زمان کنونی: ۰۹ آذر ۱۴۰۳, ۰۴:۰۳ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۵۴۶۴۶
۱۷ خرداد ۱۳۹۹, ۰۱:۱۴ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۰۳:۱۹ ق.ظ)codin نوشته شده توسط:  
(16 خرداد ۱۳۹۹ ۰۶:۵۲ ب.ظ)Saman نوشته شده توسط:  یه عده دیگه کفر آدمو در میارن با این قانون جذبشون!!
شما خودتم یه کاری بکن کمی بهت فشار بیاد بعد قانون جذب!
------
تازه من یه دوری زدم توو اینستا اینا پکیج میفروشن، دوستمم اصرار و اصرار که فلانی بیا بخر!!!! آقا مگه زوره،من نمیخوام.قبولشم ندارم با این سبک شماها.یه چیزی هست توو خود آدمه، اگرم تو وجود ما هست بهتره خودمون بیدارش کنیم.نه یکی بیا زر زر کنه توو سرم . . .

میدونی قانون جذب یا هر اسم دیگه ای که براش بزاری در تئوری درسته. اصلا کلیه نظریه روانشناسی هست نظیر هست که تاثیر باور را بر عملکرد نشون میده که فکر میکنم همه هم باهاش موافق باشن.
مثلا self-fulfilling prophecy میگه که وقتی یه باوری داری شرایط اطرافتو ناخودآگاه طوری ایجاد میکنی که همون باور درست در بیاد. مثلا وقتی این باورو داری که حتما توی یک مسابقه ای شکست میخوری باعث میشه کمتر تمرین کنی و همین کمتر تمرین کردن باعث شکستت میشه!
مشکل این قانون جذب اینه این چیزا را تبدیل به سحر و جادو کرده انگار روی هر چیزی تمرکز کنی مغزتو منفجر کنی همون اتفاق برات میفته. من شخصا هرکی از این حرفا بزنه کلا احترامی که براش قایلم رو از دست میدم.
همین بالا بولدش کردم،خوب گفتیش خدایی.الان دقیقا مشکل من با این پسره اینه.این دیگه رسما رد داده.
---------
اون باور رو که خودم تاکید دارم رووش.
-------
در مورد باور والا یه چیزی تو زندگیم رخ داده(باعث رخ دادنش شدم البته) می ترسم بگمش بهم بخندن Big Grin به امید خدا عکسشو میذارم.
حتی دقیقا بهتون میگم توو پارک به خودم چیا گفتم Big Grin
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: codin
ارسال: #۵۴۶۴۷
۱۷ خرداد ۱۳۹۹, ۰۱:۲۳ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
تغییر باید از درون اتفاق بیفته،‌ولی معمولا ی عامل بیرونی باعث این تغییر درونی میشه.
به نظرم انقدر کتاب و منبع خوب توی اینترنت هست که پول دادن به ی سری آدم برای ایجاد این عامل بیرونی مسخرست.

راهی به انتها هست؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: عزیز دادخواه , big cloud , marvelous , codin , RangiRangi
ارسال: #۵۴۶۴۸
۱۷ خرداد ۱۳۹۹, ۰۷:۴۸ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۲۳ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط:  تغییر باید از درون اتفاق بیفته،‌ولی معمولا ی عامل بیرونی باعث این تغییر درونی میشه.
به نظرم انقدر کتاب و منبع خوب توی اینترنت هست که پول دادن به ی سری آدم برای ایجاد این عامل بیرونی مسخرست.

شما بسیار حرف قشنگی زدی، منم اعتقاد دارم که تغییر باید از درون اتفاق بیفته و همیشه به وجود یه عامل محرک بیرونی در این راستا اعتقاد داشتم. ولی مسئله ای که هست تو این مملکت، تو هر قسمتش که نگاه کنی ساختاری وجود نداره که اصلا بشه در مورد تغییرش صحبت کرد.

امروز رفتم پست خونه که برای یکی از بچه ها کتابهای سیستم عامل و هوش مصنوعی رو بفرستم. اولا دو ساعت تو پست خونه نشستم، کلی پیرزن و پیرمرد هم نشسته بودن و از گرما کلافه شده بودن. ولی کارکنان واحد پستی، کاری که میکردن این بود، از در پشتی مشتری های ثابت خودشونو که همیشه صدها بسته ی پستی داشتن راه میدادن و کار اونا رو انجام میدادن، و این مردم بدبخت که نوبت گرفته بودن همچنان تو صف کپک زده بودن.
یه دختری خیلی شیرزن اعتراض کرد به این قضیه و تنها برای خودش هم نگفت، به خاطر اون پیرزن پیرمردهایی گفت که نوبت گرفته بودن ولی تو این گرما به دلیل این پارتی بازی مامورین اداره ی پست، داشتن هلاک میشدن سر ظهری.
تا این دختر اعتراضش بلند شد و چند نفر دیگه باز هم از بین جوانها حمایت کردن، اول یکی از کارکنان اداره ی پست گفت : مملکت همینه، وضعش خرابه.
دختره گفت : دلیل نمیشه که تو خراب ترش کنی. و در همین زمان یهو یکی از کارمندای پست خونه برق رو به عمد قطع کرد و همشون باهم دست به یکی گفتن برق رفت و ما نمیتونیم دیگه کار کسی رو انجام بدیم.
چیزی که برای مردم اونجا واضح بود این بود که برق به خودی خود نرفته بود. چرا که تو پاساژ تمامی مغازه ها و واحد های دیگه برق داشتن. دعوای شدیدی بالا گرفت ولی از اونجا که مامورین متقلب اداره ی پست روی حرف خودشون پافشاری میکردن همه رو ناامید فرستادن خونه. من از اداره ی پست خارج شدم تا پول پاکتی رو که گرفته بودم از عابربانک بگیرم و بدم و برم دنبال یه واحد پستی دیگه. وقتی برگشتم که همه رفته بودن و دیدم اینا برق رو وصل کردن و دارن تند تند کارای همون مشتری و رفیق خودشونو انجام میدن و از مردم هم دیگه خبری نیست.
حرومزاده ها راه یاد گرفتن، تا یکی به تقلب کاریشون اعتراض میکنه برق رو قطع میکنن و طرف رو دک میکنن بره. منم اونجا کارمو انجام ندادم چون حالمو بهم زده بودن، خصوصا اون خانمی که مسئول بود و داشت مثل سلیطه ها به مردم معترض و بیگناه بد و بیراه میگفت.

