به گمانم

کوچک و بعید

در پی سودایی است

که ببخشد ما را

و بفهماندمان

ترس ما بیرون از دایره‌ی رحمت اوست

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که خرد را با عشق

علم را با احساس

و ریاضی را با شعر

دین را با عرفان

همه را با تشویق تدریس کنند

لای انگشت کسی

قلمی نگذارند

و نخوانند کسی را حیوان

و نگویند کسی را کودن

و معلم هر روز

روح را حاضر و غائب بکند

و به جز از ایمانش

هیچ کس چیزی را حفظ نباید بکند

مغز‌ها پر نشود چون انبار

قلب خالی نشود از احساس

درس هایی بدهند

که به جای مغز،دلها را تسخیر کند

از کتاب تاریخ

جنگ را بردارند

در کلاس انشاء

هر کسی حرف دلش را بزند

غیر ممکن را از خاطره‌ها محو کنند

تا کسی بعد از این

باز همواره نگوید«هرگز»

و به آسانی همرنگ جماعت نشود

زنگ نقاشی تکرار شود

رنگ را در پاییز تعلیم دهند

قطره را در باران

موج را در ساحل

زندگی را در رفتن و برگشتن ِ از قله‌ی کوه

و عبادت را در خدمت خلق

کار را در کندو

و طبیعت را در جنگل و دشت

مشق شب این باشد

که شبی چندین بار

همه تکرار کنیم:

عدل

آزادی

قانون

شادی

امتحانی بشود

که بسنجد ما را

تا بفهمند چه قدر

عاشق و آگه و آدم شده ایم

در مجالی که برایم باقیست

باز همراه شما مدرسه ای می سازیم

که در آن آخر وقت

به زبانی ساده

شعر تدریس کنند

و بگویند که تا فردا صبح

خالق عشق نگهدار شما...





منبع:کتاب به همین سادگی

شاعر:شادروان مجتبی کاشانی


از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر ............ یادگاری که در این گنبد دوار بماند..
.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Arena , fatima1537 , narges_r , انرژی مثبت , Aurora
ارسال: #۳۲
۳۰ فروردین ۱۳۹۰, ۱۰:۰۷ ب.ظ
شعر
بچه بودم با خودم می گفتم
نان مگر چیست که ما غصه آن را بخوریم ؟!
زندگی عشق و صفاست
با محبت همه چیز مثل بهار است و بهشت
با خودم می گفتم
ما چقدر فکر و خیال نان سر سفره رساندن داریم
با خودم می گفتم
تا محبت باشد غصه نان نبود دغدغه ام
ولی امروز که هم قد بزرگان شده ام
تازه می فهمم من
تا که نانی نبود
صحبت عشق و صفا بی معنی ست
تشنگی گرسنگی جرات عاشق شدن از ما دزید
تازه می فهم من
غصه نان‌، قصه هر لحظه و هر روز ماست
عاشقی‌، گرمی دلها . همه زیر سایه‌ی نان هستند
تازه می فهمم من
پدرم آن روزها چقدر غصه نان می خورد و
عاشقی سهم من کودک بود
غصه نان که نبود
عرق شرم نبود
ولی امروز دگر شب و روزم شده نان
غصه نان باشد عاشقی دشوار است …
غصه نان باشد عاشقی دشوار است …


از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر ............ یادگاری که در این گنبد دوار بماند..
.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: narges_r , انرژی مثبت , هاتف , diligent , Aurora , tayebe68
ارسال: #۳۳
۳۰ فروردین ۱۳۹۰, ۱۰:۱۴ ب.ظ
RE: شعر
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو

گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو

گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

حسرت نبرم به خواب آن مرداب / کآرام درون دشت شب خفته است / دریایم و نیست باکم ازطوفان / دریا همه عمر خوابش آشفته است “شفیعی کدکنی”
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Fardad-A , samanium , **sara** , انرژی مثبت , Aurora
ارسال: #۳۴
۳۱ فروردین ۱۳۹۰, ۱۱:۳۰ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۱ فروردین ۱۳۹۰ ۱۱:۳۳ ب.ظ، توسط fatima1537.)
شعر
آواز عشق
هر نفس آواز عشق‌، می رسد از چپّ وراست / ما به فلک می رویم‌، عزم تماشا کِراست؟

