با سلام
این همه توی انجمن از مصاحبه های دانشجو ها خوندید بد ندیدم که مصاحبه اساتید هم بخونید
چکیده:
دکتر حسن بیورانی، دارای مدرک پست دکترا، در رشته مهندسی برق - کنترل از دانشگاه کوماموتوی ژاپن می باشد و هم اکنون به عنوان هیئت علمی در دانشگاه کردستان به تدریس مشغول می باشند. دکتر بیورانی به گواهی دانشجویانی که با ایشان درس داشته اند نمونه یک انسان با اخلاق و سطح علمی بالا می باشند. در این مطلب از بخش مشاهیر بانه، مصاحبه ای که توسط دو نفر از دانشجویان تهیه شده است را در بانه پدیا قرار داده ایم.
۱- در آغاز خودتان را به طور کامل معرفی کنید.از شهر و محله و خانواده تان بگویید.
حسن بیورانی هستم . در سال ۱۳۴۶ در اطراف سردشت متولد شدم.
۲-استاد از دوران قبل از ورود به دانشگاه خود برای ما بگید.
من دوره ی دبستان و راهنمایی را در شهر بانه و دوران دبیرستان را در سه شهر بانه، تهران و ارومیه به پایان رساندم. از همان سوم راهنمایی تمام هدف های خود را مشخص کرده بودم. به رشته ی الکترونیک خیلی علاقه داشتم. به همین دلیل از همون ابتدا دوست داشتم که از یه جایی شروع کنم، به طوری که وقتی اول دبیرستان بودم، به همراه پدرم برای یادگیری به یک تعمیرگاه رادیو و تلویزیون رفتم . ولی آنجا هم خیلی موثر نبود پس به پیشنهاد برادرم تصمیم گرفتم که به تهران بروم و همزمان با گذراندن دوم دبیرستان در آنجا در یک دوره ی رسمی آموزش رادیو و تلویزیون شرکت کنم. سپس به بانه برگشتم و چون بانه در آن زمان در شرایط جنگی بود به ناچار سوم دبیرستان را بدون معلم یعنی به صورت خودخوان سپری کردم و چون سال چهارم دبیرستان را هم نمی شد بدون دبیر بخوانم ، خانواده ام با تلاش برادر بزرگم (علی) به شهر ارومیه نقل مکان کردند. وقتی نتیجه ی کنکور اعلام شد من در سردشت بودم و اطلاعی از آمدن نتیجه ها نداشتم . خانواده ام که خودشان هم دیر فهمیده بودند به هر نحو ی که بود، با من تماس گرفتند. رتبه ام خوب بود. وقتی به ارومیه رسیدم حدودا دو ساعت برای تعیین رشته وقت داشتم چون ساعت۱۱ به ارومیه رسیدم و ساعت ۲ باید آن را تحویل پست می دادم، پس با عجله کد تمام رشته های الکترونیک را وارد کردم حتی بدون اینکه اولویت شهر ها را در نظر بگیرم. فکر کنید چه انتخاب رشته ای از آب در آمد. شهریور که جواب کنکور آمد، من مهندسی الکترونیک دانشگاه فردوسی مشهد قبول شده بودم.
۳- از دوران دانشگاهیتان برایمان بگید.
