انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[oli92]

جمعه ۲۰ بهمن ۹۱ آزمون کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر برگزار شد. اما در حوزه امتحانی دانشگاه آزاد گرگان این آزمون عجیب و غریب تر از اون چیزی که فکرش رو می کردم بود. نمی دونم سپاسگذار خدا باشم که نمردم و همچین روزی رو تو زندگیم دیدم. نمی دونستم کنکور کارشناسی ارشد سازمان سنجش هم می تونه اینجوری برگزار بشه.
قبل از شروع آزمون که انگار مراسم دید و بازدید بود و دوستان قدیمی و صمیمی بعد از سالها سرجلسه همدیگه رو دیده بودند. جالب اینجاست که مراقب می گفت بشین سرجاتون، مهندسان محترم می گفتن داریم حال احوال می کنیم. بعد از نیم ساعت از شروع آزمون هم همه داشتن هم دیگه رو نگاه می کردن و گهگاهی هم گپ و گفتی داشتن.
بگذریم اصل قضیه یه ربع مونده به پایان وقت دفترچه اول بود، زمانی که آقایون داوطلب، که مهندسان این سرزمین هم هستند، گفتند دفترچه دوم رو بدید ما می خوایم بریم. من و دو نفر دیگه داشتیم حل می کردیم.
مراقب هم شروع به جمع کردن دفترچه اول کرد.
اومد رو سر من گفت دفترچتو بده.
من با کمال تعجب گفتم یه ربع دیگه مونده.
اون مراقب دیگه که گندشون بود گفت بقیه دفترچه دوم رو می خوان، باید دفترچه اول رو جمع کنیم.
من با تعجب بیشتری گفتم یعنی چی، یه ربع دیگه مونده هنوز دارم حل می کنم.
مراقب به بقیه داوطلبها گفت ایشون دفترچشو نمی ده، نمی تونیم دفترچه دوم را بهتون بدیم.
اینجا بود که کار از تعجب گذشت و شاخام در اومد. (هنوز هم نمی تونم بفهم که این حرف یعنی چی. شاید انتظار داشت بقیه بریزن سرم و دفترچه رو از من بگیرن)
سر و صدای آقایون بلند شد، هرکی یه چیزی می گفت. کار که بالا گرفت، دیدم اینجوری نه می شه تمرکز کرد و نه کوتاه اومد. به مراقب (که کارت شناسایی هم نزده بود) پرسیدم شما اسمتون چیه؟ که تقریبا اوضاع آرام شد و مراقبین رضایت دادن ادامه دفترچه اول رو بزنم!
سه چهار دقیقه طول کشید تا بتونم برگردم به شرایط حل تست. باز خوب بود که زبان رو گذاشته بودم برای آخر کار و نیاز به محاسبه و فکر زیاد نبود. دو سه تا تست ساختمان داده و سیستم عامل رو هم که گذاشته بودم برای بررسی بیشتر نفهمیدم چی جوری زدم یا نزدم.
طنز تلخ دیگه نفر جلوییم بود که دفترچه رو ازش گرفته بودن، وقتی که فهمید وقت تموم نشده، به مراقب گفت من هنوز داشتم تست می زدم مراقب هم محلی نذاشت و اون هم دیگه اصرار نکرد.
واسه دفترچه دوم هم تقریبا همین وضع بود همه رفته بودن، من مونده بودم تست های تخصصی نرم افزار رو زده بودم، داشتم طراحی الگوریتم هوش مصنوعی رو حل می کردم. مراقب بالا سرم وایساده میگه می خوایم بریم نماز، دفترچتو بده دیگه. از رو هم نمی رفت. من هم دیدم نمی شه تمرکز کرد دیگه آخراش بی خیال شدم و قید بقیه شوو زدم. اونقدر گیج و متعجب بودم که فکر نکنم گالیور یا آلیس در سرزمین عجایب اینقدر تعجب کرده باشند.
تو وضعیتی که یه تست کلی رتبه رو جابه جا می کنه، نمیدونم اون آدمها از کجا اومده بودن که انتظار داشتن یه ربع از وقت امتحان رو کم کنن. اگه قرار بود مراقب های سازمان سنجش به دلخواه داوطلبها کار کنن پس چرا مراقب میذارن. نا سلامتی آزمون کارشناسی ارشد بود نه خونه خاله.
البته نمی شه خیلی هم ایراد گرفت. وقتی قیف کنکور که سر و ته بود را اومدن دو طرفشو کردن بزرگراه و هرکی می تونه بره دانشگاه با مدرک مهندسی بیاد بیرون، جلسه آزمون ارشدش هم باید اینجوری برگزار بشه.
یکی واسه کیک و ساندیسش می یاد (نمی دونم کیک و ساندیس اینقدر گرون شده که ۱۷۵۰۰ تومن حاضرن بدن) یکی واسه کلاسش، یکی مثل پشت سری من به امید برگه دیگران(فکر کنم ۷۰ درصد تخصصی نرم زد).
من نه آدم سیاسی هستم نه وبلاگ نویس نه چیزه دیگه، اما تو شرایطی که جاهایی هست به خاطر کسب درآمد حاضرند دام و طیور رو هم به عنوان دانشجو پذیرش کنن و بعد چهار سال مهندس بیرون بدن، می شه انتظار داشت که ارزش مدرک لیسانس به اندازه ارزش کاغد و جوهرش هم نباشه. اما اینکه آزمون سنجش توی شهرستانها به این وضع برگزار بشه، من انتظارشو نداشتم. نمی دونم شاید باید منتظر روزهای عجیب و غریب تر از این هم باشیم.
خدا رو شکر که گذشت و امیدوارم که آخرش به خیر بگذره.