ما به فلک بوده ایم‌، یار مَلَک بوده ایم / باز همان جا رویم ،جمله که آن شهر ماست

خود زفلک بر تریم‌، وز مَلَک افزونتریم / زین دو چرا نگذریم ؟ منزل ما کبریاست

گوهر پاک از کجا‌، عالَم خاک از کجا؟ / بر چه فرود آمدیت؟ بار کنید‌، این چه جاست؟

بخت جوان یار ما، دادن جان کار ما / قافله سالار ما‌، فخر جهان مصطفاست

از مَه او مَه شکافت ‌، دیدن او برنتافت / ماه چنان بخت یافت‌، او که کمینه گداست

بوی خوش این نسیم، از شکن زلف اوست / شعشعه‌ی این خیال ،زان رُخ چون«والضُّحا»ست

در دل ما درنِگر ،هردمِ شقّ قمر / کز نظر آن نظر، چشم تو آن سو چراست؟

خَلق چو مرغابیان، زاده زدریا‌ی جان / کی کند این جا مقام، مرغ کز آن بحر خاست ؟

بَل که به دریادریم‌، جمله در او حاضریم / ورنه زدریای دل، موج پیاپی چراست ؟

آمده موج اَلَست‌، کشتی قالب ببست / باز چو کشتی شکست‌، نوبت وصل ولقاست(مولوی)
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: samanium , انرژی مثبت , Aurora
ارسال: #۳۵
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۰۱:۰۰ ب.ظ
شعر
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر

کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز

باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو

آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست

وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست

آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا

من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست

یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم

دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود

آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او

آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول

آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام

مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما

گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد

کآن عقیق نادر ارزانم آرزوست

پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست

آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز

از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد

کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعد یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار

دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست

وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست

باقی این غزل را ای مطرب ظریف

زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق

من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

مولانا


هر که او از هم‌زبانی شد جدا
بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا
چونکه گل رفت و گلستان درگذشت
نشنوی ز آن پس ز بلبل سرگذشت
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: - rasool - , انرژی مثبت , Aurora
ارسال: #۳۶
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۱۰:۱۲ ق.ظ
شعر
با تو هستم ای قلم..!
با تو ای همراه و ای همزاد من...
سرنوشت هر دومان حیران بازیهای تلخ سرنوست...

شعرهایم را نوشتی ..دستخوش.

اشکهایم را کجا خواهی نوشت...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: sal_dovomi , alime , انرژی مثبت
ارسال: #۳۷
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰, ۰۴:۳۳ ب.ظ
RE: شعر
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد

شعله تا مشغول کار خویش شد
هر نی ای شمع مزار خویش شد

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست
مر تورا زین سوختن مطلوب چیست

گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم

زان که می گفتی نی‌ام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود

با چنین دعوی چرا ای کم عیار
برگ خود می ساختی هر نو بهار

مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mehrdel2002 , narges_r , انرژی مثبت , barca
ارسال: #۳۸
۱۹ خرداد ۱۳۹۰, ۱۱:۵۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۹ خرداد ۱۳۹۰ ۱۱:۵۵ ب.ظ، توسط Helmaa.)
شعر
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد // به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
آن جوان بخت که می‌زد رقم خیر و قبول // بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک // رهنمونیم به پای علم داد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد // ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر// آشیان در شکن طره شمشاد نکرد
شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار // زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد
کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد // هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق //که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد
غزلیات عراقیست سرود حافظ // که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد

هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۳۹
۲۰ خرداد ۱۳۹۰, ۱۱:۲۳ ب.ظ
RE: شعر
کوه‌ها خاموش .....

دره‌ها دلتنگ .....