لیسانس را در فردوسی مشهد به پایان بردم و چون در دانشگاه خیلی بهم سخت گذشته بود اصلا قصد ادامه تحصیل نداشتم.۲۴ سالم بود و با خانمم که فارغ التحصیل رشته ی مامایی دانشگاه اصفهان بودند و دربیمارستان بانه مشغول به کار بودند ، نامزد کردم . دوست داشتم کار کنم ولی در بانه برای یک فارغ التحصیل الکترونیک کاری نبود.باید نزدیک ترین جا رو انتخاب می کردم پس با یکی از دوستام که در سنندج بود یک شرکت زدیم ولی بعد از چند ماه خبر اومد که باید سربازی برم . چون مدیر آن شرکت من بودم پس تصمیم گرفتم که در آموزش و پرورش سنندج امریه بگیرم و سه ماهی که اجباری بود را گذراندم ولی روزی که اسامی افراد امریه دار رو می خواندند با کمال تعجب دیدم اسم من توی لیست نیست. کلی این ور اون ور دنبالش رفتم و تلاش کردم ولی گفتند همینه که هست و تازه گفتند امکان ادامه خدمت سربازی برای شما در استانهای کردستان و آذربایجان غربی وجود ندارد. نمی تونم بگم چه حالی داشتم، تمام برنامه ریزی هام به هم خورده بود. به ناچار به شرکت رفتم و مساله رو بهشون گفتم ودر کمال ناباوری استعفانامه رو از شرکتی که خودم در به وجود آوردنش سهیم بودم نوشتم. در آن لحظات فقط دعا می کردم که جاهای دورتری چون سیستان و بلوچستان و خراسان نیفتم. ولی خوشبختانه در امتحانی که برای مرکز آموزش تحقیقات الکترونیک و مخابرات نزاجا می گرفتند من جزو سه نفر پذیرفته شده بودم. چیزی که می تونم از اونجا بگم اینکه آدم های واقعا آکادمیک و باسوادی اونجا بودند، محیطی که کاربرد رشتمو می دیدم و همونجا بود که به ادامه ی تحصیل آنهم در گرایش کنترل علاقه مند شدم. این دوره را به عنوان نقطه عطفی در زندگی علمی خود می دانم. سه ماه قبل از اینکه سربازیم تموم بشه برای امتحان کارشناسی ارشد شرکت کردم و در دانشگاه خواجه نصیر پذیرفته شدم. در دوران ارشد بالاترین معدل را کسب کردم و به همین دلیل پیشنهاد ادامه تحصیل در دوره ی دکتری بدون کنکور را دریافت کردم. ولی به خاطر زندگی مشترک تعطیل شده ام قبول نکردم و بلافاصله به کار در شرکت برق منطقه ای غرب مشغول شدم. به مدت ۴ سال کارشناس مطالعات سیستم، مسئول پروژه AOC، و مدیر دفتر تحقیقات شرکت برق منطقه ای غرب بودم و همزمان در مجتمع آموزشی غرب، دانشگاههای رازی و کردستان تدریس می کردم. ولی بعد از مدتی احساس کردم دیگر آنجا چیززیادی برای یاد گرفتن وجود ندارد. سال۱۳۸۰ بود که به دانشگاه کردستان آمدم و به عنوان مربی مشغول به کار شدم. بعد از یک ترم احساس کردم که باید ادامه تحصیل بدم. رزومه ی خود را برای بورس تحصیلی به دو کشور ژاپن و انگلستان فرستادم که در دانشگاه شیفلد انگلستان و ۷ دانشگاه معتبر ژاپن بورس تحصیلی ام پذیرفته شد. پس از مشورت با همسرم و سایرین دانشگاه اساکای ژاپن را برای ادامه ی تحصیل انتخاب کردم. آنجا ۶ماه دوره ی آموزش زبان ژاپنی داشتم وقانون این بود که بعد از گذراندن یکسال، تحت عنوان "دانشجوی بی درجه" درامتحان ورودی دانشگاه شرکت کنی. پس از گذشت دو ماه از شروع کلاس زبان ژاپنی به آزمایشگاه استادم رفتم. آنجا کار می کردم و در حدی فعالیت کردم که استادم گفت که در مورد شما به گذراندن یک سال “دانشجوی بی درجه” نیازی نیست و در امتحان ورودی دانشگاه شرکت کن. همین کار را کردم و قبول شدم. وارد دوره ی دکتری شدم. بعد از دو سال بیش از ۱۰ مقاله ی مجله ای معتبر و ۲۰ کنفرانس بین المللی داشتم. چیزی که برای دفاع دوره ی دکتری لازم بود ۳ مقاله ی مجله ای معتبر و ۵ کنفرانس بین المللی بود.عصر روزی که روز قبلش نتایج کارم را به استادم ایمیل کرده بودم، استادم آمد و به زبان ژاپنی گفت: "حسن ماتتی کوداسای" که معادل جمله انگلیسی “Hassan stop please” است و به معنی "حسن کافیست، لطفا دست نگهدار!" می باشد. او گفت که ما تصمیم گرفته ایم که به عنوان جایزه تو را دو ساله فارغ التحصیل کنیم. سه ماه قبل از فارغ التحصیلی برای امتحان بورس JSPS
(Japan society for promotion of science) در مقطع postdoctoral شرکت کردم و پذیرفته شدم.در سال ۲۰۰۶ این دوره را که دو سال به طول انجامید به پایان رساندم. استادم که از تصمیم برگشت من به ایران اطلاع پیدا کرده بود گفت که شاید پشیمان شوی پس جایت را در مقام استادیاری تا ۶ ماه برایت رزرو می کنیم. در سال ۸۵ بود که به ایران برگشتم. بعد از یک سال تدریس در دانشگاه کردستان احساس کردم که دوباره به یک کار تحقیقاتی نیاز دارم. در همین زمان محققان استرالیایی که نتایج تحقیقات من را در زمینه ی کاری خودشان جالب یافته بودند مرا به عنوان استاد مدعو به دانشگاه صنعتی کوئینزلند دعوت کردند. پیشنهاد ایشان را پذیرفتم و به مدت یک سال تحصیلی (۸۷-۸۶) را آنجا بودم و سپس به دانشگاه کردستان برگشتم. تالیف حدود ۵ مقاله و یک کتاب از نتایج کارهایم در آنجا بود. بعد از یک سال از طرف یک دانشگاه در ژاپن دعوت شدم تا به عنوان استاد و برای تدریس و تحقیق به آنجا بروم. تالیف حدود ۱۵ مقاله و یک کتاب نیز از نتایج کارهایم در مدت یکسال اقامت در آنجا بود.