خب حالا شما به من بگو، میگی تغییر از درونه، این سیستم فاسد، که درست مثل یه دندون کاملا کرم خورده از درونه و امیدی بهش نیست، چطور میتونه به شکل درونی تغییر کنه؟
در این مملکت حتی آدماش قابل تغییر نیستن دیگه، کاملا به یه ساخت کثیف خو گرفتن و خودشونم بخشی ازش شدن. اگه صدایی هم دربیاد این خود مردم هستن که در نطفه خفش میکنن و بی نظمی و بی قانونی رو رواج میدن. اینجاست که این قانون جذب هم نمیتونه کمک حال باشه و چیزی جز کثافت محض جذب نمیکنه.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۶۴۹
۱۷ خرداد ۱۳۹۹, ۰۹:۳۸ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۳۹ ب.ظ، توسط kilookiloo.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۴۸ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  خب حالا شما به من بگو، میگی تغییر از درونه، این سیستم فاسد، که درست مثل یه دندون کاملا کرم خورده از درونه و امیدی بهش نیست، چطور میتونه به شکل درونی تغییر کنه؟
من ی دوره‌ای کتاب‌های روانشناسی موفقیت میخوندم (از برایان تریسی هم متنفرم Big Grin ) و این کتاب‌ها معمولا تاثیر کوتاه مدتی دارن و بعد خوندنشون به شدت جوگیر میشی و نهایت بعد ی هفته حسش میخوابه. ولی ی سری جملات اون کتاب‌ها (یا سورس‌های دیگه) هستن که اگه بهشون فکر کنی و سعی کنی توی زندگی هم استفاده کنی ممکنه مسیر زندگیت رو عوض کنه. محتوای یکی از جملاتی که واقعا روی برخورد من با مشکلات تاثیر گذاشت و حس میکنم مسیر زندگیم رو تونسته عوض کنه همیچین چیزی بود که :
وقتی که دلیل مشکلات رو منبع خارجی فرض کنی نمیتونی از پس مشکلات بر بیای. حالا این یعنی چی؟ وقتی من بیام بگم وضعیت کشور داغونه و بیکاری داره بیداد میکنه و سیستم آموزشی هم داغونه ( که میدونم همه‌ی اینها وجود داره) و اینا باعث میشه من نتونم کار پیدا کنم، ذهن میاد میگه خب من که نمیتونم مشکل بیکاری و سیستم آموزش کشور رو حل کنم پس برای همیشه بیکار میمونم! ولی ولی ولی اگه بیای به مشکل این شکلی فکر کنی که خب قبوله همه‌ی این مشکلات هست ولی میشناسم فلانی و فلانی رو که از روش انسانی و بدون سو استفاده، وضعیت مالی مناسبی دارن و کار خوبی هم. حالا ذهن به جای اینکه مجبور باشه راه حلی برای مشکل بیکاری کشور پیدا کنه کافیه نگاه کنه به اطرافش ببینه چه روش‌هایی وجود داره که بشه تو همین وضعیت هم کار مناسبی پیدا کرد.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم. اینم بگم که من همیشه غر میزنم و اعتراض هم میکنم به شرایط و افراد Big Grin ولی در کنارش هم همیشه سعی میکنم به این جمله عمل کنم. دلیل اینکه این پاراگرف آخر رو نوشتم اینه که فکر نکنید که برای اینکه به جمله بالا عمل کنید لازمه چشم و گوشتون رو ببندید و شرایط رو نبینید! همه میدونیم وضع خوبی بر کشور حاکم نیست ولی باید سعی کنیم مسیر خودمون رو تو این شرایط پیدا کنیم ...

راهی به انتها هست؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous , codin
ارسال: #۵۴۶۵۰
۱۷ خرداد ۱۳۹۹, ۰۹:۵۷ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۰۲ ب.ظ، توسط Milestone.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
ترم بعد قراره چند کارگاه در مورد تکنولوژی‌های Big Data تو دانشگاه برگزار کنم؛ چند روزه دارم سرفصل‌هاش رو آماده می‌کنم، لامصب سرعت رشد و توسعه این تکنولوژی‌ها چقدر بالاست، آدم دیوونه می‌شه، این همه ابزار، این همه جزئیات، این همه منابع آموزشی و اگه کسی ندونه داره چیکار می‌کنه قشنگ می‌تونه پتانسیل گمراهی و غرق شدن رو داشته باشه، نه فقط تو این حوزه که کلا منظورم تو علوم کامپیوتر هست.

چیزی که در این مورد بهم یه مقدار آرامش می‌ده (Big Grin) اینه که یکی از بحث‌های «فلسفه علم» اینه که دانشمند اونی نیست که اطلاعات و دانش بیشتری داشته باشه، دانشمند کسی هست که بدونه جواب سوالات کجاست و بتونه ازش استفاده کنه؛ که البته اینم کار آسونی نیست! Dodgy
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: RASPINA , NP-Cσмρℓєтє , big cloud , codin , fo-eng , marvelous , RangiRangi , ele
ارسال: #۵۴۶۵۱
۱۷ خرداد ۱۳۹۹, ۰۹:۵۹ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
پیش دانشگاهی که بودم ی معلم داشتیم توی کار انرژی مثبت و همین قانون های جذب بود
ما هم ی آلبوم درست کردیم از آرزوهامون عکس چسبوندیم جالبه امروز داشتم بهشون فکر می کردم که به هیچ کدوم نرسیدم!
عکس دانشگاه تهران را هنوز دارم Smile

تجربه دیگه ام نوشتن اهدافم هست ولی نه با اون قانون جذب مسخره بلکه با فکر و برنامه ریزی و عملگرایی
چند ماه پیش داشتم یکی از دفترهای برنامه ریزی ام را برگ میزدم اومدم پاره اش کنم بریزم دور دیدم واای من به همه اهداف سال ۹۶ ام رسیدم


چیزی که توی این کتاب ها نیست اینه که مخاطب را به کار زیاد و سخت کوشی سوق نمیده
البته ی کتاب خوندم اسمش کار عمیق هست اون دید متفاوتی له آدم میده و بر کار عمیق تاکید میکنه

