اولین سالی که من خوابگاهی شدم، اتاقای کوی هنوز خیلی مجهز نبودن و هر اتاق یخچال مجزا نداشت؛ یه یخچال توی سالن و برای هر ۳-۴ تا اتاق! وقتی خوابگاهی باشی و وقتی یخچال مشترک باشه اون وقت میفهمی که چه چیزای ارزشمندتری توی تاریخ بشریت نسبت به هارد و دوربین و لپ تاپ و ... هست که خیلی هم ساده و پیش پا افتادن و هیشکی هم هیچ وقت بهشون توجه نمیکنه
همون ماه اول یه خبر یه ماجرای باحال پیچید توی کوی... بچه های یه اتاق توی یخچال "چیز" نگه میداشتن، توی بطری آبلیمو! یکی نمیدونم از کجا فهمیده بود و همیشه این "چیز" رو که با انواع اقسام ظرفها و پوشش ها استتار میکردن، بلند میکرد! هرچیم کشیک میدادن معلوم نمیشد کار کیه... تا اینکه آقا دزده لو رفت، به وجه بسیار فجیعی! یکی از بچه های پزشکی که فهمیده بود دوستاش گیر بدموجودی! افتادن یه چیزی حل کرده بود توی چیز! طرف رو اومدن با آمبولانس بردن بیمارستان و بقیه داستان هم با خودتون
راستی خوابگاه فقط و فقط فقط کوی!