(۰۱ تیر ۱۳۹۱ ۱۱:۲۰ ق.ظ)alirrrrrr نوشته شده توسط: یاد دوران فرار از کلاس به خیر،یاد روزگار شب بیداریا،یاد جزوه هایی که شب امتحان سه تیکه میکردیم و دست به دست میچرخید! یاد صبحونه ای که صبح امتحان با بچه ها همراه استرس و جزوه توی کنار میخوردیم.البته صبحونه فقط موقع امتحانای پایانی به راه میوفتاد!! یاد اون نمازای شبی که بچه ها میخوندن،شب امتحان به خیر، ولی تو طول ترم نماز صبحم ادا نمیشد چه برسه نماز شب!!! یاد نونایی که واسه صبحونه بچه ها موقع شب بیداریا واسشون میگرفتم به خیر،البته فقط شب امتحانا
یادش بخیر، هروقت میومدم اتاقتون ۶ نفر تو سروکله هم می زدین که نفر بعدی pes رو مشخص بکنین!
یادم نمی یاد هیچوقت برای دروس عمومی پولی بابت کتابش داده باشم. ۴ نفر بودیم تو اتاق یک کتاب از ترم بالاییها می گرفتیم(البته باید ۲ هفته قبل، برنامه ی کش رفتن کتاب، صورت جلسه می شد)
، چهار تیکه می کردیم کتابو.
ترم اخرا انقدر می خوابیدیم که به کلاسای ساعت ۱۱ هم نمی رسیدیم.
. من کلاس آزمعماری رو ۲ بار رفتم سر کلاس(ساعت ۱۱ تشکیل می شد). اساسی ترم آخر تنبل شده بودیم.خیلی وقتا نهارمونو یکی از بچه های هم سویتی می گرفت، تازه کلی هم منت می کردیم که چرا غذا سرد شده!