زمان کنونی: ۰۳ دى ۱۴۰۳, ۱۱:۰۶ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

یک خاطره ی تلخ

ارسال:
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱, ۱۱:۱۴ ب.ظ
یک خاطره ی تلخ
دوستان سلام با توجه به استقبالتان از خاطره ی قبلی تصمیم گرفتم یک خاطره دیگه واستون تعریف کنم
جونم براتون بگه یک روز به اتفاق هم اتقی ها تصمیم گرفتیم بریم کوه ،آن روز صبح زود راه افتادیم و کلی هم بهمون خوش گذشت نزدیکای ظهر بود که برگشتیم به پایین که آمدیم برادرای زحمت کش نیروی انتظامی رو دیدیم که در حال انجام ماموریت بودن پایین تر از اونا منتظر تاکسی بودیم بریم دانشگاه ناگهان یه تاکسی با سرعت نسبتا زیادی از کنارمون رد شد که الگانس برادران هم کمی اون ورتر و به صورت موازی با تاکسیه داشت رد میشد ما دست بلند کردیم گفتیم :دانشگاه تا اون موقع تاکسیه رد شده بود و ما فقط الگانس برادران رو مقابلمون داشتیم اونام فک کردن قصد مسخره کردن داریم . گفت:اشکالی نداره بیا میرسونیم Dodgy منم که از ترس داشتم... بعد از اسرار زیاد برادران قانع نشدن و سه چهار ساعتی میزبانمون بودن من که تا اون موقع پام به کلانتری باز نشده بود یه ترسی داشتم که نگو واسه ضمانت پیش هر کس و ناکسی زنگ زدم کسی کمکم نکرد عاقبت به همکلاسیام زنگ زدم فک کردم این گره به دستشون باز میشه که فک کنم فقط اومده بودن زایع شدنمونو ببیننUndecided خلاصه بعد از چد ساعت مهمونی به لطف این برادرا آزاد شدیم چون واقعا به سادگیمون پی برده بودن و دونستن که قصد مسخره کردن نداشتیم Smileولی درس بزرگی بهمون دادن که همیشه مواظب باشیم نوعی رفتار نکنیم که واسه دیگران سو تفاهم پیش بیادConfused خلاصه می تونم بگم اون روز بدترین روز زندگیم بود درکم کنینRolleyes

چنان زی که گر بر باد روی، حسن کارت نگذارد که تو از یاد روی
۱۲
۱
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Donna , IT89 , maryami , mhkpnu , javadjj , Joonz , خانه سبز , a.hooshmand , ماه بانو , farazin , pos , shayda , nejatezamin , zarei1991 , avin_kord , الی۲۱ , Hera , amin3672 , sahar121 , zahra_ce87
ارسال:
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱, ۱۲:۰۸ ب.ظ
یک خاطره ی تلخ
خیلی با مزه بود

شکست ها، ستون های موفقیتند
۰
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال:
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱, ۰۱:۳۱ ب.ظ
یک خاطره ی تلخ
برادران هم شما رو خوب سرکار گذاشتنSmile

من برم هر جای دنیا قلب من دست تو گیره
۱
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hera , amin3672
ارسال:
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱, ۰۳:۰۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۰۳:۰۶ ب.ظ، توسط sirvan.t.)
Thumbs Up یک خاطره ی تلخ
ممنونم دکتر جان که همیشه تحویل می گیرینWink
فک می کردم دوستان مانشتی از هر خاطره ای خوششون میاد حالا می بینم که فقط از خاطرات مربوط به ماجراهای دختر و بسری خوششون میادBig GrinTongue

