شاید خیلیا اینجا فکرای خوبی نسبت به من نداشته باشن البته بعضیا بهم گفتن و دیدم که خیلی فکرای خوبی نیست. ولی یه چیزی هست که میخوام بهتون بگم. میدونم خیلی طولانیه ولی امیدوارم حوصله کنین بخونین
من با مردا هیچ مشکلی ندارم. فقط با این نگاه از بالا مشکل دارم، با این که فکر میکنن چیزی که هیچ نقشی توش نداشتن دلیل برتر بودنشونه. همونطور که اگه یکی بگه سفیدپوستا برتر از سیاهپوستان حرف درستی نیست این که مردا یا زنا بهترن هم حرف درستی نیست
عزیزترین آدم زندگیه من یه مرده ولی مرد واقعی. مردی که همه عزت نفس و اعتماد به نفسمو و همه چی زندگیمو مدیونشم که اگر همه زندگیم یه نفس به عمرشون اضافه کنه یه لحظه هم تردید نمیکنم
مردی که از همون سن کم اصرار داشت یه ورزش رزمی یاد بگیرم، کتاب بخونم، کلاس زبان برم، خلاصه هر چی که قوی ترم کنه. تو روزای سخت ورشکستگی الویت اولش بودم. تو دنیای بچگی خواستم کمکش کنم الکی گفتم بذار یه کم استراحت کنم بعدا هم میشه برم دنبالش ولی قبول نکرد. بهم اجازه داد اشتباه کنم ولی در س بگیرم. با این که خودش شناگر ماهری بود ولی ورزششو تغییر داد که بتونه فعالیت مشترکی با من داشته باشه. هیچ وقت نگفت فلانی با پسرش میره استادیوم عوضش با هم فوتبال و والیبال دیدیم. نگفت فلانی با پسرش میره استخر فوتسال عوضش منو با خودش برد کوه تشویق کرد برو سوارکاری برا این که با هم باشیم. گاهی اجازه داد من بستنی و آبمیوه رو حساب کنم. حواسش بود لوس نشم گاهی برام شرط گذاشت یا مخالفت کرد ولی نه به اجبار دلیلشو بهم گفت. بهم یاد داد که اگه فکر کردم اشتباه میکنه بهش بگم. یا توضیح میداد برام یا بهم میگفت چرا نمیشه . اگه حق با من بود قبول میکرد. از همون فردای ۱۸ سالگی فرستادم دنبال گواهینامه. اعتماد به نفس داد خودم رفتم دنبال همه کارای بانک و بیمه . کار ابزارا رو یادم داد کارای فنی .بهم یاد داد اول مطمئن شو حرف و کارت درسته بعدش که مطمئن شدی از حرفت دفاع کن. یادم داد که غرور ارزشش از خیلی چیزا بیشتره ولی اگه اشتباه کردی, اشتباهتو قبول کن. اگه بگی ببخشید سرت پایین نیست ولی اگه رو اشتباه اصرار کنی خودتو میاری پایین. درسته تو غرور داری ولی حواست باشه بقیه هم غرور دارن.
همیشه بهم این حسو داد که بهم اعتماد داره گاهی فکرمیکردم حواسش نیست ولی یه وقتایی یه حرفی میزد که میفهمیدم غافل نشده ازم هیچوقت. هیچ وقت گوشی و لپ تاپو چک نکرد به حریم خصوصیم احترام گذاشت همیشه
وقتایی که از هم دور بودیم هیچ وقت با هم تلفنی صحبت نکردیم به خاطر این که از دلتنگی زیاد بغضم میترکید میدونستم اونم سخته براش. حرفامونو به مامان میگفتیم که بگه به جامون.