[aatwo]

(۲۱ بهمن ۱۳۹۱ ۰۱:۳۱ ب.ظ)oli92 نوشته شده توسط:  جمعه ۲۰ بهمن ۹۱ آزمون کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر برگزار شد. اما در حوزه امتحانی دانشگاه آزاد گرگان این آزمون عجیب و غریب تر از اون چیزی که فکرش رو می کردم بود. نمی دونم سپاسگذار خدا باشم که نمردم و همچین روزی رو تو زندگیم دیدم. نمی دونستم کنکور کارشناسی ارشد سازمان سنجش ................................................

همه حرفات رو خوندم واقعا بخاطره فرهنگ بعضی افراد جامعه ایی که توش زندگی میکنم متاسفم و شما هم واکنش درستی انجام ندادی!!!
هیچوقت تو زندگیت ناحق رو قبول نکن مگه اینکه بخاطره انسانیت مجبور بشی کوتاه بیایی
شما نمیبایست کوتاه میومدید اون یارو میخواست نماز بخونه حق شما رو ضایع کنه خاک تو سرش با اون عبادتش فکر میکنی خدا نمازش رو قبول میکنه!!!
میبایست آخره آزمون هم شکایت میکردی هر چند مطمئنا به نتیجه نمی رسیدی اما باید این کار رو میکردی

[oli92]

حرف شما درست، آدم حقش رو باید بگیره.
اما سر جلسه تو همچین وضعیتی هر کاری به ضرر آدم تموم می شه. بخوای بحث کنی هم وقت تلف میشه و هم بهم می ریزی.
از ما که گذشت، پیگیری موضوع شاید برای سالهای بعد بتونه موثر باشه.

[mt_saman]