چنان زی که گر بر باد روی، حسن کارت نگذارد که تو از یاد روی
۱
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: shayda
ارسال:
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۱, ۱۰:۰۵ ب.ظ
یک خاطره ی تلخ
دوستان به نظر شما اگر در چنین وضعیتی قرار گرفتم بهترین واکنش چی هست؟
۰
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال:
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۱, ۱۰:۳۴ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۰:۳۴ ب.ظ، توسط fatima1537.)
یک خاطره ی تلخ
برخورد دوستانه.عدم دستپاچگی و اضطراب.اطاعت از مامور قانون.حفظ متانت و وقار Smile
۰
۲
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , comsc86 , zahra_ce87
ارسال:
۰۶ تیر ۱۳۹۲, ۰۲:۱۷ ب.ظ
RE: یک خاطره ی تلخ
(۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۱۴ ب.ظ)sirvan.t نوشته شده توسط:  دوستان سلام با توجه به استقبالتان از خاطره ی قبلی تصمیم گرفتم یک خاطره دیگه واستون تعریف کنم
جونم براتون بگه یک روز به اتفاق هم اتقی ها تصمیم گرفتیم بریم کوه ،آن روز صبح زود راه افتادیم و کلی هم بهمون خوش گذشت نزدیکای ظهر بود که برگشتیم به پایین که آمدیم برادرای زحمت کش نیروی انتظامی رو دیدیم که در حال انجام ماموریت بودن پایین تر از اونا منتظر تاکسی بودیم بریم دانشگاه ناگهان یه تاکسی با سرعت نسبتا زیادی از کنارمون رد شد که الگانس برادران هم کمی اون ورتر و به صورت موازی با تاکسیه داشت رد میشد ما دست بلند کردیم گفتیم :دانشگاه تا اون موقع تاکسیه رد شده بود و ما فقط الگانس برادران رو مقابلمون داشتیم اونام فک کردن قصد مسخره کردن داریم . گفت:اشکالی نداره بیا میرسونیم Dodgy منم که از ترس داشتم... بعد از اسرار زیاد برادران قانع نشدن و سه چهار ساعتی میزبانمون بودن من که تا اون موقع پام به کلانتری باز نشده بود یه ترسی داشتم که نگو واسه ضمانت پیش هر کس و ناکسی زنگ زدم کسی کمکم نکرد عاقبت به همکلاسیام زنگ زدم فک کردم این گره به دستشون باز میشه که فک کنم فقط اومده بودن زایع شدنمونو ببیننUndecided خلاصه بعد از چد ساعت مهمونی به لطف این برادرا آزاد شدیم چون واقعا به سادگیمون پی برده بودن و دونستن که قصد مسخره کردن نداشتیم Smileولی درس بزرگی بهمون دادن که همیشه مواظب باشیم نوعی رفتار نکنیم که واسه دیگران سو تفاهم پیش بیادConfused خلاصه می تونم بگم اون روز بدترین روز زندگیم بود درکم کنینRolleyes

خداییش برا تاکسی دست بلند کردینCool

You can't reach any skills without hardworking
Maybe you fall
You shouldn't give up
You should stand
and
Try again and again...
۰
۱
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: slinda , Hera
ارسال:
۰۷ تیر ۱۳۹۲, ۰۱:۵۲ ب.ظ
یک خاطره ی تلخ
شما مرتکب جرمی نشده بودید که بخواید بترسید و اصلا دلیلی وجود نداشته که شما رو ببرن کلانتری من اگر بودم میرفتم بازرسی نیروی انتظامی شکایت میکردم پدرشونم در میاوردم قرار نیست هر کی یه لباس نظام تنش باشه بیاد عقده گشایی کنه چقدر خوبه که حداقل قشر دانشجومون به حق و حقوق خودشون توی جامعه اشنا باشن حتی همین قوانین بسته و بعضا پر ایراد قانون اساسی جمهوری اسلامی اجازه همچین کارهایی رو نمیده اصلا قبل از سوار شدن توی ماشین میپرسیدین جرمتون چیه؟؟؟حداقل پیش رییس کلانتری میرفتید شکایت میکردید من یعنی کلم داغه برای همچین قضیه هایی یعنی اگر با من همچین برخوردی میشد تا بازرسی نیروهای مسلح و هرجای دیگه هم شده بود میرفتم ولی نمیذاشتم حقم پایمال بشه و اخرشم بعد از کلی تحقیر با خفت بهم بگن برو در حالی که هیچ جرمی شما مرتکب نشده باشید حتی به فرض قصد متلک انداختنم داشتید بازم همچین چیزی جرم محسوب نمیشه وقتی توی همچین موقعیت هایی قرار میگیرید اول از همه هیچ وقت التماس و گریه و زاری راه نندازید بعدشم اول باید مشخص بشه جرم شما چیه و بر اساس کدوم بند قوانین کشور شما مرتکب جرم شدید.تو روز روشن توی خیابون زورگیریو قمه کشی میکنن نیروی انتظامی جرات جلو رفتن نداره ولی یه ۴ تا جوونو ببینه یه گوشه وایسادن و خوشحالن میاد بهشون گیری میده
۷
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: ko.mohammad , Hera , sahar121 , leo.abol
ارسال:
۱۴ آذر ۱۳۹۸, ۰۲:۴۴ ق.ظ
RE: یک خاطره ی تلخ
(۰۷ تیر ۱۳۹۲ ۰۱:۵۲ ب.ظ)kevin نوشته شده توسط:  شما مرتکب جرمی نشده بودید که بخواید بترسید و اصلا دلیلی وجود نداشته که شما رو ببرن کلانتری من اگر بودم میرفتم بازرسی نیروی انتظامی شکایت میکردم پدرشونم در میاوردم قرار نیست هر کی یه لباس نظام تنش باشه بیاد عقده گشایی کنه چقدر خوبه که حداقل قشر دانشجومون به حق و حقوق خودشون توی جامعه اشنا باشن حتی همین قوانین بسته و بعضا پر ایراد قانون اساسی جمهوری اسلامی اجازه همچین کارهایی رو نمیده اصلا قبل از سوار شدن توی ماشین میپرسیدین جرمتون چیه؟؟؟حداقل پیش رییس کلانتری میرفتید شکایت میکردید من یعنی کلم داغه برای همچین قضیه هایی یعنی اگر با من همچین برخوردی میشد تا بازرسی نیروهای مسلح و هرجای دیگه هم شده بود میرفتم ولی نمیذاشتم حقم پایمال بشه و اخرشم بعد از کلی تحقیر با خفت بهم بگن برو در حالی که هیچ جرمی شما مرتکب نشده باشید حتی به فرض قصد متلک انداختنم داشتید بازم همچین چیزی جرم محسوب نمیشه وقتی توی همچین موقعیت هایی قرار میگیرید اول از همه هیچ وقت التماس و گریه و زاری راه نندازید بعدشم اول باید مشخص بشه جرم شما چیه و بر اساس کدوم بند قوانین کشور شما مرتکب جرم شدید.تو روز روشن توی خیابون زورگیریو قمه کشی میکنن نیروی انتظامی جرات جلو رفتن نداره ولی یه ۴ تا جوونو ببینه یه گوشه وایسادن و خوشحالن میاد بهشون گیری میده

خیلی ممنون دوست عزیز راستش الان که به اون قضیه فکر میکنم اعصابم خورد میشه چون اونا کاملا غیر قانونی بازداشتم کردن و اگه اون زمانو عقل الانو داشتم حسابی اذیتشون میکردم

چنان زی که گر بر باد روی، حسن کارت نگذارد که تو از یاد روی
۰
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۱۰
۲۰ مهر ۱۴۰۱, ۱۰:۵۱ ق.ظ
یک خاطره ی تلخ
امیدوارم دیگ برات پیش نیاد اما خیلی خوبه که بیمه دانشجویی بگیرید. البته از شما گذشته اما نسل جدید میتونن بهش فکر کنن

"بیمه دانشجویان، جزو بیمه مشاغل آزاد است و دانشجویان با داشتن کارت دانشجویی می‌توانند، خود را بیمه کنند. البته باید به این نکته اشاره کرد که این بیمه در حالت عادی فقط برای بازنشستگی است و دانشجویان می توانند مبلغ ۷۱ هزار و ۶۰۰ تومان اضافه‌تر برای برخورداری از درمان بپردازند. این بیمه بعد از اتمام تحصیل قطع نمی شود و دانشجو می تواند همانند بیمه مشاغل آزاد واریزی آن را ادامه دهد. البته اگر سرباز شود، دیگر امکان استفاده از بیمه دانشجویی را ندارد."
۰
۰
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
Tongue شام تلخ Hopegod ۱ ۲,۵۹۹ ۰۴ شهریور ۱۳۹۶ ۰۵:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: cavalier
  خاطره امروزم از تهیه آب بنه و توصیف آن در خوابگاه aamitis ۳ ۳,۱۴۹ ۰۵ بهمن ۱۳۹۳ ۱۲:۴۱ ق.ظ
آخرین ارسال: aamitis
Tongue خاطره اتوبوس fimen ۲ ۳,۲۸۶ ۱۷ تیر ۱۳۹۳ ۱۱:۰۲ ق.ظ
آخرین ارسال: fimen
Wink خاطره استادمون yasaman2014 ۰ ۲,۱۶۵ ۱۰ تیر ۱۳۹۳ ۰۳:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: yasaman2014
  خاطره ای از کنکور ۹۲ و استرس هایی که اولش نبودند اما ... fsi2013 ۴ ۵,۵۷۹ ۲۳ بهمن ۱۳۹۲ ۱۰:۵۱ ق.ظ
آخرین ارسال: fsi2013
  چهارمین جشنواره خاطرات دانشجویی تلخ وشیرین برگزار می‌شود good-wishes ۰ ۲,۳۲۱ ۰۹ بهمن ۱۳۹۲ ۱۲:۵۸ ق.ظ
آخرین ارسال: good-wishes
  خاطره شیرین از دانشگاه Engineer ۱۱ ۹,۴۳۹ ۰۶ تیر ۱۳۹۲ ۰۲:۱۳ ب.ظ
آخرین ارسال: zahra_ce87
  طعم تلخ شکست ساره ۲۹ ۱۸,۱۵۱ ۲۱ فروردین ۱۳۹۲ ۰۸:۵۳ ب.ظ
آخرین ارسال: baran
Lightbulb هیجان و خاطره بار اول ...! Soheil ۲۵ ۱۳,۶۵۲ ۱۳ اسفند ۱۳۹۱ ۰۲:۵۳ ب.ظ
آخرین ارسال: svk7

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close