(۱۷ بهمن ۱۳۹۳ ۱۰:۰۵ ب.ظ)raha_ce نوشته شده توسط: کنکورمو که خیلی خراب کردم....
یعنی اصلاً حوصله ی چیزی ندارم...
میام اینجا میبینم بچه ها از سوالا و جوابا و تخمین رتبه ها حرف میزنن... خب خیلی خوبه , خوبه که نتیجشونو دارن میگیرن...
ولی پرم! خیلی پر!
اشتباه کردم اونایی که مطمئن نبودم رو زدم
اشتباه محض...
حالا پدر مادرم بعد ماه ها من و تو جمع خودشون میبینن , بعد ما ها دوری از جمع ها و مهمونی ها حالا که میرم تو جمعشون واقعاً ناراحتم ولی دلم نمیاد ناراحتشون کنم! لبام مبخندن! ولی واقعاً ناراحتم!
ناراحت ازینکه نمیتونم خوشحالشون کنم! آرزوهای خودم مهم نیست؛ اینکه چقد تلاش کردم مهم نیست؛ اینکه هم کار کردم هم درس خوندم مهم نیست, اینکه گاهی انقدر خسته بودم که از شدت خستگی بخاطر فشار کاری مریض شدم ....
مهم نیست دیگه! کاش ولی میتونستم بعد این مدت یه خوشحالی واسه خودم و پدر مادرم خلق کنم....
از وقتی برگشتم همه یا بهم زنگ میزنن یا اس میدن....
و من واقعاً حتی تحمل حرف زدن با کسی رو ندارم....
این زحمت ها بی جواب نمیمونه
کار خلاف که نکردی....
منم دقیقا همین طور شدم
ایشاله که قبول میشی یه جای خوب
امیدت به خدا
با انرژی برو به جنگ سختی ها
کاری نیست مه آدم از پسش بر نیاد
موفق و پیروز باشی