توی دانشگاه نیروی انتظامی (تهران) هم که کنکور علوم کامپیوتر برگزار شد وضع از این بهتر نبود. ساعت از هشت و نیم گذشته بود که از بلندگو اعلام کردن "لطفا شروع کنید" در حالی که هنوز دفترچه ها رو توزیع نکرده بودن. ساعت از هشت و چهل دقیقه گذشته بود که تازه دفترچه رو دادن و گفتن تقصیر ما نیست و سازمان سنجش دفترچه ها رو دیر فرستاده. با توجه به اینکه کنکور علوم کامپیوتر ۲۷۰ دقیقه است با توجه به زمان شروع باید ساعت یک و ده دقیقه تموم می شد که وقتی ساعت ۱۲ (با توجه به اینکه ساعت نداشتم) از مراقب پرسیدم چقدر وقت داریم گفت نیم ساعت!!! منم مقداری از وقت تست زدنمو گذاشتم برای چونه زدن با مراقبا که ظاهرا از کارکنان و کادر همون پادگان بودن. چیزی که جای تاسف داره اینه که هیچ کس جز من اعتراض نمی کرد. آخرش ساعت یک بعد از ظهر (یعنی ۱۰ دقیقه زودتر از تموم شدن واقعی وقت) از بلندگو اعلام شد که "وقت تمام است" و ظاهرا کسی که با بلندگو اینو اعلام کرد نمی دونست زمان اعلام شروع دفترچه ها هنوز توزیع نشده بود. مراقب ها هم از خدا خواسته شروع کردن به جمع کردن برگه ها و هرچی گفتم ساعت هشت و چهل دقیقه شروع کردیم و ده دقیقه مونده انگار به دیوار می گفتم. در هر صورت برگه من رو گرفتن و من متاسفانه بعضی تست ها رو که زمان بر بودن و گذاشته بودم آخر بزنم به خاطر تموم شدن وقت نشد بزنم و بعضی تستا رو هم فقط به خاطر استرس و ترس از تموم شدن وقت حول حولکی زدم که متاسفانه الان می بینم اشتباه زدم در حالی که اگه استرس نداشتم خیلی راحت اون تستارو می زدم.
سوال من اینه که آیا جای بهتری پیدا نمی شد که کنکور ما رو اونجا بندازن؟ آخه چرا کنکور ما باید بیفته منتهی الیه غرب تهران بعد از پل کن اونم توی جایی مثل اون پادگان؟ یعنی یه مدرسه پیدا نمی شد مرکز تهران باشه و کنکور ما رو اونجا بندازن؟
و دوم اینکه چرا مراقبا به خاطر ۱۰ دقیقه زودتر به خونه رفتن اینجوری با سرنوشت ما بازی می کنن؟ و چرا باید شاهد این بی نظمی در جایی باشبم که اسمش دانشگاه نیروی انتظامیه و همونطور که از اسمش پیداست باید برای برقراری نظم ارزش زیادی قائل باشن؟

[Payam92]

واقعا هیف که ارزش پیگیری هم نداره آخرش بده کارتم میکنن وگرنه باید یه پ.... که اون سرش ناپیدا
فقط میشه گفت بسپار بخدا.

[mahsa_a3moon]

واقعاً جای تاسف داره!
سالها زحمت یه جوون رو با این مسخره بازی هاشون حرووم میکنن. آدم به کی بگه؟

[Helmaa]

واقعا شرایط سختی داشتید آدم میمونه چی بگه!!
من که به یه پچ پچ کردن مراقبها هم حساسم چه برسه دیر و زود هم بکنن!!!

یه مورد خیلی عجیبی که البته خداروشکر خوب بودش و من تو عمرم ندیده بودم این بودش که تو حوزه ای که ما بودیم ، تو راهروها هیچ صندلی نذاشته بودن و همه بچه ها تو کلاس بودن!!!! از پچ پچ کردن مراقب ها هم خبری نبود!!!

[shima_24]

خیلی تلخ بود واقعا متاسفم براشون .
خدا جوابشون رو بده که اینقدر ظلم میکنن به جوونا.

[mohammadali1990]

(۲۱ بهمن ۱۳۹۱ ۰۱:۳۱ ب.ظ)oli92 نوشته شده توسط:  یکی واسه کیک و ساندیسش می یاد

من آیتی بودم ... پنج شنبه کنکور دادم تو خرگوش تپه(دانشگاه آزاد گرگان)
کله ۲۰۰تومن نمیارزید ...خودم تکدانه آورده بودم خوردم
زیرزمین بودم ... جلو آسانسور ... مراقبا آسانسور بازی میکردن ... یه دختره مراقب اومد پیشم وسطا زول زده بود بهم ..نگاش کردم .گفت سخته؟
گفتم نه پس... رفت ..مسخره شو در آورده بودن

[mahdiii]

بابا اینا از فضا اومدن. یادمه منم ارشد دادم خیلی اوضاع افتضاحی بود. بیشتر بچه ها نیم ساعت قبل تموم شدن بلند می شدن می رفتن انقدر سروصدا می کردن که به کل آدم حواسش پرت میشد تا آخر کنکور این سروصدا بود. هیچکی هم نمی گفت ساکت

[Eng_Sara]

