(۱۷ خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۳۳ ب.ظ)codin نوشته شده توسط: مجنون بوی لیلی ام، در کوی او جایم کنید
همچون غلام خانه اش، زنجیر در پایم کنید...
چنانت دوست میدارم که وصلم دل نمیخواهد ؛ کمال دوستی باشد مراد از دوست نگرفتن
مراد خسرو از شیرین کناری بود و آغوشی ؛ محبت کار فرهادست و کوه بیستون سفتن
مشرف الدین(رحمة ا... علیه)
دلم ز نازکی خود شکست در غم عشق ؛ وگرنه از تو نیاید که دل شکن باشی
وصال آن لب شیرین به خسروان دادند ؛ تو را نصیب همین بس که کوه کن باشی
خموش سایه که فریاد بلبل از خامیست ؛ چو شمع سوخته آن به که بی سخن باشی
امیر هوشنگ ابتهاج(سایه)