منم هر چی از دوران کودکیم یادم میاد بازی پسرونه هست،خواهر نداشتم، داداشام که تو حیاط خونه مون فوتبال بازی میکردن منم باهاشون بازی میکردم ،همیشه هم منو میکردن دروازه بون میگفتن خوب توپ میگیری
،منم از لجشون گل میخوردم تا منو میاوردن وسط
، هر وقت هم فوتبالیستها نگاه میکردیم جو گیر میشدیم تا دو ساعت بعدش فوتبال بازی میکردیم
تا دبیرستان که اومدم همیشه زنگهای ورزش که داشتیم یه ربع فقط رو مخ همکلاسیام بودم تا راضی بشن تیم تشکیل بدیم فوتبال بازی کنیم
بازیهای دیگه ای که میکردیم هفت سنگ،گلوله بازی،چاپ بازی ،شش خونه بازی بودش.
هر وقت هم فیلم جنگی میدیم با بالشت سنگر درست میکردیم سیب زمینی به جای نارنجک سمت هم مینداختیم
،(البته وقتهایی که مامان خونه نبود
)
خلاصه یه دونه فقط عروسک داشتم
،یه پلاستیک پر از چاپ و گلوله و ... داشتم.
یه خاطره دیگه هم که یادم میاد هر سال اون موقع ها قبل از ۱۲ بهمن کلاسهامون تو مدرسه رو با پرچم و چلچله تزئین میکردیم،ما زیاد چلچله و پرچم میگرفتیم تو خونه اتاقهامون هم تزئین میکردیم
، تا دم عید میموندن معمولا