(۱۹ مهر ۱۳۹۶ ۰۷:۳۳ ب.ظ)so@ نوشته شده توسط: اتفاق های خوب بی رحم اند. درست وقتی که انتظارش را نداری، ظاهر می شوند و زندگیتو به دو بخش قبل و بعد از خودشون تقسیم می کنند. بی رحمی شان دقیقاً همین جا آغاز می شود. می شوند سنگ محک همه ی اتفاقات و حوادث بعد از خودشان. انگار دیگر هیچ چیز جز آنها راضی ات نمی کند. انگار همیشه خوبی و شیرین شان آن چنان در یادت باقی می ماند که دیگر کامت با هیچ چیز دیگری شیرین نشود. اتفاق های خوب می توانند آدم ها باشند. آدم های دوست داشتنی و خاصی که سر راهت سبز می شوند و نشان هر دوره ای از زندگی ات را با نام خودشون ثبت می کنند. اگر ماندنی باشند که هر روز یادت می آورند که خدا چه لطفی در حق تو داشته است. اما امان از وقتی که مسافر اند. چمدان شان را می بندند و پشت پنجره، دور تر و دور تر می شوند. اونوقت تو می مونی و یه عالم یاد و نام و نشان شان که بر جای جای زندگیت به جای گذاشته اند و انگار دیگر اگر بخواهی هم پاک کردنشان غیر ممکن است. انگار حضور حتی کوتاه شان در زندگیت می شود ملاک و معیار آدم های بعدی. دیگر همه را با آنها می سنجی و مقایسه می کنی. و گاه چه سخت می شود وقتی می دانی زندگی باقیست اما همچون آنهایی کمیاب اند. اونوقت است که زمان تغییر فرا می رسد. گاهی علی رغم همه ی زیبایی هایش باید دفتر کهنه را بست و دفتری نو آغاز کرد.
رادیو هفت
هیچ وقت نتونستم با این متن های ادبی ارتباط بر قرار کنم. شاید یه جورایی غیر منطقی و غیر عملی هستن به نظرم.
ما یه دوستی داشتیم که اتفاقا دوست خوبی هم بود. یه مدت دیدم جواب نمیده بعد دیگه به سادگی گذاشتمش کنار.
![Smile Smile](images/smilies/smile.gif)
تا اینکه اخیرا دوباره منو و دید و شماره جدیدشو بهم داد. قرار نیست خاطرات کسی بمونه و این حرفا. از دل برود همانکه از دیده برفت.