(۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۳۸ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط: (17 خرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۴۸ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط: خب حالا شما به من بگو، میگی تغییر از درونه، این سیستم فاسد، که درست مثل یه دندون کاملا کرم خورده از درونه و امیدی بهش نیست، چطور میتونه به شکل درونی تغییر کنه؟
من ی دورهای کتابهای روانشناسی موفقیت میخوندم (از برایان تریسی هم متنفرم ) و این کتابها معمولا تاثیر کوتاه مدتی دارن و بعد خوندنشون به شدت جوگیر میشی و نهایت بعد ی هفته حسش میخوابه. ولی ی سری جملات اون کتابها (یا سورسهای دیگه) هستن که اگه بهشون فکر کنی و سعی کنی توی زندگی هم استفاده کنی ممکنه مسیر زندگیت رو عوض کنه. محتوای یکی از جملاتی که واقعا روی برخورد من با مشکلات تاثیر گذاشت و حس میکنم مسیر زندگیم رو تونسته عوض کنه همیچین چیزی بود که :
وقتی که دلیل مشکلات رو منبع خارجی فرض کنی نمیتونی از پس مشکلات بر بیای. حالا این یعنی چی؟ وقتی من بیام بگم وضعیت کشور داغونه و بیکاری داره بیداد میکنه و سیستم آموزشی هم داغونه ( که میدونم همهی اینها وجود داره) و اینا باعث میشه من نتونم کار پیدا کنم، ذهن میاد میگه خب من که نمیتونم مشکل بیکاری و سیستم آموزش کشور رو حل کنم پس برای همیشه بیکار میمونم! ولی ولی ولی اگه بیای به مشکل این شکلی فکر کنی که خب قبوله همهی این مشکلات هست ولی میشناسم فلانی و فلانی رو که از روش انسانی و بدون سو استفاده، وضعیت مالی مناسبی دارن و کار خوبی هم. حالا ذهن به جای اینکه مجبور باشه راه حلی برای مشکل بیکاری کشور پیدا کنه کافیه نگاه کنه به اطرافش ببینه چه روشهایی وجود داره که بشه تو همین وضعیت هم کار مناسبی پیدا کرد.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم. اینم بگم که من همیشه غر میزنم و اعتراض هم میکنم به شرایط و افراد ولی در کنارش هم همیشه سعی میکنم به این جمله عمل کنم. دلیل اینکه این پاراگرف آخر رو نوشتم اینه که فکر نکنید که برای اینکه به جمله بالا عمل کنید لازمه چشم و گوشتون رو ببندید و شرایط رو نبینید! همه میدونیم وضع خوبی بر کشور حاکم نیست ولی باید سعی کنیم مسیر خودمون رو تو این شرایط پیدا کنیم ...
ممنون از توجهت دوست من، اتفاقا من اصلا آدم چشم و گوش بسته ای نیستم، اتفاقا همونطور که دانشجوهای پزشکی قسم نامه ی بقراط رو امضا میکنن، ما هم قسم خوردیم به یه سری اصول به عنوان هنرمند پایبند باشیم، و اتفاقا به دلیل همین پایبندی به این اصول در منه که اینطور خرد شدم تو این زمونه.
مسئله ای که هست اینه، شما دقیقا برعکس اون چیزی رو که منظور من بود گرفتید. من نمیگم حالا مثلا چون به قول شما
نمیتونم سیستم بیکاری کشور رو حل کنم پس برای همیشه بیکار میمونم! این اتفاقا به نظر من کاملا تفکر اشتباهیه. و از دید من فقط یه انسان منفعل و دارای اختلالات رفتاری این شکلی فکر میکنه.
شما هم درست میگی، یکی از کارهایی که باید انجام داد اینه که دید چطور میشه از امکاناتی که داریم استفاده کنیم و بهترین شرایط رو برای خودمون بسازیم. برای اینکه بتونیم امکاناتی داشته باشیم و بهترین شرایط رو برای خودمون بسازیم، لازمه که یه تغییراتی اتفاق بیفتن. توجه داشته باش، انسان یک موجود اجتماعیه، و اصلا در نظر گرفتنش به صورت فرد و در راستای اهداف فردیش یه قضیه ی کاملا بیمارگونس که به دیکتاتوری می انجامه.