راه‌ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ ........

how i wish....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت
ارسال: #۴۰
۲۵ خرداد ۱۳۹۰, ۰۷:۱۰ ب.ظ
شعر
در پس آن نگاه های بلند
حسرتی ماند و آه های بلند

(فریدون مشیری)

سپیده که سربزند در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , هاتف
ارسال: #۴۱
۲۹ خرداد ۱۳۹۰, ۰۶:۱۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۹ خرداد ۱۳۹۰ ۰۶:۱۸ ب.ظ، توسط سما۷۳.)
شعر
تنها
. . .
همه رفتند کسی با ما نموندش
کسی خط دل ما را نخوندش
همه رفتند ولی این دل ما را
همون که فکر نمی کردیم سوزوندش
. . .
عجب بالا و پایین داره دنیا
عجب این روزگار دلسرده با ما
یه روز دور و برم صد تا رفیق بود
من و امروز ببین تنهای تنهام

خیال کردم که این گوشه کنارا
یکی داره هوای کار ما را
یکی غمگین میون،دلسوز ما هست
نداره آرزو آزار ما را
عجب بالا و پایین داره دنیا
.
کاش می دانستی عشق من معجزه نیست
عشق من رنگ حقیقت دارد
اشکهایم به تمنای نگاه تو فقط می بارد................
کاش می دانستی دختری هست که احساس تو را می فهمد
دختری از تب عشق تو دلش میگیرد
دختری از غمت امشب بخدا میمیرد
کاش میدانستی تو فقط مال منی
تو فقط مال همین قلب پر ز احساس منی
شب من با تو سحر خواهد شد
تو صدا کن من را
تو صدا کن من را
تا پر از رویش یک یاس شوم
تا که لبریز نگاهی پر ز احساس شوم.....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۲
۰۶ مرداد ۱۳۹۰, ۰۸:۱۵ ق.ظ
RE: شعر
ای غم من مونس من شبها درازه
سوزم از این غم چه کنم که چاره سازه
گریه تو خنده تو پر از نیازه
این دل غم دیده من در سوز و سازه
سرد وخموش دل من
نامهربون دل تو
تا کی باید تنها باشه
این دل دیوونه من
مثل یه رسوای که دل آتش زده جان وتنم
من خونه ای سرد و خموشم
من مستم و من باده نوشم
بار غمت بر دل نشسته پیوند یاری‌ها گسسته
امشب چه گویم با دلم دیگر نمیایی برم

اگر کاری را که همیشه می کردید ادامه دهید به همان چیزی دست می یابید که همیشه داشته اید . اگر کار متفاوتی انجام دهید به چیزهای متفاوتی دست می یابید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۳
۰۷ مرداد ۱۳۹۰, ۰۱:۳۴ ق.ظ
شعر
لحظه دیدار نزدیکست
باز من دیوانه ام, مستم
باز میلرزد, د لم ,دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های نخراشی به غفلت گونه‌ام را تیغ!!
های نپریشی صفای زلفکم را, دست!!!
و آبرویم را نریزی , دل...!!!
ای نخورده مست
لحظه دیدار نزدیکست...

"مهدی اخوان ثالث"

حالم خوب است
هنوز خواب می‌بینم
ابری می‌آید
و مرا تا سرآغازِ روییدن ... بدرقه می‌کند.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: hsh88 , انرژی مثبت
ارسال: #۴۴
۰۷ مرداد ۱۳۹۰, ۰۵:۰۴ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۷ مرداد ۱۳۹۰ ۰۵:۱۱ ب.ظ، توسط polarisia.)
RE: شعر
اینم چندتا شعریه که خودم یه سال پیش سروده‌ام Big Grin

۱/
آسمانم بی ستاره ست

راهم بی روشنایی

شب هایم تاریک‌تر از همیشه

نفس هایم سنگین‌تر از زمان

دیگر رویاهایم بی تو

و فکرم خالی از توست!


۲/
خواب دیدم
زمان مرده است
سکوت حاکم و فریاد بی صداست
زمین دیگر دور خورشید نمی چرخید
عاشقان را از معشوق خبری نبود

خواب دیدم
ماه دیگر هیچ وقت کامل نشد
دیگر هیچ وقت صدایت را نشنیدم، نگاهت را ندیدم
دیگر هیچ وقت نفهمیدم که بی تو زمان می میرد

۳/
در لابلای گذر ثانیه ها
غرق در رویاهای گذشته
در این تاریکی سرد و بی انتها
گمشده ام
قلبم را دیگر نای تپیدن نیست
چشمانم را توان دیدن نیست
احساس می کنم
قلبم همچون آتشفشانی می جوشد
و در رگهایم مذاب جاری ست
تمام وجودم را آتشی گرفته
که هیچ چیز نمی تواند خاموشش کند
اما صدای تو شاید...

۴/
باران ببار بر دشت وسیع غم­هایم

شاید پاک شود از یادم خاطر او

ببار در تاریکی شب­هایم

شاید برود صدایش از یادم

ببار بر سرم

شاید برود از سرم نگاهش

ببار و وجودم را با خود ببر

شاید تنها نبودم بودنش را فراموش کند




کدوم بهتر بود؟ اصلا از هیچ کدوم خوشتون اومد؟!Big Grin

To live is to suffer, to survive is to find some meaning in the suffering.
Friedrich Nietzsche
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Mile Stone
ارسال: #۴۵
۰۷ مرداد ۱۳۹۰, ۰۵:۵۸ ب.ظ
RE: شعر
(۰۷ مرداد ۱۳۹۰ ۰۵:۰۴ ب.ظ)polarisia نوشته شده توسط:  اینم چندتا شعریه که خودم یه سال پیش سروده‌ام Big Grin
.
.
.
کدوم بهتر بود؟ اصلا از هیچ کدوم خوشتون اومد؟!Big Grin

جالب بود ولی کمی غمگین!

احتمالا مربوط بشه به دوران پشت کنکور Smile

۵Qf9RaOtxNB2OpEY1sDMlaAYf5v6b/3vaUrm+gEmp5w5uv2OxkMnUrVzPtTbLX008Qov0woyeCY=
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  شعرهایی که وقتی خوندید خوشتون اومد aamitis ۱۹۸ ۶۶,۴۳۷ ۲۰ مرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۵۳ ب.ظ
آخرین ارسال: gerdoo_456
  گرگ درون/ شعری از فریدون مشیری morweb ۰ ۱,۵۳۶ ۰۶ مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۲۶ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
Rainbow یک شعر زیبا که حال و هوایمان را امام رضایی می کند. نسیم صبح ۰ ۲,۰۸۰ ۱۶ شهریور ۱۳۹۳ ۰۱:۰۱ ب.ظ
آخرین ارسال: نسیم صبح
  شعر فروغ فرخزاد morweb ۰ ۱,۶۹۹ ۲۵ مرداد ۱۳۹۳ ۱۰:۳۸ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  شعری در قالب یک استاد mojhde ۰ ۲,۵۶۵ ۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۳ ۰۶:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: mojhde
  شعر محرم، دلنوشته های محرم، مداحی های دلنشین Parva ۷۳ ۴۱,۳۷۳ ۰۲ آذر ۱۳۹۲ ۱۲:۴۸ ق.ظ
آخرین ارسال: Parva
Rainbow شعرها و یا مطالبی که خودتان سرودید یا نوشتید ... ( دلنوشته ها ) ffss ۲۲ ۱۰,۲۸۵ ۲۹ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۲۸ ب.ظ
آخرین ارسال: Breeze
  مشاجره در شعر robot110 ۴ ۴,۴۷۳ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۵:۱۳ ب.ظ
آخرین ارسال: robot110
  دانلود تصنیف زیبای قطعه ای از بهشت شعر رسمی آستان قدس رضوی Majid gh ۰ ۳,۵۵۳ ۱۳ مهر ۱۳۹۰ ۰۳:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: Majid gh
  *****یه شعر و سه نقل قول ۲***** kabirkooh ۱۳ ۸,۱۰۵ ۲۲ خرداد ۱۳۹۰ ۰۲:۲۷ ب.ظ
آخرین ارسال: mass2009

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close