(۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۰۸:۰۱ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: دلم ی زندگی کنکوری مانند می خواد
اون موقع که ساعت خواب و بیداری مشخص بود
هر ۲ ساعت ی درس میخوندیم درس های مختلف تازه آخرشب هم دروس عمومی
کلا ی زندگی منظم دلم میخواد
کاش پایان نامه ام تموم میشد متاسفانه یک ماه و نیم سراغش نرفتم
تازه بیشتر از همه چیز ورزش
آخی اینا شدن جمع آرزوهای من
دقیقا. یه زمانی بابام بهم میگفت آسون ترین کار دنیا درس خوندنه متوجه نمیشدم. واقعا آسون ترین کار دنیا درس خوندنه. کتابا رو باز میکنی جلوت با سوالای سخت و جالب سر و کله میزنی. بعدشم بعد که حلش میکنی کلی حال میده. دنیای واقعی و سر و کله زدن با آدما و رفتن دنبال یه لقمه نون سخت ترین کار دنیاس
(۲۷ مرداد ۱۳۹۹ ۱۱:۱۸ ب.ظ)WILL نوشته شده توسط: (27 مرداد ۱۳۹۹ ۱۰:۴۴ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط: حالا باز خدا رو شکر، مهدی پاکدل عاقل بود و آخر داستان با دختر جوجوئه موند
خدا رو شکر
خیلی حالم خوب شد اصن
الان رو ابرام
دارم کم کم علاقه مند میشم
به نظرتون اگه مانشت در رسالتش تجدید نظر کنه و دیتینگ پلنیننگ و مچینگ راه بندازه مثل مانشت ۵ سال پیش میشه که اونقد رونق داشت؟
به هر حال کنکور رونق نداره و جستجوی معنی و تشکیل زندگی و تجربه لحظات جدید زندگی جایگزین شده
یکی هم قبل چند سال قبل اون پیشنهادو داد همه ریختن سرش یعنی چی و ما اینجا درس میخونیم فلان. حالا همه دنبال اینن از طریق مانشت یارشونو بیابن
واقعا مصداق بارز مردی که از عصر خود فراتر بود بودش بنده خدا.
من یک تجربه کراش مانشتی دارم. چون میدونم طرف این سمتا نمیاد میگم. یه بنده خدایی بود ارشد شریف قبول شده بود بعد توی خصوصی من هم "راهنمایی" میکردمش در مورد شریف و فلان چون دقیقا هم رشته بودیم و حتی توی یک گرایش. بعد خیلی هم چهره خوبی داشت و کلا بامزه بود و من ازش خوشم میومد. ولی اینقدر دست دست کردم که گویا بعد مدتی یک فرد دیگری را توی همون شریف یافت
و من کماکان مجرد باقی موندم