(۰۳ شهریور ۱۳۹۵ ۱۰:۱۷ ب.ظ)hamideh1371 نوشته شده توسط: واضحه. چون دوست داره به صورت آکادمیک تو رشتۀ مورد علاقه اش تحصیل کنه و صاحب نظر و اعتبار باشه. اصلا هم چشم و هم چشمی نیست. به نظر من جزئی از کرامت انسانیه.
چرا باید درس خوندن توی دانشگاه رو انقدر مهم بدونیم؟ ولی چرا باید حکومت امکان تحصیل همه رو فراهم کنه؟ مگر فرهنگ فقط با درس خوندن درست میشه یا اصلا مگر قراره دانشگاه تاثیری در فرهنگ بگذاره؟ یا اصلا اگر قراره بگذاره مگر گذاشته؟ چقدر از اطرافیان من و شما تو دانشگاه هستند. خیلی ها ارشد نه حتی دیگه کارشناسی الان به نظرتون دیگه مشکلات فرهنگی حل شده؟ وقتی دانشگاه رفتن صرفا از روی این اتفاق می افته که حالا بریم ببینیم چی میشه. حالا ما که کار پیدا نکردیم بریم دانشگاه. شما حتما همکلاسی هایی داشتید که در دوره ی ارشد مثلا انقدر زبانشون ضعیف بوده که حتی نتونستن پایان نامه شون رو درست حسابی جمع کنند. کم هم نبودند تعدادشون. من مخاطبم اون معدود افرادی نیست که علاقه ی زیادی به درس خوندن و تحقیق دارند که حتی در مورد این افراد هم بعضی وقتا به شک می افتادم واقعا این که میگه من عاشق درسم واقعا عاشقه؟ دریغ از اینکه حوصله اش بیاد یک مقاله بخونه. نمی دونم عاشق درس یعنی چی؟ ولی به هر حال هر کسی دلیلی داره برای درس خوندن.
دوباره با اینکه همه باید درس بخونن مشکل دارم. وقتی درس خوندن خیلی وقت ها به همان دلایل بالا انجام میشه و دانشگاه از افراد تحصیل کرده یک سری آدم پر مدعی می سازه که با وجود کار بلد نبودن، ادعای خیلی چیزها رو دارند چه فایده.
به نظرم سواد صرفا دانشگاه رفتن نیست. خودتون دانشجو هستید، منم بودم و خیلی های دیگه. خیلی آدم های مختلف رو دیدم حتی دکترش رو. نمی دونم واقعا یک جامعه چه نیاز به تحصیل کردگی همه داره. ببخشید جامعه نیاز به کسانی داره که کارساز باشند. کار بسازند و کار کنند. مگه چقدر محقق می خوایم؟ کافی نیست یعنی؟
شاید هم گذشت آن زمانی که می شد با لیسانس صرفا کار پیدا کرد. من برم جایی بگم لیسانس ای تی دارم کی به من کار میده؟
ضمنا بخش مهمی از شخصیت ما تو خونه شکل می گیره غیر از اینه؟ ما از طریق خیلی چیزها می تونیم خودمون رو ارتقا بدیم نه صرفا رفتن به دانشگاه. دوباره میگم منظورم به افرادی نبود که واقعا درس خوندن رو دوست دارند و واقعا دانشمند و محقق واقعی هستند و کاری انجام میدن. منظورم به شخصی مثل خودم بود که بعد از تموم شدن ارشدم یک مدت مقاله و این ها می خوندم ولی دیگه جدا حوصله ام نگرفت.
ولی جدای از این حرف ها ممکنه موقع لیسانس یک عقیده ای داشته باشیم و کم کم تغییر کنه. من که رفتم کارشناسی حتما برای این نبود که بخوام خانه دار بشم شاید بعدا تغییر کرده نظرم و شاید مصمم تر شده باشم.
ولی یک چیزی وجود داره. کسی که کارمنده یا به هر حال شاغله اگر ازدواج کنه و بچه بیاره بچه مهم ترین چیز و در اولولیت اصلی هست. وقتی دوست داری به هر دلیلی مثل تنها نبودن یا سرگرم شدن بچه ای رو به این دنیا دعوت کنی باید حواسمون باشه که داریم یک انسان رو دعوت می کنیم. هر اتفاقی برایش بیافته چه جسمی و چه روحی ما مسئولیم که دعوت کردیم و اینکه اون یک انسانه نه چیز دیگه.
یک شخصی بود به ما درس میداد و دکتر بودن و خانوم. ایشون بچه آوردن واقعا بهتون بگم شاگرداشون ازشون ناراحت بودند. یعنی به کلاس هاش و شاگرداش نمی رسید. انقدر کدورت بین شون وجود داشت که هنوزم من با فردی که ارتباط دارم میگه کابوس اون موقع ها رو می بینه.
از این مثال زیاد دیدم ولی نمی خوام بگم خانوم ها شاغل نباشند، یا همه مثل این مثال من هستند. بالاخره باید در زندگی یک فداکاری هایی داشت، دیگه خودمون تنها نیستیم که صرفا دنبال خواسته های خودمون بریم. یک خانواده و فدارکاری نیازه مخصوصا اگر بچه ای هم باشه.
آخرش منظورم این هست که همه چیز دانشگاه نیست جدا. فهم و ارتقا فرهنگ و .. چند نفر ما در کنار کتاب های درسی کتاب های غیر درسی می خونیم؟ چند نفر حوصله ی مطالعه ی غیر درسی داریم؟ چرا چنین چیزی اتفاق می افته
کلا دانشگاه رفتن تو کشور ما یطوری شده
انگار شده یک شغل
وقتی دانشگاه به من پیام میده بیاید برای ارشد حمیده جان وقتی داره منت می کشه برای جذب دانشجو این یعنی چی؟