فقط شروع کردن کافی نیست
با قدرت ادامه بده...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: عزیز دادخواه , big cloud , marvelous , RangiRangi , Avril89
ارسال: #۵۴۶۵۲
۱۷ خرداد ۱۳۹۹, ۱۰:۱۱ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۵۹ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط:  چیزی که توی این کتاب ها نیست اینه که مخاطب را به کار زیاد و سخت کوشی سوق نمیده
البته ی کتاب خوندم اسمش کار عمیق هست اون دید متفاوتی له آدم میده و بر کار عمیق تاکید میکنه
هر دو جنبه مهمه هم دید مثبت و تلاش بی وقفه اگه ادم نا امیدانه تلاش کنه دستاورد خاصی نداره اما با روحیه و امیدوار به اینکه می تونه قطعا تلاشش نتیجه میده من فک می کنم مشکل اکثر ماها اینه که زود نا امید میشیم اما اگه زندگی نامه ادمای موفق رو بخونیم می بینیم پر از شکسته و بعد یه موفقیت بزرگ بعد از اون شکستها

think positive
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: عزیز دادخواه , big cloud , marvelous , RangiRangi
ارسال: #۵۴۶۵۳
۱۷ خرداد ۱۳۹۹, ۱۰:۵۱ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۳۸ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط:  
(17 خرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۴۸ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  خب حالا شما به من بگو، میگی تغییر از درونه، این سیستم فاسد، که درست مثل یه دندون کاملا کرم خورده از درونه و امیدی بهش نیست، چطور میتونه به شکل درونی تغییر کنه؟
من ی دوره‌ای کتاب‌های روانشناسی موفقیت میخوندم (از برایان تریسی هم متنفرم Big Grin ) و این کتاب‌ها معمولا تاثیر کوتاه مدتی دارن و بعد خوندنشون به شدت جوگیر میشی و نهایت بعد ی هفته حسش میخوابه. ولی ی سری جملات اون کتاب‌ها (یا سورس‌های دیگه) هستن که اگه بهشون فکر کنی و سعی کنی توی زندگی هم استفاده کنی ممکنه مسیر زندگیت رو عوض کنه. محتوای یکی از جملاتی که واقعا روی برخورد من با مشکلات تاثیر گذاشت و حس میکنم مسیر زندگیم رو تونسته عوض کنه همیچین چیزی بود که :
وقتی که دلیل مشکلات رو منبع خارجی فرض کنی نمیتونی از پس مشکلات بر بیای. حالا این یعنی چی؟ وقتی من بیام بگم وضعیت کشور داغونه و بیکاری داره بیداد میکنه و سیستم آموزشی هم داغونه ( که میدونم همه‌ی اینها وجود داره) و اینا باعث میشه من نتونم کار پیدا کنم، ذهن میاد میگه خب من که نمیتونم مشکل بیکاری و سیستم آموزش کشور رو حل کنم پس برای همیشه بیکار میمونم! ولی ولی ولی اگه بیای به مشکل این شکلی فکر کنی که خب قبوله همه‌ی این مشکلات هست ولی میشناسم فلانی و فلانی رو که از روش انسانی و بدون سو استفاده، وضعیت مالی مناسبی دارن و کار خوبی هم. حالا ذهن به جای اینکه مجبور باشه راه حلی برای مشکل بیکاری کشور پیدا کنه کافیه نگاه کنه به اطرافش ببینه چه روش‌هایی وجود داره که بشه تو همین وضعیت هم کار مناسبی پیدا کرد.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم. اینم بگم که من همیشه غر میزنم و اعتراض هم میکنم به شرایط و افراد Big Grin ولی در کنارش هم همیشه سعی میکنم به این جمله عمل کنم. دلیل اینکه این پاراگرف آخر رو نوشتم اینه که فکر نکنید که برای اینکه به جمله بالا عمل کنید لازمه چشم و گوشتون رو ببندید و شرایط رو نبینید! همه میدونیم وضع خوبی بر کشور حاکم نیست ولی باید سعی کنیم مسیر خودمون رو تو این شرایط پیدا کنیم ...

ممنون از توجهت دوست من، اتفاقا من اصلا آدم چشم و گوش بسته ای نیستم، اتفاقا همونطور که دانشجوهای پزشکی قسم نامه ی بقراط رو امضا میکنن، ما هم قسم خوردیم به یه سری اصول به عنوان هنرمند پایبند باشیم، و اتفاقا به دلیل همین پایبندی به این اصول در منه که اینطور خرد شدم تو این زمونه.
مسئله ای که هست اینه، شما دقیقا برعکس اون چیزی رو که منظور من بود گرفتید. من نمیگم حالا مثلا چون به قول شما نمیتونم سیستم بیکاری کشور رو حل کنم پس برای همیشه بیکار میمونم! این اتفاقا به نظر من کاملا تفکر اشتباهیه. و از دید من فقط یه انسان منفعل و دارای اختلالات رفتاری این شکلی فکر میکنه.
شما هم درست میگی، یکی از کارهایی که باید انجام داد اینه که دید چطور میشه از امکاناتی که داریم استفاده کنیم و بهترین شرایط رو برای خودمون بسازیم. برای اینکه بتونیم امکاناتی داشته باشیم و بهترین شرایط رو برای خودمون بسازیم، لازمه که یه تغییراتی اتفاق بیفتن. توجه داشته باش، انسان یک موجود اجتماعیه، و اصلا در نظر گرفتنش به صورت فرد و در راستای اهداف فردیش یه قضیه ی کاملا بیمارگونس که به دیکتاتوری می انجامه.

امروز بعد از حضورم در اداره ی پست فاز یک شهرک اکباتان (دلیل دارم که آدرسشو هم میدم)، من واقعا احساس کردم در یک طویله ی واقعی دارم زندگی میکنم. انسان؟ در طویله؟ چی در طویله واقعا؟

میخوام بگم ما باید خودمون علاوه بر اینکه به پیشرفت شخصی خودمون فکر میکنیم، به فکر ایجاد تغییرات سازنده در محیط زندگیمون باشیم. شما تصور کن حالا طویله نه، تو یه خونه داری زندگی میکنی، فاضلاب میزنه بالا تا نیم متر حتی بیشتر همه ی خونتو برمیداره؛ طوریکه مجبوری تا نیمی از بدنت در لجن و مدفوع راه بری. آیا ترجیح میدی زندگی خودتو بکنی و کاری به این وضع نداشته باشی، یا ترجیح میدی این کثافت و جرثومه ی پلیدی رو از خونه و زندگیت پاک کنی؟

خیلی دوست دارم نظرت رو جلب کنم به جمهور افلاطون. من اولین باری که جمهور رو خوندم، دانشجوی سال اول کارشناسی نمایش بودم، هنوز حتی گرایش هم نداشتم، ما این کتاب رو خوندیم و تو کلاس جامعه شناسی و تاریخ فلسفه که هر دو توسط یه استاد برگذار میشد، در موردش به بحث نشستیم. افلاطون در این جمهور از آرمانشهر معروف خودش یا همون مدینه ی فاضله که این روزها تو ایران خیلی ازش سو استفاده شده، صحبت میکنه. آرمانشهر افلاطون یه ساختاری داره و افلاطون جزء به جزء این ساختار رو تحلیل میکنه با گفتارهای فلسفیک.
چیزی به چشم من خورد که بسیار نژادپرستانه می اومد و حتی اون موقع احساس کردم که افلاطون از هیتلر هم کثیف تر بوده. اون به راحتی آدما رو دسته بندی میکنه، از هم جدا میکنه، حتی صحبت از اصلاح نژادی و سقط جنین میکنه، حتی با قدرت تمام میگه اونایی که کند ذهن هستن باید گرسنه بمونن تا بمیرن!!!!! و از نژاد برتر صحبت میکنه.
مدینه ی فاضله ی افلاطون عملی نشد در واقع و هنوز روش دارن کار میکنن. هنوز تجزیه تحلیل های متعددی ازش میشه. من اون موقع بدبین بودم به این جمهور ولی الان دارم میبینم یه واقعیته، هر کسی باید سهمی در ساختن آرامنشهر خودش داشته باشه. در غیر این صورت مرگ براش بهتره.

این چیزیه که من میخوام بگم. پس لطفا بی تفاوت نباشیم.
تکنیک های روانشناسی هم نمیخوام بگم به درد نمیخورن، ولی به دلیل عدم پیشرفت ذهنی لازم در جوامع، خصوصا جوامع خاورمیانه، به دلیل تفکرات دگماتیک مذهبی، اینا هم بعد از مدتی جنبه ی خرافات به خودشون میگیرن. عین همون نامه هایی که لای قرآن های تو امام زاده ها پیدا میکنی و اگه از روشون هزار دفعه ننویسی سنگ میشی!!!!!

ما واقعا بیشتر از هر چیز دیگه امروزه به هارمونی نیاز داریم. به این نیاز داریم که آزادانه بیان بشیم و بیان کنیم. آزادانه ارتباط برقرار کنیم. خودسانسوری نکنیم. این خودسانسوری بیماری زاده ی انقلاب ۵۷ هست. وای بر ما

ببخشید خیلی حرافی کردم، امیدوارم تونسته باشم منظورمو برسونمSmile

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: kilookiloo
ارسال: #۵۴۶۵۴
۱۸ خرداد ۱۳۹۹, ۰۱:۰۹ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۱۸ ق.ظ، توسط kilookiloo.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۵۱ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  ممنون از توجهت دوست من، اتفاقا من اصلا آدم چشم و گوش بسته ای نیستم، اتفاقا همونطور که دانشجوهای پزشکی قسم نامه ی بقراط رو امضا میکنن، ما هم قسم خوردیم به یه سری اصول به عنوان هنرمند پایبند باشیم، و اتفاقا به دلیل همین پایبندی به این اصول در منه که اینطور خرد شدم تو این زمونه .........

من حس میکنم ی داستان دیگه از این پست شروع شد :D ولی کل متنی که توی پست قبل نوشتم جواب این بود که تو این وضع اسفناکی که وجود داره چه باید کرد. اونجا هم که گفتم ذهن فکر میکنه که خب پس حالا باید تا آخر بیکار بمونم به صورت خاص منظورم ضمیر ناخودآگاه بود نه حس ناامیدی. میگم وقتی تقصیرات رو بندازیم گردن محیط و جامعه، ضمیر ناخودآگاه میره به این سمت که راه‌حلی برای مشکل وجود نداره

راجع به آرمان شهر افلاطون و مردن موجودات کندذهن ( یا به طور دقیق‌تر و داروینی‌تر از بین رفتن موجودات ناسازگارتر) هم بگم که دست ما نیست، طبیعت کار خودش رو میکنه. داروین خدابیامرز هم تاکید داشت که این موجودات قوی‌تر نیستن که به نسل بعد منتقل میشن بلکه موجودات سازگارتر هستن که به نسل بعدی میرن. منم میگم سازگارتر باشیم حتی توی این شرایط داغون (این وسط ی کتابم معرفی کنم: ساعت‌ساز نابینا )

راهی به انتها هست؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۴۶۵۵
۱۸ خرداد ۱۳۹۹, ۰۲:۰۱ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ۰۱:۰۹ ق.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط:  
(17 خرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۵۱ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  ممنون از توجهت دوست من، اتفاقا من اصلا آدم چشم و گوش بسته ای نیستم، اتفاقا همونطور که دانشجوهای پزشکی قسم نامه ی بقراط رو امضا میکنن، ما هم قسم خوردیم به یه سری اصول به عنوان هنرمند پایبند باشیم، و اتفاقا به دلیل همین پایبندی به این اصول در منه که اینطور خرد شدم تو این زمونه .........

من حس میکنم ی داستان دیگه از این پست شروع شد Big Grin ولی کل متنی که توی پست قبل نوشتم جواب این بود که تو این وضع اسفناکی که وجود داره چه باید کرد. اونجا هم که گفتم ذهن فکر میکنه که خب پس حالا باید تا آخر بیکار بمونم به صورت خاص منظورم ضمیر ناخودآگاه بود نه حس ناامیدی. میگم وقتی تقصیرات رو بندازیم گردن محیط و جامعه، ضمیر ناخودآگاه میره به این سمت که راه‌حلی برای مشکل وجود نداره

راجع به آرمان شهر افلاطون و مردن موجودات کندذهن ( یا به طور دقیق‌تر و داروینی‌تر از بین رفتن موجودات ناسازگارتر) هم بگم که دست ما نیست، طبیعت کار خودش رو میکنه. داروین خدابیامرز هم تاکید داشت که این موجودات قوی‌تر نیستن که به نسل بعد منتقل میشن بلکه موجودات سازگارتر هستن که به نسل بعدی میرن. منم میگم سازگارتر باشیم حتی توی این شرایط داغون (این وسط ی کتابم معرفی کنم: ساعت‌ساز نابینا )

خیلی خوشحالم که بحث به اینجا کشید.
این مفهومی که من دارم برداشت میکنم از حرفهای شما معنیش اینه که ما که نمیتونیم کاری بکنیم پس بیخیال زندگیمونو بکنیم خودمونو نجات بدیم.
من کاملا قبول دارم که طبیعت مدام داره دست به انتخاب و امتحان میزنه و این کاملا از دست ما که خودمون در چرخه ی طبیعت هستیم خارجه.
ولی در مورد نظریه ی داروین در مورد بقای موجودات سازگار تر ، باید بگم چیزی که داروین میگه به این سادگی نیست، و مفهومی که از سازگاری ارائه میده اتفاقا خیلی پیچیده هست. از دیدگاه داروین موجودی سازگار هست که بتونه بر شرایط محیطی خودش غلبه کنه و به نسل بعد انتقال پیدا کنه، و این سازگاری همیشه به همراه تغییر هست. این نیست که مثلا سازگاری یعنی اینکه با شرایط کنار بیایم. این کنار اومدن و سازگاری که داروین ازش صحبت میکنه، دقیقا به اون معنیه که بتونی بر شرایط غلبه کنی.

چرا دایناسورها منقرض شدن؟
تا حالا این سوال رو از خودت پرسیدی؟ اتفاقی که افتاد یه پدیده ی طبیعی بود که اونا نتونستن باهاش کنار بیان، و اون سرد شدن زمین بود. من اصلا قصد ندارم وارد بحثهای باستانشناسانه بشم و یا نظریه بدم در مورد اینکه آیا زمین دوباره گرم خواهد شد و شیوه ی زندگی و موجودات روی اون تغییر خواهند کرد؟ تغییر یه ویژگی بارز زندگیه. هر آدمی دستخوش تغییر هست درست مثل تمام عناصر دیگه ی طبیعت، و برای اینکه به اون سازگاری که شما منظورت هست برسه، باید خودشم تغییر ایجاد کنه. فکرشو بکن، قرون وسطی هزار سال سیاه در اروپا به طول انجامید و همش سراسر جنگ و بیماری و مرگ و خفقان بود. ولی تو این هزار سال بشر درس خوبی گرفت و فهمید که باید تغییر بده، باید خودشو از قید و بند و خرافه ها آزاد کنه. فهمید نباید همه چی رو باهم قاطی کنه. بشر به ارزش خودش به عنوان موجود برتر دست پیدا کرد و تمام اینا به خاطر یه تحول فکری رخ داد که اینم خودش بخشی از تکامل انسانه، و من الان میتونم بگم با توجه به وجود تجاربی چون قرون وسطی، واقعا ما ملت عقب مونده ای هستیم که هنوز داریم با زیارت عاشورا درجا میزنیم. پس ما حتی به مرحله ی بعدی از نظر فکری جهش نکردیم که هیچ پس رفت هم کردیم.

چیزی که من میگم اینه، یه جایی میرسه که آدم باید فکر کنه به شرایطش و سعی کنه عوضش کنه. باید تغییر بده تا تغییر کنه و باید بدونه که تغییر لازمه ی بودنشه. و دقیقا به همین دلیله که دکارت در سن شصت سالگی اون بیانه ی معروف رو عنوان میکنه و اعلام میکنه که در آستانه ی شصت سالگی، تمامی باور ها و عقاید کهنه ی خودشو به دور میریزه و همه چی رو از نو میشناسه و میسازه. اون شک فلسفی که میگن اینه، نه چیزی که جوونای ما تو دانشگاهها و کافی شاپها باهاش درگیرن.
دقیقا زمانی که انسان به این حد از رشد فکری رسید که دچار شک فلسفی بشه، اون موقع هست که دست به تغییر میزنه و برای بقای خودش تلاش میکنه. معروفه که میگن از تو حرکت از خدا برکت. بشینی همینطوری و سعی کنی بسازی با هر چی هست تو رو به ترکستان هم نمیبره.
شما یه تحصیل کرده ی رشته ی کامپیوتر هستی، علوم دوران مدرن رو خوندی و باهاش سر و کار داری، بشر داره میره تا شکل جدیدی از زندگی رو تجربه کنه، شیوع کرونا هم به این تغییر شکل زندگی انسانی دامن زده. کم کم میبینی که زبانهای ارتباطی هم عوض میشن و حتی شکل زندگی فردی و اجتماعی بشر عوض میشه. ولی ما هنوز جمعه ها میریم نماز جمعه.

تمام این عالم، این جهان، تمام مردم، تمام موجودات، همه و همه، بخشی از یه سمفونی زیبا که ما اسمشو میزاریم خلقت، و ما این وسط هیچی نیستیم به جز یک نت. nothing but the beat پس تلاش کنیم با باقی نتها هماهنگ باشیم تا بتونیم در صحنه حضورمون رو حفظ کنیم.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۶۵۶
۱۸ خرداد ۱۳۹۹, ۰۴:۳۵ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۳۸ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط:  
(17 خرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۴۸ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  خب حالا شما به من بگو، میگی تغییر از درونه، این سیستم فاسد، که درست مثل یه دندون کاملا کرم خورده از درونه و امیدی بهش نیست، چطور میتونه به شکل درونی تغییر کنه؟
من ی دوره‌ای کتاب‌های روانشناسی موفقیت میخوندم (از برایان تریسی هم متنفرم Big Grin ) و این کتاب‌ها معمولا تاثیر کوتاه مدتی دارن و بعد خوندنشون به شدت جوگیر میشی و نهایت بعد ی هفته حسش میخوابه. ولی ی سری جملات اون کتاب‌ها (یا سورس‌های دیگه) هستن که اگه بهشون فکر کنی و سعی کنی توی زندگی هم استفاده کنی ممکنه مسیر زندگیت رو عوض کنه. محتوای یکی از جملاتی که واقعا روی برخورد من با مشکلات تاثیر گذاشت و حس میکنم مسیر زندگیم رو تونسته عوض کنه همیچین چیزی بود که :
وقتی که دلیل مشکلات رو منبع خارجی فرض کنی نمیتونی از پس مشکلات بر بیای. حالا این یعنی چی؟ وقتی من بیام بگم وضعیت کشور داغونه و بیکاری داره بیداد میکنه و سیستم آموزشی هم داغونه ( که میدونم همه‌ی اینها وجود داره) و اینا باعث میشه من نتونم کار پیدا کنم، ذهن میاد میگه خب من که نمیتونم مشکل بیکاری و سیستم آموزش کشور رو حل کنم پس برای همیشه بیکار میمونم! ولی ولی ولی اگه بیای به مشکل این شکلی فکر کنی که خب قبوله همه‌ی این مشکلات هست ولی میشناسم فلانی و فلانی رو که از روش انسانی و بدون سو استفاده، وضعیت مالی مناسبی دارن و کار خوبی هم. حالا ذهن به جای اینکه مجبور باشه راه حلی برای مشکل بیکاری کشور پیدا کنه کافیه نگاه کنه به اطرافش ببینه چه روش‌هایی وجود داره که بشه تو همین وضعیت هم کار مناسبی پیدا کرد.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم. اینم بگم که من همیشه غر میزنم و اعتراض هم میکنم به شرایط و افراد Big Grin ولی در کنارش هم همیشه سعی میکنم به این جمله عمل کنم. دلیل اینکه این پاراگرف آخر رو نوشتم اینه که فکر نکنید که برای اینکه به جمله بالا عمل کنید لازمه چشم و گوشتون رو ببندید و شرایط رو نبینید! همه میدونیم وضع خوبی بر کشور حاکم نیست ولی باید سعی کنیم مسیر خودمون رو تو این شرایط پیدا کنیم ...
به نظرم این جور کتاب ها مث غذای روح میمونن. شما مثلا یه روز غذا بخوری همون روز سیر میشی فردا دوباره نیاز به غذا داری. منظور من این نیست که حالا آدم هر روزنیاز داره کتاب های اینجوری بخونه ولی کلا بایستی تلاش کنی روحیه خودتو حفظ کنی با افکار مثبت و یا تفریح یا حالا هرچیزی که به نظرت باهات سازگاره...
یه چیز دیگه هم اینه گاهی ما مسیر موفقیت را خیلی خطی تصور میکنیم علتشم این بود که از اول همه چیز برامون خطی بود. این کتابو بخون برو امتحان رو ۲۰ بگیر. این چند تا کتابو بخون برو کنکور بده و الی اخر. وارد دنیای واقعی میشی میبینی همه چیز خر تو خره و پر از آشوبه بعد گیج و واگیج میمونیم. این یه مهارتیه که آدم هم از نظر روحی خودشو بتونه حفظ کنه توی این دنیای اشوب ناک و هم استراتژی های موفقیت را به خوبی انتخاب کنه
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۴۶۵۷
۱۸ خرداد ۱۳۹۹, ۱۱:۲۲ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ۰۴:۳۵ ق.ظ)codin نوشته شده توسط:  
(17 خرداد ۱۳۹۹ ۰۹:۳۸ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط:  
(17 خرداد ۱۳۹۹ ۰۷:۴۸ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  خب حالا شما به من بگو، میگی تغییر از درونه، این سیستم فاسد، که درست مثل یه دندون کاملا کرم خورده از درونه و امیدی بهش نیست، چطور میتونه به شکل درونی تغییر کنه؟
من ی دوره‌ای کتاب‌های روانشناسی موفقیت میخوندم (از برایان تریسی هم متنفرم Big Grin ) و این کتاب‌ها معمولا تاثیر کوتاه مدتی دارن و بعد خوندنشون به شدت جوگیر میشی و نهایت بعد ی هفته حسش میخوابه. ولی ی سری جملات اون کتاب‌ها (یا سورس‌های دیگه) هستن که اگه بهشون فکر کنی و سعی کنی توی زندگی هم استفاده کنی ممکنه مسیر زندگیت رو عوض کنه. محتوای یکی از جملاتی که واقعا روی برخورد من با مشکلات تاثیر گذاشت و حس میکنم مسیر زندگیم رو تونسته عوض کنه همیچین چیزی بود که :
وقتی که دلیل مشکلات رو منبع خارجی فرض کنی نمیتونی از پس مشکلات بر بیای. حالا این یعنی چی؟ وقتی من بیام بگم وضعیت کشور داغونه و بیکاری داره بیداد میکنه و سیستم آموزشی هم داغونه ( که میدونم همه‌ی اینها وجود داره) و اینا باعث میشه من نتونم کار پیدا کنم، ذهن میاد میگه خب من که نمیتونم مشکل بیکاری و سیستم آموزش کشور رو حل کنم پس برای همیشه بیکار میمونم! ولی ولی ولی اگه بیای به مشکل این شکلی فکر کنی که خب قبوله همه‌ی این مشکلات هست ولی میشناسم فلانی و فلانی رو که از روش انسانی و بدون سو استفاده، وضعیت مالی مناسبی دارن و کار خوبی هم. حالا ذهن به جای اینکه مجبور باشه راه حلی برای مشکل بیکاری کشور پیدا کنه کافیه نگاه کنه به اطرافش ببینه چه روش‌هایی وجود داره که بشه تو همین وضعیت هم کار مناسبی پیدا کرد.
امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم. اینم بگم که من همیشه غر میزنم و اعتراض هم میکنم به شرایط و افراد Big Grin ولی در کنارش هم همیشه سعی میکنم به این جمله عمل کنم. دلیل اینکه این پاراگرف آخر رو نوشتم اینه که فکر نکنید که برای اینکه به جمله بالا عمل کنید لازمه چشم و گوشتون رو ببندید و شرایط رو نبینید! همه میدونیم وضع خوبی بر کشور حاکم نیست ولی باید سعی کنیم مسیر خودمون رو تو این شرایط پیدا کنیم ...
به نظرم این جور کتاب ها مث غذای روح میمونن. شما مثلا یه روز غذا بخوری همون روز سیر میشی فردا دوباره نیاز به غذا داری. منظور من این نیست که حالا آدم هر روزنیاز داره کتاب های اینجوری بخونه ولی کلا بایستی تلاش کنی روحیه خودتو حفظ کنی با افکار مثبت و یا تفریح یا حالا هرچیزی که به نظرت باهات سازگاره...
یه چیز دیگه هم اینه گاهی ما مسیر موفقیت را خیلی خطی تصور میکنیم علتشم این بود که از اول همه چیز برامون خطی بود. این کتابو بخون برو امتحان رو ۲۰ بگیر. این چند تا کتابو بخون برو کنکور بده و الی اخر. وارد دنیای واقعی میشی میبینی همه چیز خر تو خره و پر از آشوبه بعد گیج و واگیج میمونیم. این یه مهارتیه که آدم هم از نظر روحی خودشو بتونه حفظ کنه توی این دنیای اشوب ناک و هم استراتژی های موفقیت را به خوبی انتخاب کنه

