انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[negarin_]

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۰۱:۰۴ ق.ظ)diligent نوشته شده توسط:  شده افسردگی و بی انگیزگی بیاد سراغتون؟ حس رخوت، سستی و .. . نمیدونم چمه چند وقته، همش دارم وقتمو تلف میکنم و میدونم کارم اشتباهه، درست مثل معتادی که میدونه داره خودشو به کشتن میده ولی انگیزه و اراده ای برا ترک نداره. از بیرون، معمولی و خوشحال ب نظر میام ولی از درون داغونم. یه وقتا که باید همه تمرکزمُ بذارم روی کاری ک دارم انجام میدم، هیچ انگیزه و تمرکزی برای انجام دادنش ندادم. شما چطوری به خودتون انگیزه میدین؟چطوری دوباره شروع میکنین و فکرای منفی و شکست های قبلی رو از ذهنتون فاکتور میگیرین؟

من کاملا درک میکنم چی میگید. اما همش با خودم میگم که اگر هدف جدیدی نداشته باشم و این وضعیتم طول بکشه خیلی سخت میگذره، موفقیت های گذشته امو بخاطر میارم و اینکه برای اونا چه روندی رو طی کردم و الان هم خودم رو ملزم میکنم که ادامه بدم و این روند گفتگو با خودم رو باید هر چند ساعتی باید با خودم تکرار کنم

[codin]

منم فک کنم درک میکنم. من شخصا وقتی خیلی روی هدفم متمرکز میشم استرس باعث میشه بازدهیم کم بشه بنابراین تلاش میکنم سخت نگیرم و (یکمی) هرچه پیش آید خوش آید پیش برم.

[diligent]

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۰۱:۱۱ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط:  خود طی مسیر هم لذت بخشه.

کاری که انجام میدم، بیشتر اجباره و چون باید حواسم به تایم هم باشه استرس گرفتم. هر وقتم استرسی میشم نت گردی بیخودی میکنم و کاملا وقتمو تلفم میکنم. بعد عذاب وجدان میگیرم و تمام شکست های قبلی و فکرای منفی و رفتارهای احساسی (مثلا لفت دادن از همه گروه ها :|) میاد تو ذهنم که عملی شون کنم.

[Soldier's life]

سلام خیلی وقت بود به این تاپیک سر نزده بودم

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۰۱:۰۴ ق.ظ)diligent نوشته شده توسط:  شده افسردگی و بی انگیزگی بیاد سراغتون؟ حس رخوت، سستی و .. . نمیدونم چمه چند وقته، همش دارم وقتمو تلف میکنم و میدونم کارم اشتباهه، درست مثل معتادی که میدونه داره خودشو به کشتن میده ولی انگیزه و اراده ای برا ترک نداره. از بیرون، معمولی و خوشحال ب نظر میام ولی از درون داغونم. یه وقتا که باید همه تمرکزمُ بذارم روی کاری ک دارم انجام میدم، هیچ انگیزه و تمرکزی برای انجام دادنش ندادم. شما چطوری به خودتون انگیزه میدین؟چطوری دوباره شروع میکنین و فکرای منفی و شکست های قبلی رو از ذهنتون فاکتور میگیرین؟

بله متاسفانه خیلی این حالت پیش امده
خصوصا وب گردی بیخودی که فقط تلف کردن وقت هست و دیگر هیچ
اخرش هم که عذاب وجدان بابت تلف شدن وقت و قول دادن به خودت که دیگه این روند را ادامه نمیدهی
ولی دوباره روز از نو و روزی از نو ...
ای بابا ...

با اینکه همیشه توصیه میشه که خیلی درگیر گذشته نباشید ولی ادم بعضی وقت ها بدجور حسرت گذشته را میخوره فقط میخواد اون لحظه سرش را به دیوار بکوبه
فکر کردن به کار هایی که قبلا باید انجام میداده ولی به دلایل مختلف انجام نداده ادم رو دیوونه میکنه مخصوصا وقتی دچار بیخوابی بشی خیلی این فکرها به سراغت میاد وبدتر میشه ..

[khayyam]

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۰۱:۰۴ ق.ظ)diligent نوشته شده توسط:  شده افسردگی و بی انگیزگی بیاد سراغتون؟ حس رخوت، سستی و .. . نمیدونم چمه چند وقته، همش دارم وقتمو تلف میکنم و میدونم کارم اشتباهه، درست مثل معتادی که میدونه داره خودشو به کشتن میده ولی انگیزه و اراده ای برا ترک نداره. از بیرون، معمولی و خوشحال ب نظر میام ولی از درون داغونم. یه وقتا که باید همه تمرکزمُ بذارم روی کاری ک دارم انجام میدم، هیچ انگیزه و تمرکزی برای انجام دادنش ندادم. شما چطوری به خودتون انگیزه میدین؟چطوری دوباره شروع میکنین و فکرای منفی و شکست های قبلی رو از ذهنتون فاکتور میگیرین؟

در پیچ و خم زندگی همیشه اتفاقات زیادی برای ادم اتفاق می افته بستگی به دیدگاه ما داره که به این اتفاقات با چه دیدی نگاه کنیم به عنوان مثال تو یه برهه از زمان نداشتن کار برامون میشه بزرگترین دغدغه در حالی اگه بادقت نگاه کنیم نبودنش هم روند زندگی رو مختل نمی کنه ، یا مثلا بدون شک همه ماها یا اکثرا که مجرد هستیم به ازدواج فکر می کنیم و اینکه بلاخره چی میشه و از این فکرا ...
ولی واقعا خود من به نتیجه رسیدم هیچ چیزی رو نباید سخت گرفت بلاخره اگر مسیر درست رو بریم یه اتفاقی می افته .
پیشنهاد اکید می کنم بهتون نمی گم برنامه ریزی کنید چون خودم یخورده به این کلمه حساس هستم ولی تو یه روز چندین کار انجام بدین مثلا یه تخصص رو بگیرید که تا حالا خیلی باهاش کار نکردید مثلا لینوکس البته زیاد روی یه مطلب و تخصص تو یه روز وقت نذارید ورزش کنید ، زبان بخونید یه کار غیر کامپیوتری انجام بدید و....
فقط انجام بدید چند کار رو تو یه روز مطمئن باشید نتیجش رو می بینید

[Behnam‌]

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۰۱:۰۴ ق.ظ)diligent نوشته شده توسط:  شده افسردگی و بی انگیزگی بیاد سراغتون؟

نه متأسفانه، شرمنده‌م

[hope_]

ساعت مانشت باید یه ساعت بیاد عقب.

[blackhalo1989]

دو تا مهارت جدید اطرافیان کشف کردن در من:
۱- مهارت تعریف کردن. احتمالا بازاریابی میشه.
۲- مهارت اغراق در اهمیت کاری که انجام میدم. یه جورایی شبیه مهارت اوله.

[diligent]

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۰۳:۳۲ ق.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  در پیچ و خم زندگی همیشه اتفاقات زیادی برای ادم اتفاق می افته ..........

مچکرم.
از همه اونایی که وقت گذاشتین برا کامنتم و جواب دادین ممنونم

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۱۱:۲۲ ق.ظ)m.h.124 نوشته شده توسط:  چقدر خوب.
توی مدتی که توی مانشت بودم مشخص بود که خیلی پویا و پر انرژی هستید.
ان شاالله در آینده هم همینطوری بمونید.

اخه ایشون قراره دانشمند بشن. دیگه وقت واسه این فکرا ندارن

[The BesT]

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۰۲:۱۶ ق.ظ)diligent نوشته شده توسط:  رفتارهای احساسی (مثلا لفت دادن از همه گروه ها :|) میاد تو ذهنم که عملی شون کنم.

اینکه خوبه
من به مرحله ای رسیدم که میزنم کل مخاطبان گوشی را پاک میکنم
بعد منتظر میمونم ببینم کی دلش واسم تنگ میشه سراغمو بگیره. هرکسی سراغمو گرفت مجدد شمارشو ذخیره میکنم

[Skyrim]

(۲۹ شهریور ۱۳۹۷ ۰۶:۲۲ ب.ظ)Skyrim نوشته شده توسط:  

(05 فروردین ۱۳۹۷ ۰۳:۳۳ ق.ظ)Behnam‌ نوشته شده توسط:  از "این برهه‌ی حساس کنونی" داریم وارد یه برهه‌ی حساس کنونی دیگه می‌شیم.

just retweet ...

نگم براتون که چی کار کردم در راستای شرکت نکردن در سلسله مباحث
اصلا فکر نمیکردم جسارت همچین حرکتی رو داشته باشم، و چقدر هم خوب از پسش براومدم، اصلا چقدر خوب بودم خودم نمیدونستم
+ همین الان اولین بارون پاییزی هم شروع شد پنجره رو باز کردیم بوی نم پیچیده توی اتاق

[khayyam]

#دلار ۱۷ هزار تومان !

[diligent]

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۰۸:۰۱ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط:  (لیترالی کتاب کاره و مثل بقیه کتاب ها حرف الکی نزده

ممنونم. منظورتونُ از این قسمت نفهمیدم--> "(لیترالی کتاب کاره و مثل بقیه کتاب ها حرف الکی نزده)"

[MarkLand]

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۰۳:۴۷ ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط:  اینکه خوبه
من به مرحله ای رسیدم که میزنم کل مخاطبان گوشی را پاک میکنم
بعد منتظر میمونم ببینم کی دلش واسم تنگ میشه سراغمو بگیره. هرکسی سراغمو گرفت مجدد شمارشو ذخیره میکنم

الان چندتا مخاطب دارین؟

[The BesT]

(۰۳ مهر ۱۳۹۷ ۱۰:۵۱ ب.ظ)MarkLand نوشته شده توسط:  الان چندتا مخاطب دارین؟

هیییییی... دست رو دلم نذارید که خون گریه میکنم واسش