(۱۷ شهریور ۱۳۹۶ ۰۳:۳۸ ب.ظ)siahsefid نوشته شده توسط: ۱/ از کجا می فهمید هدفی که برا خودتون تعیین کردید واقعا هدفیه که خودتون میخواین ، نه اینکه علاقه کاذب باشه و فشار افکار و نظرات مردم یه جامعه و ..؟
سلام،
من نظر خودم رو در مورد این موارد میدم، هرچند که ممکنه درست و کامل هم نباشه. پاسخ سوال اول میتونه این باشه: پیدا کردن نشونههایی از وجود یک عشق حریصانه! یه نوع محرک درونی؛ معمولا به هدف رسوندن کارهایی که به آدم تحمیل میشه بعد از یک مدتی سخته و انگیزه رسیدن بهش کاهش پیدا میکنه و حتی اگه متوقف هم نشه، ادامه دادنش نیازمند محرک و تشویقهای خارجیه. مثل اینکه به دست کسی که دوست نداره زبان بخونه، به این بهونه که بچه همسایه زبانش خیلی خوبه به زور یه کتاب Grammar In Use بدیم و بگیم بخون! مطمئنا اگه بالای سرش نباشیم شاید از مقدمه هم عبور نکنه ولی همین فرد اگه صفر هم باشه و عشقش تحصیل تو یک دانشگاه خارجی، به هر کاری دست میبره تا کم کم خودشون بالا بکشه.
اینکه چطوری بفهمیم هدفی که خودمون انتخاب کردیم واقعا همون هدفیه که خودمون میخوایم یا نه به نظرم از طریق تطبیق پارامترهاش با خواستههای قلبی خودمون (نه دیگران) قابل تشخیصه و اینکه چقدر با استفاده از محرکهای درونی در اجرای اون حریص هستیم، مثلا به نظرم اگه همین الان تصمیم بگیریم که برای کنکور کارشناسی ارشد رشته گیاهشناسی! درس بخونیم ولی اجرای اون رو به شنبه صبح محول کنیم، اون هدف نه قلبی و نه قوی هست و حتما تو اون تصمیم تردیدهایی هست و اگه همین الان اجراییش کنیم واقعا داریم از خوندنش لذت میبریم و به باهاش شاد هستیم و میخندیم؟
(۱۷ شهریور ۱۳۹۶ ۰۳:۳۸ ب.ظ)siahsefid نوشته شده توسط: ۲/ واقعا کاری هست که از انجام دادنش انقدر لذت ببرید که زمان رو فراموش کنید و فکرکردن به نتیجه اون کار قلبتون رو تپش بندازه یا اینا که میگن همه داستانه و واقعیت همینه که هست؟
واقعیته و داستان نیست، بازم به درجه اون عشق و حریص بودن نسبت بهش بستگی داره؛
خودم بیشترین هیجانها و لذتهام زمانی هست که انجام کاری رو میپذیرم که هیچ شناختی ازش ندارم ولی چون مسئولیتش رو پذیرفتم، خودم رو میکشم که یاد بگیرمش و بالاخره هم این اتفاق با کلی هیجان و استرس و تپش قلب میافته! و از این مورد درس هم نمیگیرم و همش دارم تکرارش میکنم!
حالا شما فکر کنید وقتی شما یه کاری که به صورت طبیعی باید تو ۲۰ روز انجامش بدید ولی فقط ۵ روز زمان داشته باشید، آیا متوجه گذر زمان میشید؟! عمرا!
(۱۷ شهریور ۱۳۹۶ ۰۳:۳۸ ب.ظ)siahsefid نوشته شده توسط: ۳/ یا اصلا تصمیمی که میگیرید برا گذشتن از یه هدف و بعدش به یه آرامش میرسید این آرامش واقعیه یا یه نوع دروغه که آدم به خودش میگه؟ این اسمش فرار کردن نیست؟
اگه هدف اول هدف اشتباهی بود و به جاش تصمیم بهتر، قلبی و رضایتبخشتری رو جایگزین کردیم به نظرم اون آرامش واقعیه اما اگه بیشترین علاقه و توانمندیمون روی هدف اول متمرکز بود و میدونستیم که میشه بهش رسید ولی به خاطر حرف یا کنایههای دیگران یا تصورات خودمون از اینکه نمیشه بهش رسید، قیدش رو زدیم و به یک هدف دسته دوم رضایت دادیم، به نظرم این اسمش فرار کردن هست.
(۱۷ شهریور ۱۳۹۶ ۰۳:۳۸ ب.ظ)siahsefid نوشته شده توسط: ۴/ فرق انگیزه و جوگیری چیه؟ وقتی دنبال یه هدفی میریم، به خاطر جوگیریه؟
به نظر من جوگیری و انگیزه به همون سوال اول شما مربوطه، جوگیری یعنی یک عامل هیجانی یا فشار بیرونی که در واکنش به رفتار و اثرپذیری از محیط (خانواده، دوستان، جامعه و...) به وجود میاد و باعث رفتارهایی در فرد میشه که جهت و حتی هدف مشخصی نداره یا اگه هم داشته باشه برای اون فرد تعریف شده نیست ولی چون بهش القاء شده که خوبه، همین حس یه هیجان کاذبی رو به وجود میاره که فرد حداقل طی مدتی تو اون مسیر قرار بگیره و همرنگ دیگران بشه ولی این هیجان و جوگیری زود فروکش میکنه و باعث پشیمونی از نیمهراه رفته میشه، چون بعد از مدتی شخص به این نتیجه میرسه که این خواستههای تحمیلی با نیازها و شناختی که از خودش داره منطبق نیست، مثل فردی که بدون هیچ شناختی تو این جوی که واسه رفتن به رشته پزشکی راه افتاده و فقط به خاطر رویاهای مالی و بدون هیچ شناخت و علاقهای به سمت این کنکور هل داده شده و هی هم توش شکست میخوره و هنوز نتونسته از اون جو خارج بشه و به همین دلیل بارها این شکست رو تجربه میکنه.
ولی انگیزه یک عامل درونی و بر اساس نیازها و شناخت افراد نسبت به خودشونه و اگه واقعی باشه، در طول زمان پایدار میمونه و حتما به هدف میرسه (حالا با یک کیفیتی)، انگیزه از بیرون به آدم تحمیل نمیشه و فرد خودش درست یا غلط به این نتیجه میرسه که باید یه مسیری رو بره که به این باور رسیده که تهش خیلی خوبه، مثلا میاد مانشت و کارنامههارو میبینه و متوجه میشه کسی که وضعیت خیلی بدی داشت و مثلا تو دانشگاه همیشه مشروط بود امسال تک رقمی آورده، پس چرا من که اونقدر خوب بودم نتونم؟ کسی اینجا به فرد چیزی رو تحمیل نمیکنه، بلکه طرف شرایط رو میسنجه و خودش تصمیم نهایی رو میگیره ولی به نظرم حتی اگه بهترین تصمیم هم نباشه از یک تصمیم هیجانی بهتره، چون حداقل دوستش داره، باهاش شاده و میخنده؛