متاسفانه منم تو سالن بودم و ....
فکر کردم آزمون راس ساعت ۸ شروع میشه! ساعت ۸:۱۵ دقیقه بود که تازه یکی از داوطلبا رسیدن
به خاطر نیم ساعت دیرتر شروع شدن آزمون استرس داشتم و هی ساعت رو نگاه میکردم....فکر می کردم اونا نیم ساعت تاخیر داشتن... تا اینکه فهمیدم سازمان سنجش گفته بود ۸:۳۰ شروع کنن!!!!! بعد ما هم که نیم ساعت قبل از شروع آزمون باید حوزه باشیم یعنی ساعت ۷:۳۰!!!!!!!!!!!
نمیدونم قصه ی این ۱ساعت اضافی اونجا بودن چیه!!!!!!!!!!! ۱ساعت استرس بکش تا دفترچه رو بدن دستت!!!!
از سالن بدم میاد! همش بازرس و این و اون میومدن خانومارو سیم جیم میکردن بالای سر من .... وای خدای من....
میخواستم اول آزمون التماسشون کنم بلکه بزارن برم تو کلاس...امام مطمئن بودم موافقت نمیکنن! اصراری نکردم...
با اون ۱۵ تا سوال مدیریت و ۱۲ سوال معماری و ۱۸۰ دقیقه وقت آزمون و اون شرایط .....

تازه اول آزمون متوجه مراقبی شدم که کفش ها پاشنه بلند و بسیار بد صدا بود! واقعاً دلم می خواست صداش کنم بگم آخه عزیز من خودت خوشت میاد امتحان داشته باشی مراقبت همچین کفشی پاش باشه و تلقو تلق راه بره؟ آخه اون کفشا برای عروسیه یا حوزه امتحانی.... الله اکبر...

[mahdiii]

(۲۲ بهمن ۱۳۹۱ ۰۲:۰۹ ق.ظ)Eng_Sara نوشته شده توسط:  متاسفانه منم تو سالن بودم و ....
فکر کردم آزمون راس ساعت ۸ شروع میشه! ساعت ۸:۱۵ دقیقه بود که تازه یکی از داوطلبا رسیدن
به خاطر نیم ساعت دیرتر شروع شدن آزمون استرس داشتم و هی ساعت رو نگاه میکردم....فکر می کردم اونا نیم ساعت تاخیر داشتن... تا اینکه فهمیدم سازمان سنجش گفته بود ۸:۳۰ شروع کنن!!!!! بعد ما هم که نیم ساعت قبل از شروع آزمون باید حوزه باشیم یعنی ساعت ۷:۳۰!!!!!!!!!!!
نمیدونم قصه ی این ۱ساعت اضافی اونجا بودن چیه!!!!!!!!!!! ۱ساعت استرس بکش تا دفترچه رو بدن دستت!!!!
از سالن بدم میاد! همش بازرس و این و اون میومدن خانومارو سیم جیم میکردن بالای سر من .... وای خدای من....
میخواستم اول آزمون التماسشون کنم بلکه بزارن برم تو کلاس...امام مطمئن بودم موافقت نمیکنن! اصراری نکردم...
با اون ۱۵ تا سوال مدیریت و ۱۲ سوال معماری و ۱۸۰ دقیقه وقت آزمون و اون شرایط .....

تازه اول آزمون متوجه مراقبی شدم که کفش ها پاشنه بلند و بسیار بد صدا بود! واقعاً دلم می خواست صداش کنم بگم آخه عزیز من خودت خوشت میاد امتحان داشته باشی مراقبت همچین کفشی پاش باشه و تلقو تلق راه بره؟ آخه اون کفشا برای عروسیه یا حوزه امتحانی.... الله اکبر...

"آخه اون کفشا برای عروسیه یا حوزه امتحانی.... " عالی

[banafshe]

واقعا برای دوستان مانشتیم که انقدر سختی کشیدن غصه خوردم واقعا آدم میمونه چی بگه
ولی من دانشگاه خوارزمی بودم خداییش صدا از کسی در نمیومد چون چپ دست هستم هم با روی خوش برام صندلی آوردن کلاس هم هوای گرم و خوبی داشت همه چی خوب بود ولی بازم کنکور رو خراب کردم نگران نباشین خدا بزرگه و اگه بخواد بشه پس میشه

[blackhalo1989]

شما که انقدر همتون شاکی هستید چرا هیچی نگفتید؟ حداقل یه بار تذکر می دادید شاید واقعا هواسشون نبوده یا نمی دونستن.

[nina69]

واقعا درکتون میکنم
ادم بعضی وقتها میمونه
از بی مسئولیتی یه عده
همه چی به مسخره گرفتند