۴-استاد موفقیتهایتان بسیار زیباست و هر کسی را به تحسین وا می دارد. شاید بقیه فکر کنن که شما خیلی کم تفریح می کنید، دوست دارم که از علاقه تان به کارای غیر درسی و تفریحی بگید.
من در دوران دبیرستان نقاشی و خطاطی می کردم. به پیاده روی و فیلم خیلی علاقه دارم. به کوهنوردی، دوچرخه سواری و شنا هم همیشه علاقه داشته ام. سعی میکنم کارهای درسی و تحقیقاتی را هم در محل کارم انجام داده و اونا رو به خونه نبرم.
۵-لحظه هایی که دلتنگ می شید چیکار می کنید؟
دوست دارم به جایی برم که سکوت مطلق باشه و فقط فکر کنم.
۶-لحظه هایی که واقعا ناامید هستید و فکر می کنید که دنیا به پایان رسیده رو چطور سپری می کنید؟
با همسرم صحبت می کنم و همیشه با نزدیکان مشورت می کنم.
۷-چند فرزند دارید؟
۲ پسر. بینا که امسال دوم راهنمایی می رود و زانا که ۸ سال دارد.
۸-فکر می کنید پدر خوبی هستید؟
(می خندند) البته این را باید از بچه هام بپرسید.
۹-با کسی که با شما بدی می کنه چطور رفتار می کنید؟
به جز یک مورد که استادی در دوره ی لیسانس در مورد بنده ارزیابی عادلانه ای نداشت، هیچ وقت احساس نکرده ام که یک نفر به من بدی کرده، یا به من حسودی می کند(متوجه شدم که ایشان واقعا خوشبین هستند.)
۱۰-زندگی رو چطور می بینید، آیا سخته؟ اصلا به نظر شما چیزی هست که در زندگی آسان به دستش بیاریم یا باید برا همه چیز سخت تلاش کنیم ؟
به نظرمن هر چیزی بهایی دارد و برای به دست آوردنش باید هزینه ای بپردازی. اگر چیزی رو در زندگی تصادفی به دست بیاری، ممکنه که تصادفی هم از دستش بدی.
۱۱-دانشجو رو چطور موجودی می بینید؟
من به گفته یکی از استادان ژاپنی ام اعتقاد دارم که می گفت " همون اندازه که من به دانشجو یاد می دم، ازش یاد بگیرم". دانشجویی رو دوست دارم که از شکست خوردن ناامید نشه و هر بار که زمین می خوره، با اعتماد به نفس، بسیار شجاعتر از دفعه ی قبل بلند شه و بگه که من می تونم.
استاد از مصاحبت با شما واقعا لذت بردیم .از اینکه همچنان در دانشگاه کردستان هستید به خود می بالیم و به دانشگاهمان افتخار می کنیم. موفقیت روز افزون شما را از ایزد منان خواستاریم. از اینکه وقتتان را در اختیار ما گذاشتید و با خوش اخلاقی سوالهای ما را جواب دادید، از شما بسیار ممنونیم.
۱۲- زیباترین دوره زندگی آکادمیک خودتان را که تاکنون تجربه کرده اید مربوط به چه زمانی می دانید؟
شاید سال اول دوره دکتری در ژاپن برایم جالبترین بود. زمانی که خود را در برزخی بین دو دنیای آموزشی می دیدم دنیایی که پشت سر گذاشته بودم و از آن عمیقآ تاثیر گرفته بودم و دنیایی که کاملا متفاوت و تازه بود و داشتم تجربه می کردم.
بخش دوم رو میتونید از لینک منبع ببینید
منبع :
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.