یادمه یه بار قهر کردم باهاش رفتم خونه باباجون اونجا همیشه با خوشحالی منتظرم بودن خیلی خوش میگذشت. اومد دنبالم فقط دو کلمه گفت بریم بابا؟ انقدر محبت تو صداش بود که همه لجبازیام همونجا تموم شد شرمنده شدم از خودم که چجور میتونی با این مرد قهر باشی؟
خیلی بیشتر از اینا خوبی کرده بهم . حتما زن و مردی هم تو زندگی شما هستن که خیلی بهتر باشن براتون
من عشقو دیدم. دیدم که مامان از خونه راحت شهر رفت دنبال بابا تو روستایی که برق نداشت تا چند ماه. که اب با تانکر میاوردن با بچه نوزاد بدون امکانات. برام تعریف کرده که تنهایی با مینی بوس میبردتم دکتر. دیدم که بابا حواسش بود به مامان. وقتی که مامان مریض بود. انقدر که حتی نمی تونست موهاشو خودش شونه کنه. خیلی کارای خونه بلد نبود ولی هیچ وقت بهونه نگرفت جارو کرد ظرف شست اشپزی کرد و خندوند ما رو
دیدم که اگه یه روز مامان جون ارتروز اذیتش کنه باباجون ابگوشت میپزه اخه همین غذا رو بلده فقط گوشتم نمی تونه بخوره میگه اینم روزی گربه ها . دیدم حواسشون هست ساعت قرصا رو یاد هم بندازن قرصای فشار و کلسیم به هم قرض میدن. دیدم که مامان جون نمی تونست مثل همیشه راه بره گفتم چرا اینجوری شدی گفت اخه قرصام تموم شده چند روزه. گفتم خوب چرا نگفتی به ما گفت زحمته روم نمیشه. ولی روزی که عینک باباجون مشکل داشت دودنه دونه به همه زنگ زد که کی زودتر میتونه بیاد درستش کنه. با ارتروز سخته مو شونه کردن ولی قبول نمیکنه موهاشو کوتاه کنه چون عشقش موی بافته شو دوست داره ولی الکی به ما میگه خوشم نمیاد از موی کوتاه ولی ما کوتاه کنیم همیشه میگه خوشگلتر شدی: )
دیدم که عزیز با پا درد پا میشه نیم ساعت یه بار یه قاشق غذای مایع اماده میکنه چون دکترا معده بابابزرگو برداشتن و چیزی نمیتونه بخوره. دیدم که درد خودش رو فراموش میکنه وقتی موقع رسیدگی به بابابزرگه
دیدم که دخترعمو مدت طولانی دور بود از شوهرش که رفت یه کشوری اون ور دنیا ولی هنوزم بعد ۲۰سال چقدر عاشق همن که اون بار که فشارش افتاد چه جور رنگ شوهرش پریده بود و زیرلبی صداش میکرد و این که چقد وفادار بودن با دوری طولانی
اقاجون دوستم سالها مراقب مادربزرگشون بود که ویلچرنشین بود ولی غر نشنیده بودن ازش هیچوقت
انقدر از این مثالا هست دور شما هم هست .
اینا عشقایی بودن ک ۶۰ سال ادامه داشتن
قد و رنگ چشم و پول و اینا هم میتونه مهم باشه انتخاب ادما فرق داره ولی یادتون باشه قبلش اون مرد واقعی تووجودتون باشه اون وقت یه زنی هم هست که با عشق این مرد قوی ترین همراه باشه زیباترین و کدبانو ترین و هر چیز خوبی که فکر کنین
این که میگین فلان سن مادر بچه سالمتره اون پدر تووجودتون هست که بتونه این همه عشق بده به دخترش؟ یه روزی دختر داشتین روتون میشه بگین ما این فکرا رو داشتیم
واین ک دوستی م هس ک یکی باش انقدر باش راحت باشی اینار و بش بگی حوصله کنه بارت تایپ کنه
یوقتا م ادم باید ب جا پیدا کردن ایااد و اشکال دیگرانن اشکال و اشتبا خودشو بگرده دنبالش
بضی وقتام ک بد ج میدم ی ذره شم تقصیر خودتونهه