امروز بعد از حضورم در اداره ی پست فاز یک شهرک اکباتان (دلیل دارم که آدرسشو هم میدم)، من واقعا احساس کردم در یک طویله ی واقعی دارم زندگی میکنم. انسان؟ در طویله؟ چی در طویله واقعا؟
میخوام بگم ما باید خودمون علاوه بر اینکه به پیشرفت شخصی خودمون فکر میکنیم، به فکر ایجاد تغییرات سازنده در محیط زندگیمون باشیم. شما تصور کن حالا طویله نه، تو یه خونه داری زندگی میکنی، فاضلاب میزنه بالا تا نیم متر حتی بیشتر همه ی خونتو برمیداره؛ طوریکه مجبوری تا نیمی از بدنت در لجن و مدفوع راه بری. آیا ترجیح میدی زندگی خودتو بکنی و کاری به این وضع نداشته باشی، یا ترجیح میدی این کثافت و جرثومه ی پلیدی رو از خونه و زندگیت پاک کنی؟
خیلی دوست دارم نظرت رو جلب کنم به جمهور افلاطون. من اولین باری که جمهور رو خوندم، دانشجوی سال اول کارشناسی نمایش بودم، هنوز حتی گرایش هم نداشتم، ما این کتاب رو خوندیم و تو کلاس جامعه شناسی و تاریخ فلسفه که هر دو توسط یه استاد برگذار میشد، در موردش به بحث نشستیم. افلاطون در این جمهور از آرمانشهر معروف خودش یا همون مدینه ی فاضله که این روزها تو ایران خیلی ازش سو استفاده شده، صحبت میکنه. آرمانشهر افلاطون یه ساختاری داره و افلاطون جزء به جزء این ساختار رو تحلیل میکنه با گفتارهای فلسفیک.
چیزی به چشم من خورد که بسیار نژادپرستانه می اومد و حتی اون موقع احساس کردم که افلاطون از هیتلر هم کثیف تر بوده. اون به راحتی آدما رو دسته بندی میکنه، از هم جدا میکنه، حتی صحبت از اصلاح نژادی و سقط جنین میکنه، حتی با قدرت تمام میگه اونایی که کند ذهن هستن باید گرسنه بمونن تا بمیرن!!!!! و از نژاد برتر صحبت میکنه.
مدینه ی فاضله ی افلاطون عملی نشد در واقع و هنوز روش دارن کار میکنن. هنوز تجزیه تحلیل های متعددی ازش میشه. من اون موقع بدبین بودم به این جمهور ولی الان دارم میبینم یه واقعیته، هر کسی باید سهمی در ساختن آرامنشهر خودش داشته باشه. در غیر این صورت مرگ براش بهتره.
این چیزیه که من میخوام بگم. پس لطفا بی تفاوت نباشیم.
تکنیک های روانشناسی هم نمیخوام بگم به درد نمیخورن، ولی به دلیل عدم پیشرفت ذهنی لازم در جوامع، خصوصا جوامع خاورمیانه، به دلیل تفکرات دگماتیک مذهبی، اینا هم بعد از مدتی جنبه ی خرافات به خودشون میگیرن. عین همون نامه هایی که لای قرآن های تو امام زاده ها پیدا میکنی و اگه از روشون هزار دفعه ننویسی سنگ میشی!!!!!
ما واقعا بیشتر از هر چیز دیگه امروزه به هارمونی نیاز داریم. به این نیاز داریم که آزادانه بیان بشیم و بیان کنیم. آزادانه ارتباط برقرار کنیم. خودسانسوری نکنیم. این خودسانسوری بیماری زاده ی انقلاب ۵۷ هست. وای بر ما
ببخشید خیلی حرافی کردم، امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونم