دنبال همچین تاپیکی بودم
تا ترم چهار خوابگاه بودم که کرونا اومد و الان که ترم پنج هستن مجازی میخونم
باید خاطراتم رو بنگارم
خوابگاه ما کلا سه اتاق داشت
گاهی با بچه های موقت به ۲۱ نفر میرسید اعضای اتاق ما
سردردهایی که تو اون اتاق گرفتم فراموش نشدنیه
ترم اول که بودم همه چی برام عجیب بود.. رفتار بچه های خوابگاه حالم رو می گرفت
همشون باهم دوست بودن و من تنها ..
هیچی رونمیتونستم هضم کنم
تیپ غذا خوردن، خوابیدن بیدار شدن .. حرف زدن ......
انگار یه سیاره دیگه رفته بودم
وضع اتاق هم که نگم.. زباله دان..
روز اول جوری حالم بد شد که دچار افسردگی شدید شدم
یاد فیلم های خارجی افتادم که کارگرها تو یه همچین اتاقی با تعداد بالا استراحت میکردن
آشپزخونه که دیگه هیچ .. سوسک ها با هم کشتی میگرفتن و کف زمین و گوشه کابینت ها پر از سوسک قرمز
نظافت چی هم میومد هر از گاهی یه دستی به سر روی سینک میکشید و میرفت... در حد خیلی کم.. طرفهای کثیف بچه ها رو که پرت میکرد بیرون طرفهای تمیز هم مینداخت یه گوشه.. خیلی مفتضح
قسمت های بعدی ماجرا جالبه...
این داستان ادامه دارد ....