ولی زنی که با پنج تا گلوله از پا درآد, زن زندگی نیست.
(۰۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۱:۵۱ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط: فکر کنم راه حل این مشکل اینه که جوونها یکم از توقعاتشون کم کنن، معاشرت ها بیشتر بشه. اینجوری یا ازدواجی که انجام میشه کمتر ریسک داره یا اصلا ازدواجی انجام نمیشه و بازم برای هر دو طرف منفعته که با آدم اشتباهی نبودن.
برادر قصه به این سادگیا هم نیست.
اولاً که اکثراً زیر بار حدود معاشرت نمیرن. دوماً بحدی جامعه از هم گسیخته شده که اصلاً زور هیشکی تو این مملکت نمیرسه واسه
تعریف حدود که بخواد نرم جامعه بشه و چارچوب مدنی ایجاد کنه.
واسه جامعه ی از هم پاشیده نمیشه نسخه ی مدنی پیچید. ۲ تا خانواده تو یه آپارتمان زندگی میکنن و همسایه ی دیوار به دیوار همدیگن, اما سبک زندگیشون بحدی با هم زاویه داره که انگار تو دو تا سیاره ی جداگانه هستن! این یعنی گسل اجتماعی. هر چی این گسل ها عمیق تر و بیش تر بشه طبعاً شانس موفقیت یک معاشرت کمتر و کمتر میشه
بدی رابطه ها در همین به نتیجه نرسیدنشونه! رابطه ی اول به نتیجه نرسه, دومی هم به نتیجه نرسه, بر سومی لعنت!
از اینجا به بعد حتی اگه برفرض محال تو باتلاق تنوع طلبی هم فرو نرفته باشی, دفتر خاطراتت سیاه شده. خاطره ها دست از سر آدم برنمیدارن. وای اگه یهویی یه روزی وسط زندگی مشترک یکی از اون خاطرات زنده بشه...!
(۰۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۱:۵۱ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط: و آخرین جمله این که این مشکلات ریشه در این داره که از اول کودکی دختر و پسر را برای هم مثل دشمن خونی بار میارن و دائم تو گوش بچه میخونن فقط با همجنس حق ارتباط داری. اینه که دو تیم مخالف تشکیل میشه که هیچ دیدی نسبت به هم ندارن و دائم دچار مشکل میشن.
بابا دیگه تا دکتر بازی هم پیش رفتیم! این از کودکی!
نوجوانی هم که اصلاً به صلاح نیست با هم باشن!
جوانی هم که همه با هم هستن, فقط من با کسی نیستم!
دوست ندارم -بدلیل اختلاف فرهنگ- با کشورای دیگه مقایسه کنم, اما آمار چیز دیگه ای میگه.
به نظر من ریشه ای اصلی در بی هویتی فرهنگ ازدواج ایرانی هست.
فرهنگ عربی_امریکایی!
که دقیقاً از بدترین قسمتهای فرهنگ ازدواج عربی و فرهنگ ازدواج امریکایی سوا کردیم و میکسش کردیم و یه چیز آشغال به اسم ف
رهنگ ازدواج ایرانی ازش بیرون کشیدیم. که دیگه بدتر از این ممکن نیست.
شما اگه قبول ندارید فرهنگ ازدواج ایرانی بدترین فرهنگ ممکن هست, بشین تو ذهنت یه فرهنگ بدتر بساز!
در وهم هم نمیگنجه بدتر از این.
(۰۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۳:۵۳ ب.ظ)elect نوشته شده توسط: ی خانمیی هس تو اشناهاا حدودد ۳۰ با یکیی از همکارارشون صحبتاشونن کردهه بودن، یعنیی اقاهه جن ماهه اصرار کردد تا راضیی شد بعد مادرر اقا حتیی نیومدد ببیندش چونن ۳ماه برزگتر بودد. اقاهه خودشش از شرمندگیی استعفا دادهه رفته تو ی شرکتت کوچیکتر باحقوق کمتر
البته این جور تعاریف معمولاً یه کلاغ چل کلاغ میشه و با کلی اغراق [معمولاً به نفع طرف مونث] میرسه به دست ما
ولی اینکه مادر پسره به خاطر ۳ماه زیربار نرفته و پسره هم بهمین خاطر کشیده کنار, به نظرم اسمش احترام به نظر والدین نیست!
(۰۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۴:۲۳ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط: پ.ن: اینا رو نگفتم که تولدم رو تبریک بگین؛ پس نگین؛ دوس ندارم این قرتی بازیا رو (:
تولدت مبارک.
نظرتم اصلاً برام مهم نیست.
(۰۸ خرداد ۱۳۹۸ ۰۴:۴۶ ب.ظ)αɾια نوشته شده توسط: کاش آدمیزاد انقد ضعیف نبود، مثلا میتونست بخواد و بمیره ...
.. و خُلِق الانسانَ ضعیفا
یکی از لذتای ماه رمضونم, نزدیکای سحر, و تاریکی شب؛ باز کردن موبایل و مسلح شدن به هندزفری و گوش کردن
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
در سکوت شبه
حال میده بهم
هَذَا مَقَامُ الْمَغْمُومِ [الْمَحْزُونِ ] الْمَهْمُومِ،
این است حال و روزِ دلگیر افسرده
هَذَا مَقَامُ الْغَرِیبِ الْغَرِیقِ،
این است حال و روزِ غریبِ غرق شده
هَذَا مَقَامُ الْمُسْتَوْحِشِ الْفَرِقِ...
این حال روز وحشت زده ی هراسان شده...
(۰۹ خرداد ۱۳۹۸ ۱۲:۲۵ ق.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط: روزها میگذرن ، شبها هم همینطور . این «زمان»ی که گفته میشد مرهم دردهاست ، دردی رو دوا نکرد هیچ ، درد مارو کهنه تر هم کرد.تو هم میدونی که درد کهنه ریشه داره و فقط ناراحتت نمیکنه بلکه سبک زندگیت رو عوض میکنه.
زمان گذشت و از دل نرفت این رفته از دیده ، موند و رخنه کرد توی وجود من. رفت پی سرنوشت خودش و درد نبودنش رو برای من به یادگار گذاشت. نمیدونم اصلا به یاد من میفته یا نه ، اهمیتی هم نداره ، ولی قطعا اگه دل به دل راه داشت اینطور نمیشد ...
عشق زیباست ولی تمام درد بشریت از همین عشق ناشی میشه ، بزرگترین از دسترفته های زندگی هرکسی عزیزانش هستن. اگه زندگی بعدیای وجود داشته باشه و حق انتخابی هم ، ترجیح میدم موجودی باشم که نمیدونه عشق چیه.
ای عشق تو ما را به کجا می کشی ای عشق
جز محنت و غم نیستی
اما خوشی ای عشق
.
.
آواز خوشت بویِ دل سوخته دارد
پیداست که مرغِ چمنِ آتشی اِی عشق