(۱۶ بهمن ۱۳۹۸ ۱۱:۳۲ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط: سلام دوستان، من یه مشکلی دارم که میخوام باهاتون درمیون بزارم و امیدوارم راهنماییم کنین.
خیلی با خودم کلنجار رفتم که به این پست جواب بدم یا ندم. میتونستم خصوصی هم بفرستم اما اینجا مینویسم به چند دلیل. اولا جواب خودمه یعنی چی؟ یعنی لازمه یکی این حرفا رو به خودمم بزنه. بعدشم فکر میکنم جز خودم جواب خیلی ها هم باشه.
اولش یه قصه بگم.
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود، هیچکس نیست، هیچکس نخواهد بود و هرچه هست از آن اوست.
آمدست، در سراینده های شعر پارسی و افسانه دیرین ایران زمین؛ روزی، روزگاری جمیع پرندگان جلسه ای تشکیل دادند تا پادشاهی نیک سرشت برای خود انتخاب کنند. رییس جلسه هدهد دانا بود. هدهد گفت: دوستان! پادشاه قبلا انتخاب شده است؛ نامند سیمرغ او را! و ماوایش در کوه قاف باشد، باید برای ملاقات ایشان از هفت وادی گذر کرد. و بر شمرد آنها را یک به یک. چون شنیدند، مقصود آن شد و تصمیم بر آن. قصد کردند و داستان سفر ایشان اینچنین آغاز شد.
ابتدا وارد دره تحقیق شدند؛ ضمن اینکه داوطلب هدف مورد بحث بودند سعی کردند راه صحیح را پیدا کنند تا با استقامت راه را ادامه دهند. بسیاری از پرندگان به خاطر سختی راه و رنج محنت از ادامه سفر خودداری کردند. اما بقیه با سیر و سلوک وارد دره دوم شدند. آن وادی عشق نام داشت و چون مجبور بودند که برای خود و معشوق متحمل مصیبت جفا و فداکاری شوند و چون در این راه، عشق از عقل پیروی نمیکند، عده دیگری نیز از گروه خارج شدند؛ ولی عاشقان حقیقت به مرحله سوم یعنی کسب دانش وارد شدند و از موهبت الهی و الهام، مستفیض شدند.
پرندگانی که موفق شدند به مرحله چهارم وارد شدند؛ یعنی بی اعتنایی به وابستگی های دنیوی. نه تنها نعمت های الهی سبب آلودگی و ناسپاسی انان نشد بلکه از مصائب و خسارت مالی نیز متاثر نشدند، بدین ترتیب در این حالت وارد مرحله پنجم یعنی وحدت شدند و اختلافات ظاهری و مادی مانند کیفیت و کمیت و رنگ و خیلی از بسیار، مورد نظر آنها نبود.
سپس بعضی از پرندگان که هنوز سیراب نشده بودند با سعی و تلاش به مرحله ششم رسیدند، یعنی وادی حیرت! حیران ماندند! در آنجا بحثی راجب به من و تو نبود! ما بود و ما! و تنها تو بودی و تو! بطوریکه حتی فراموش کردند که چه کسی هستند! و عاشق چه می باشند؟! حتی دین و مسلک خود را هم فراموش نمودند! فقط به معشوق خود دلبستگی داشتند. درباره مسائلی که در رسیدن به محبوب تاثیر نداشت، کور و کر و لال شدند. و از لحاظ معنوی مجذوب معشوق و همه یک واحد شدند.
بنابراین از میان صدها و صدها و صدها هزار مرغ فقط سی تای انها موفق شدند که از خود فانی و با پیوستن به محبوب باقی و به زندگی جاوید رسند! اما آنها پس از جستجوی سیمرغ؛ متوجه شدند معشوقی که قبل از مسافرت به قله قاف تصور میکردند، جز خود آنها کسی نبوده است؛ در حقیقت آن مرغان یکی شدند؛ سیمرغ! و گفت هدهد: اگر خود را در او فانی کنید در او باقی خواهید ماند، چنانچه سایه در نور خورشید ناپدید گردد. و چون خود را یافتید، معمای وجود من و تو حل خواهد.
و اما....
شما با این روال نه امسال نه هزار سال دیگه هم به نتیجه نمیرسی.
از همون اول که اومدی مانشت خدمتت عرض کردم که شما داری بجای کنکور درگیر حاشیه های کنکور میشی و اینجوری نتیجه نمیگیری قطعا.
داستان مهندسی کامپیوتر با رشته های قبلی شما زمین تا آسمون فرق داره امیدوارم متوجه شده باشی.
شما امسال درس نخوندی یه دکتری هم پیدا شده گفته نخون خودتم میدونستی دیگه تا کنکور روزی هزار ساعت هم بخونی فایده نداره اما عذاب وجدان داشتی این دکتر هم که دستش درد نکنه مسئله عذاب وجدانت رو کلا منتفی کرد بچه های اینجا هم که دارن میگن نخون پس دیگه حله ایشالا سال بعد. به قول رامین رضوی به "قبرستان پشت کنکوری ها" که یکیشونم خودمم خوش اومدی!
شما اگه این مدت درست حسابی درس خونده بودی بجای دکتر اگه خدا هم میگفت نخون گوش نمیدادی به حرفش.
اگه روالت رو نمیتونی عوض کنی اگه شرایطش رو نداری اگه بیماریت اجازه نمیده کلا بذار کنار دیگه چرا امسال نه سال دیگه؟ اگه میتونی بخونی توان و امکانش رو داری علاقه هم داری اولا به بقیه چه ارتباطی داره؟ دوما پاشو برو تحقیق کن برو صد تا دکتر دیگه بلاخره یه راهی پیدا کن براش نه که دنبال اظهار نظرهای غمخوارانه باشی که عذاب وجدانت رو چاره کنی.
اگر میتونی همین الان بخون. روزی یک ساعت . نیم ساعت. پنج دقیقه. ولی از مسر رویات خارج نشو. اگه نمیتونی شجاع باش ول کن کلا خودتو از وسواسش نجات بده. راه جدیدی پیدا کن برای زندگیت نه اینکه عمرت بین خواستن و نتونستن تا ابد نوسان کنه روز به روز هم ناراحت تر و سرخورده تر بشی.
امسال نه سال دیگه یعنی چی؟ سال عمر شماست زمان شماست تنها داشته زندگی شماست. همین لحظه همین الان همین ثانیه رو هر جوری که دوست داری و بهت لذت میده و ارامش بخشه استفاده کنه نه که عمرت رو تقسیم کنی به امسال و سال بعد به قبل از شنبه و بعد از شنبه.
ببخشید به خودم جسارت دادم الانم که دارم مینویسم نمیدونم ارسال میکنم یا نه اما بخدا این راهش نیست. نمیدونم راهش چیه شجاعتشو ندارم ولی چون از آذر ۹۱ که اینجام خواستم و نتونستم میدونم راهش این نیست. دوست ندارم مثل من هشت سال دیگه بیای مرثیه بخونی و مضحکه بقیه بشی.
بقیشم خود دانی. من دیگه راجع به این موضوع حرفی نمیزنم. والبته اگر در مورد شما اشتباه کردم که ان شاءالله هم همینطور باشه. بلاخره یه نظر و قضاوت شخصیه که نهایتش اینه که نا آگاهانست. شما ببخشید.