(۰۵ مهر ۱۳۹۹ ۱۲:۱۵ ق.ظ)khayyam نوشته شده توسط: دیروز می خواستم این پست رو بزارم ولی جو مانشت سنگین بود امروز می زارم
در ادامه تور تهران گردی با دوچرخه رفتم پارک آب و آتش و پل طبیعت .
اون ۵۰ حداکثر سرعت در ساعت هست نه کیلومتر طی شده ( تو این یه هفته ۱۲۵ کیلومتر رکاب زدم )
دوچرخه سواری خیلی خوبه منم دوچرخه سواری زیاد میکنم جدیدا متوجه شدم عضلات پاهام خیلی قوی شده. این ساعت های سامسونگ هم خیلی خوبن مسافت و اینا و کالری دوچرخه سواریتو اتوماتیک اندازه میگیره و با جی پی اس روی نقشه میتونی ببینی کجاها رفتی
(۰۴ مهر ۱۳۹۹ ۰۱:۰۰ ب.ظ)RangiRangi نوشته شده توسط: جدیدا حال و حوصله حرف زدن ندارم.
نه اینکه روحیه ام بد باشه و .... فقط حرف زدن خستم میکنه انگار.
سال بالایی های ما تا چند روز دیگه دفاع کنند نوبت ما میشه که بریم دانشگاه .. نمیدونم برم یا نه.
از بابت کرونا نگران نیستم چون به هر یه نفر، یه اتاق میدن و اجازه شب نشینی و .. تو اتاق های همدیگه رو نمیدن و میشه بهداشت رو تا حد زیادی رعایت کرد.
اما تو دانشگاه که بودم استرس الکی وارد میکردن بچه ها.. حتی الان هم که دوریم باز استرس میدن. یکی میگه میخوام تا یکی دو ماه آینده دفاع کنم شما کی دفاع میکنید؟(درحالیکه دانشگاه ما ارشدش سه ساله است و اصلا امکان نداره) یا الکی میگن مقاله مینویسیم اونم جای فوق خفن و تو هم سعی کن بنویسی! و کلی مورد این شکلی. اوایل باور میکردم.. ولی رفته رفته فهمیدم همه دروغه برای خراب کردن روحیه ملت! استرسم تو خونه خیلی کمتره و با ارامش کارام رو انجام میدم. لازم نیست کسی هم ببینه نظر بده در مورد درس خوندنم و بهم استرس وارد کنه.
اما دانشگاه درس خوندن کیفیتش بهتره. آدم میدونه وقت محدودی داره از صبح زود شروع میکنه تا یه تایمی هر کاری میخواد رو انجام میده بقیه اش دیگه صرف حرف زدن با دوستان و چه میدونم شام و ناهار و .. بعد خواب میشه. دسترسی به اینترنت پرسرعت و نامحدود و سیستم های دانشگاه و اساتید برا رفع اشکال کفه ترازو رو به نفع دانشگاه سنگین میکنه.
حوصلم هم تو خونه سر رفته ولی از یه طرفی به تنهایی هم عادت کردم. برم اونجا هم باید استرس الکی تحمل کنم و هم برا آشپزی وقت بذارم. تو خونه همه چی آماده و مهیاست.
سخته تصمیم گرفتن برای رفتن یا موندن..
آخ آخ من خیلی درک میکنم مقایسه کردن با بقیه خیلی استرس زا و غیر مفیده (ولی اگر اعتراف کنم همین مقایسه به بقیه باعث شده خیلی موفقیت ها کسب کنم ولی خب استرس زا هم هست...). یعنی من فکر میکنم اگر یکی اصلا خودشو با بقیه مقایسه نکنه خیلی سخته آدم بدونه چه کار داره میکنه و در چه وضعیه. ولی خب تعادل به نظرم لازمه.
من مشکلم اینه مقایسه کردنمو با بقیه منطقی نیست یعنی بدترین ابعاد زندگی خودمو با بهترین ابعاد زندگی بقیه مقایسه میکنم یعنی ممکنه در عمل خیلی وضعم از یکی بهتر باشه ولی یه جنبه ای که طرف بهتره را میگیرم و بهش فکر میکنم و بهم ضربه میزنه...
اون تنهایی را هم درک میکنم... من کلا همیشه تنهایی را دوست داشتم ولی خب یه چیزی اینه که واقعا دوست و رفیق زیاااااد پیدا کردن خیلی برای موفقیت مفیده.. من دیر به این نتیجه رسیدم ولی واقعا درسته.. به نظرم حتی اگر تنهایی را دوس دارید بد نیست خودتونو مجبور کنید توی موقعیت های اجتماعی با آدم های جدید آشنا بشین... حداقل این نتیجه ای هست که من بهش رسیدم...یعنی صرف "دوست" داشتن یه چیز دلیل کافی برای انجامش نیس مث وقتی مثلا آدم دوس داره یه کیک را بخوره ولی این کارو نمیکنه. بهترین راه ایجاد یه تعادله هرچند سخته
---------------
پروفایلمو هم کلا ترکوندم فکر نمیکردم اینقدر توی مانشت آدم بیکار باشه بشینن توی پروفایلت تجسس کنن و حریم خصوصیتو زیر سوال ببرن.