و همه ی اینا مشروط بر اینه که درست ازشون استفاده بشه. نه اینکه تبدیل بشه به وحی منزل.
آدمیزاد ذاتش با آزادی انتخاب گره خورده، همیشه دوست داره خودش انتخاب کنه، تحت هر شرایطی، و به جرات میگم استفاده از نظریات روانشناسانه به این شکل رو باید گذاشت دم کوزه آبشو خورد. هر چی باشه تا تعقلی وجود نداشته باشه، این چیزا به درد لای جرز دیوار هم نمیخورن.
شرایط هر کسی با دیگری متفاوته و من بعید میدونم چیزی که اینطور میان تو یه انجمن تبلیغشو میکنن اونقدر قدرت داشته باشه که بتونه مثل یه وحی منزل عمل کنه.

من توصیه میکنم جای این مزخرفات کتاب شازده کوچولو ی آنتوان سنت دو اگزوپری رو بخونین، و حتما هم با ترجمه ی احمد شاملو باشه.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۶۵۸
۱۸ خرداد ۱۳۹۹, ۱۲:۰۸ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۰۱ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  خیلی خوشحالم که بحث به اینجا کشید.
این مفهومی که من دارم برداشت میکنم از حرفهای شما معنیش اینه که ما که نمیتونیم کاری بکنیم پس بیخیال زندگیمونو بکنیم خودمونو نجات بدیم ........

من اصلا قصد نداشتم وارد این بحث بشم و فقط نظرم روی بحث اول بود که گفتید :‌ خب حالا شما به من بگو، میگی تغییر از درونه، این سیستم فاسد، که درست مثل یه دندون کاملا کرم خورده از درونه و امیدی بهش نیست، چطور میتونه به شکل درونی تغییر کنه؟
من گفتم لازم نیست سیستم تغییر کنه تا موجب موفقیت بشه.
ولی نظرم رو راجع به این پستتون هم بگم که نه منظورم اصلا این جمله‌ای که میگید نبود. اگه بیایم قهرمان‌ها رو کنار بزاریم، به نظرم آدم‌های دیگه اگه توی زندگی شخصیشون موفق نباشن کمتر ممکنه که موفقیت اجتماعی ایجاد کنن. منی که نمیتونم زندگی شخصی خودم رو بهبود بدم چطور میتونم کمک کنم که جامعه وضعیت بهتری پیدا کنه؟ من همیشه توی زندگیم ترجیح دادم که به‌جای اینکه دنباله‌رو ی قهرمان باشم یا اینکه مسیری رو برم که به قهرمان شدن ختم میشه، سعی کنم مسیری رو برم که موفقیت شخصی رو به همراه داشته باشه و در کنارش دین خودم رو به جامعه و محیط ادا کنم. (البته که استراتژی شخصیه و هرکسی مسیر خودش رو باید بره)

راهی به انتها هست؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۴۶۵۹
۱۸ خرداد ۱۳۹۹, ۰۲:۳۵ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۸ خرداد ۱۳۹۹ ۱۲:۰۸ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط:  
(18 خرداد ۱۳۹۹ ۰۲:۰۱ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  خیلی خوشحالم که بحث به اینجا کشید.
این مفهومی که من دارم برداشت میکنم از حرفهای شما معنیش اینه که ما که نمیتونیم کاری بکنیم پس بیخیال زندگیمونو بکنیم خودمونو نجات بدیم ........

من اصلا قصد نداشتم وارد این بحث بشم و فقط نظرم روی بحث اول بود که گفتید :‌ خب حالا شما به من بگو، میگی تغییر از درونه، این سیستم فاسد، که درست مثل یه دندون کاملا کرم خورده از درونه و امیدی بهش نیست، چطور میتونه به شکل درونی تغییر کنه؟
من گفتم لازم نیست سیستم تغییر کنه تا موجب موفقیت بشه.
ولی نظرم رو راجع به این پستتون هم بگم که نه منظورم اصلا این جمله‌ای که میگید نبود. اگه بیایم قهرمان‌ها رو کنار بزاریم، به نظرم آدم‌های دیگه اگه توی زندگی شخصیشون موفق نباشن کمتر ممکنه که موفقیت اجتماعی ایجاد کنن. منی که نمیتونم زندگی شخصی خودم رو بهبود بدم چطور میتونم کمک کنم که جامعه وضعیت بهتری پیدا کنه؟ من همیشه توی زندگیم ترجیح دادم که به‌جای اینکه دنباله‌رو ی قهرمان باشم یا اینکه مسیری رو برم که به قهرمان شدن ختم میشه، سعی کنم مسیری رو برم که موفقیت شخصی رو به همراه داشته باشه و در کنارش دین خودم رو به جامعه و محیط ادا کنم. (البته که استراتژی شخصیه و هرکسی مسیر خودش رو باید بره)

خب میدونم منظورت اینی هم که میخوام بگم نبود، ولی الان در وهله ی اول ازت میخوام قبل از اینکه هر چیزی رو بخوای ترجیح بدی در زندگیت، قهرمان رو برام تعریف کنی. بزار بهتر بهت بگم در علم نوین واقعا گاهی کلمات فارسی کم میارن و این باعث بسی افسوسه. مجبورم اینطوری ازت سوال کنم:
DEFINE کن قهرمان رو برام. کاملا برام روشن کن قهرمان کیه؟ یا اصلا چیه؟

چیزی که وجود داره و واضح و مبرهنه اینه که قهرمان، یه ساخته ی ذهن بشره، یه الگوی غایت هست برای بشر که خودش در ذهن خودش میسازه. با توجه به اینکه اعمال انسان در برابر شرایط و مکان نسبی هستن، با توجه به اینکه انسان اختیارمنده و نمیشه دقیقا پیش بینی کرد که چی رو انتخاب میکنه، مگر به شرایط و پیرامونش واقف بود، پس قهرمان هم معنیش نسبیه.

