(۲۹ مرداد ۱۳۹۷ ۱۰:۰۴ ب.ظ)Milad_Hosseini نوشته شده توسط: شما اینا رو برو به مردم جامعه بگو ببین چی میگن به شما...بعله..این چیزی که میگید خوبه..ولی نه توی جامعهی اسلامی ما
ملت اینجوری نیستن که بگن نمیخریم تا ارزون تر بشه که، ملت به هم میگن بخر بخر تا گرون تر نشده..
کاملا درست میگید.
بیشتر از اینکه بخوام به مردم جامعه بگم باید به پدر خودم بگم! دلار گرون میشه میره کارتون کارتون روغن و پودر لباسشویی میخره!
بهشون حق میدم. میدونید چرا؟ چون مردم دچار یک ترس شدن. و ترس اولین عامل شکست هست.اگر نترسیم از اینکه قراره چی بشه میتونیم قدم برداریم.ما میترسیم اگر اعتراض کنیم چی میشه. بعد گرونتر میشه.میگیرن میبرنمون زندان. فلان میشه بهمان میشه.ولی بعضیها هستن از این ترس خودشونو رها کردن. حاضرن برن حرفشونو بزنن ولی زندان بیفتن. میگن ما حرف حق زدیم.این حرف میتونه تاثیر داشته باشه در درازمدت. حاضرن جون خودشونو به خطر بندازن ولی نسلهای آینده رنچ نبرن. حالا توی هر زمینه زندگی که باشه فرقی نداره.
ما تا وقتیکه بترسیم نمیتونیم رشد کنیم و این ترس را توی وجود ما نهادینه کردن و مشکل رنج ملت هم همین هست.
من و شما اگر قدم برداریم میتونیم شاید نسلهای آینده را روشن کنیم. و هرکسی در حد خودش باید قدمی برداره.
ولی اینم حق میدم که باید محافظه کارانه عمل کنیم.
الان دوست من که برای فرصت مطالعاتی رفته سوئد، میگه من وقتیکه دفاع کنم حتما تمام ظلم هایی که در حق ما کردن در دوره دکتری را اعلام میکنم. الان کافیه یه پیام بفرستی توی گروههای درسی و دانشگاهی و اسم استادی برده بشه. خودشونو جمع و جور میکنن. ولی ما میترسیم !
من الان میدونم این پیام من توسط خیلی دانشجوها و استادها خونده میشه و برام ممکنه بد بشه چون توسط بعضیها شناخته شده هستم. ولی مهم نیست. یک نفر که روشن بشه نسل بعدی ما اوضاعش بهبود پیدا میکنه.
=========
یک نمونه شاید ساده تر در محیط دانشگاهی هست. توی زمان دانشجویی ما یه بی برنامگی توی گروه دانشکده رخ داد. یکی از پسرهای کلاسمون رفت وزارت علوم اعتراض کرد. توبیخی بسیار بدی برای دانشکده اومد و آبروی دانشکده رفت. اون پسر را نمیذاشتن دفاع کنه و دیگه دست استاد بود که نگذاره دفاع کنه. تا دو ترم معطلش کردن که دفاع نکنه. همکلاسیمون هم گفت اگر نذارید دفاع کنم میرم مجدد وزارت علوم! و اونها محبور شدن بگذارن دفاع کنه. اون پسر محکم جلوشون ایستاد . اولش خیلی برای گروه اموزشی سخت بود بپذیره کسی اومده اینجوری جلوشون ایستاده. ولی کاری باهاشون کرد که مدیرگروه و رئیس دانشکده عوض شد و نظم به گروه دادن. از اون به بعد اوضاع منظم شد. و اون پسر وقتی دفاع کرد استاد بهش گفت امیدوارم بری و دیگه برنگردی!!!!! اون پسر رفت و الان توی بهترین دانشگاهها درس میخونه و اون دانشکده حسرت از دست دادن همکلاسیمون میخوره. بهش استادها ایمیل میدن میگن بیا باهامون کار کن مقاله بدیم!
وقتی میخواست بره اعتراض کنه گفت من از هیچی نمیترسم. و تونست ورودیهای بعد از ما را از این شرایط رها کنه.
هرکسی در هرجایی که هست باید بتونه تاثیر مثبت بگذاره. حتی با یک حرف.
به قول خودتون : " و من الله توفیق "