من عاشق لیدی گاگا هستم، ممکنه تو حالت ازش بهم بخوره. یا ممکنه تو مثلا قمشه ای رو خیلی دوس داشته باشی، ولی من اصلا به چشم یه کلاهبردار ذهنی بهش نگاه کنم. حالا باز اینم یه نگاه سطحی هست. چیزی که هست اینه که تصاویری هم که بشر از قهرمان خودش داره در سنین و شرایط مختلف فرق میکنه. ولی برای دستیابی به این الگوها خوشبختانه یه راهی هست و اون اینه به کهن الگوها رجوع کرد در هر فرهنگ و بعد تعمیمش داد به فرهنگ جهانی. این الگوهای قهرمان پروری هر چی باشن، یه ساختار ثابتی دارن که بر اساس کهن الگوهایی که ما شکل میدیم ساخته شدن. چرا که ما درست مثل یه دوربین فیلمبرداری میمونیم که دائما در ذهنمون داره تصویر تولید میشه و عین کدهای باینری به جای یه فایل قرار میگیره. و جالب اینکه این سیستم دودویی هست. Duality همیشه سر راه انسان وجود داشته و باز به دلیل اینه که حق انتخاب داره. به قول اون کچله تو فیلم ماتریکس رو به نئو :
یا میتونی قرص آبی رو انتخاب کنی و ادامه بدی، یا قرص قرمز رو انتخاب کنی و از همین راهی که اومدی برگردی، میل با خودته.

نمیخوام برم تو بحثهای تخصصی که فکر کنم برای شما ثقیل هست و خستتون میکنه، فقط میگم ذات بشر اینه: هر چیزی رو که انسان خلق میکنه، دقیقا تصویری از آمال و آرزوهاش و رویاهاش در ارتباط با خودشه. آدمیزاد ذاتا موجود خودشیفته ایه، و علتش قشنگ برمیگرده به همین تصویر آمال و آرزوهاش. انسان چشم که باز میکنه و به دنیا میاد، ماشه ی احساس خودبینیش زمانی کشیده میشه که تو چشمای مادرش عکس خودشو میبینه! بزرگتر میشه تصویر خودشو تو برکه (یا حالا تو دوران مدرن در نظر بگیریم تو آینه) میبینه و دقیقا در اولین لحظه و اولین نگاهی که بشر به خودش می اندازه که همون چشمای مادرش باشه، اولین قهرمان و اولین الگوی خودشو میسازه که کسی نیست جز خودش!
زندگی فردی یک انسان هم چیزی نیست جز تکامل و تحول خودش در جهت رسیدن به حالت آرمانی که خودش تعیینش میکنه. و نباید فراموش بشه که این حالت آرمانی به شدت تحت تاثیرات محیط اجتماعی و بهتر بگم باز کلمه کم میاره فارسی Habitant کلمه ی مناسب تریه، قرار داره. و باز از اونجایی که انسان موجودیه خلاق، نیاز داره که خلاقیت کنه و این خلاقیت لازمه ی تغییره، پس یه آدم سالم باید دست به تغییر در Habitant خودش بزنه تا بتونه به حالت آرمانی خودش دست پیدا کنه و در سلامت کامل روانی زندگی کنه.

این سلامت روان چیزیه که متاسفانه به شدت در ایران نادیده گرفته میشه، و اصلا دلیلی که مردم دنبال حق و حقوق و آزادی برای خودشون نیستن اینه که چیزی در این مورد نمیدونن. نمیدونن بهشت وقتی محقق میشه که سلامت روان وجود داشته باشه و این سلامت روان لازمش دارا بودن یه سری حق و حقوقه و نه نادیده گرفتنشون. میدونم الان میگی شرایط اجتماعی سخته و وضعیت خرابه، درست! ولی یه انسان برای اینکه حد اقل بتونه پیش خودشم موفق باشه و به حالت آرمانی خودش برسه، لازمه که به مسائل روحی روانی و غریضی که ساختار وجودی اونو تشکیل میدن هم توجه کنه. که این مسائل روحی روانی و غریضی همه تحت تاثیر شرایط اجتماعی هستن که خودش باید برای خودش رقم بزنه.
مردم ما حتی نمیدونن که تماشاگرای یه بازی روانی خطرناکن.

خیلی حرف زدم میدونم، فقط میخوام بهت بگم که تو خودت قهرمان زندگی خودتی، شک نکن!

قضیه ی بوجود اومدن مقوله ی سلبریتی هم در دنیای غرب کاملا بر این اصول تکیه میکنه. ولی متاسفانه چیزی که در ایران اتفاق می افته و اسمشو میزارن سلبریتی فقط یه جور کجروی و انحراف فکره.

ببخشید دوست عزیزم که اینطور حرف میزنم، خیلی حال کردم یکی با من وارد بحث شد و براش مهم بود. گاهی فکر میکنم بد نباشه غیر از دو دوتا چهار تا یه چیزای دیگه ای هم ذهن آدمو مشغول کنه.
من ممکنه بلد نباشم یه الگوریتم رو آنالیز کنم یا یه برنامه بنویسم کل سیستمهای یه شرکت رو باهم اداره کنم، ولی میتونم اونقدر خوب از قدرت ذهنم استفاده کنم تا با دیگران ارتباط بگیرم. زبان ارتباطی داره عوض میشه، ما نباید از قافله عقب بمونیم. حالا نوبت اینه که فضای ذهنمون رو باز کنیم و از طریق کانال های ارتباطی ذهن با دنیا ارتباط بگیریم و خودمونو تغییر بدیم و آپدیت کنیم.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: shamim_70
ارسال: #۵۴۶۶۰
۱۸ خرداد ۱۳۹۹, ۰۳:۵۱ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
دوستان حقوقی ک اداره کار تعیین کرده برای امسال رو میدونید چقدره؟؟

زمان آدم ها رو دگرگون میکند
اما تصویری را که از آنها داریم
ثابت نگه می دارد
هیچ چیز دردناک تر از این تضاد
میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره ها نیست


مارسل پروست
از کتاب : در جستجوی زمان از دست رفته
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: khayyam


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۶۰,۴۷۷ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۷۴۸,۹۳۴ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۱,۳۸۹ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۶۸,۸۳۰ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۴۵۱ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۵۳۹ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۵۵۹ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۹,۵۹۳ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۲,۶۸۳ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۸,۲۷۸ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close