زمان کنونی: ۲۸ آبان ۱۴۰۳, ۰۶:۲۲ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۳۵۹۲۶
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۲:۵۷ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۹ تیر ۱۳۹۷ ۰۶:۲۶ ب.ظ، توسط moslem73421.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
.....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: codin
ارسال: #۳۵۹۲۷
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۲:۵۷ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۳:۰۳ ب.ظ، توسط *tarannom*.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۳۳ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط:  
(15 اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۱۱ ب.ظ)atieh_es نوشته شده توسط:  منم رفتم مشاوره گفت حداقل ۶ ماه قبل از اردواج و حداقل ۵۰۰۰ ساعت باید باهم باشید و حرف بزنید و بریدو و بیاید تا خوب همو بشناسید درغیر اینصورت بدون شناخت ازدواج کردید و طبیعتا اگرم کارتون به طلاق کشید کسی رو نباید مقصر بدونید....
اگه ماه رو سی روزه فرض کنیم، ۶ ماه کلا میشه ۴۳۲۰ ساعت. به عبارت دیگه اگه ۶ ماه تمام ۲۴ ساعت هم در کنار همدیگه باشن میشه ۴۳۲۰ ساعت. اون ۵۰۰۰ ساعت رو نمیدونم از کجا آورده. برای مقایسه میگن ۱۰۰۰۰ ساعت نیازه تا در یه رشته حرفه ای بشید.
فکر کنم رندش کردهBig Grin منم اینقدر درگیر بودم یادم رفت محاسبه کنم بهش بگمSmile
فکر کنم چون گفت حداقل ۶ ماه و حداقل ۵۰۰۰ ساعت منظورش این بود از ۶ ماه بیشتر ت حدی که ۵۰۰۰ ساعت شه.....
ولی در کل ما یکی از فامیلامون به حرفش گوش کرد و قشنگ ۶ ماه رفتن و اومدن....بعدم ازدواج کردن....واقعا میگفت به شناخت کامل ازش رسیدم در حدی که الان تو زندگیش هیچ چیزی از طرفش براش از قبل مبهم نبوده.....و میگه همونیه که تو همون ۶ ماه شناختمش....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Innocence , blx
ارسال: #۳۵۹۲۸
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۳:۱۲ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۵۷ ب.ظ)atieh_es نوشته شده توسط:  فکر کنم رندش کردهBig Grin منم اینقدر درگیر بودم یادم رفت محاسبه کنم بهش بگمSmile
فکر کنم چون گفت حداقل ۶ ماه و حداقل ۵۰۰۰ ساعت منظورش این بود از ۶ ماه بیشتر ت حدی که ۵۰۰۰ ساعت شه.....
ولی در کل ما یکی از فامیلامون به حرفش گوش کرد و قشنگ ۶ ماه رفتن و اومدن....بعدم ازدواج کردن....واقعا میگفت به شناخت کامل ازش رسیدم در حدی که الان تو زندگیش هیچ چیزی از طرفش براش از قبل مبهم نبوده.....و میگه همونیه که تو همون ۶ ماه شناختمش....
نمیشه موردی مثال زد. مثلا موردی رو میشناسم که دو سال عقد بودن اما به شناخت لازم نرسیده بودن. به نظرم شرایط دیگه ای هم لازمه.


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۳۵۹۲۹
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۳:۱۲ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۵۷ ب.ظ)atieh_es نوشته شده توسط:  
(15 اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۳۳ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط:  
(15 اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۱۱ ب.ظ)atieh_es نوشته شده توسط:  منم رفتم مشاوره گفت حداقل ۶ ماه قبل از اردواج و حداقل ۵۰۰۰ ساعت باید باهم باشید و حرف بزنید و بریدو و بیاید تا خوب همو بشناسید درغیر اینصورت بدون شناخت ازدواج کردید و طبیعتا اگرم کارتون به طلاق کشید کسی رو نباید مقصر بدونید....
اگه ماه رو سی روزه فرض کنیم، ۶ ماه کلا میشه ۴۳۲۰ ساعت. به عبارت دیگه اگه ۶ ماه تمام ۲۴ ساعت هم در کنار همدیگه باشن میشه ۴۳۲۰ ساعت. اون ۵۰۰۰ ساعت رو نمیدونم از کجا آورده. برای مقایسه میگن ۱۰۰۰۰ ساعت نیازه تا در یه رشته حرفه ای بشید.
فکر کنم رندش کردهBig Grin منم اینقدر درگیر بودم یادم رفت محاسبه کنم بهش بگمSmile
فکر کنم چون گفت حداقل ۶ ماه و حداقل ۵۰۰۰ ساعت منظورش این بود از ۶ ماه بیشتر ت حدی که ۵۰۰۰ ساعت شه.....
ولی در کل ما یکی از فامیلامون به حرفش گوش کرد و قشنگ ۶ ماه رفتن و اومدن....بعدم ازدواج کردن....واقعا میگفت به شناخت کامل ازش رسیدم در حدی که الان تو زندگیش هیچ چیزی از طرفش براش از قبل مبهم نبوده.....و میگه همونیه که تو همون ۶ ماه شناختمش....

آره واقعا
میدونی آخه یه آدم هرچقدم که زیرک باشه فقط تا یه مدتی میتونه خودشو خوب نشون بده و به قول معروف نقش بازی کنه
همون تجربه ای که راجع بهش حرف زدم چند دفعه اول خیلی خوب رفتار میکرد اما از یه زمانی به بعد انگار دیگه نتونست و یهو بروز داد حرفاو اخلاقشو
من حالا ک فکر میکنم میبینم شاید کل صحبت های ما ۶۰ ساعت هم نشد ک اخلاقش دستم اومد حالا یا اون خیلی زود خودشو نشون داد یا من خیلی تیزمBig Grin اگه میخواستم ۵۰۰۰ ساعت باهاش صحبت کنم رسما خل میشدم خخخ
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: *tarannom*
ارسال: #۳۵۹۳۰
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۳:۱۷ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۳:۵۳ ب.ظ، توسط *tarannom*.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۳:۱۲ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط:  
(15 اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۵۷ ب.ظ)atieh_es نوشته شده توسط:  فکر کنم رندش کردهBig Grin منم اینقدر درگیر بودم یادم رفت محاسبه کنم بهش بگمSmile
فکر کنم چون گفت حداقل ۶ ماه و حداقل ۵۰۰۰ ساعت منظورش این بود از ۶ ماه بیشتر ت حدی که ۵۰۰۰ ساعت شه.....
ولی در کل ما یکی از فامیلامون به حرفش گوش کرد و قشنگ ۶ ماه رفتن و اومدن....بعدم ازدواج کردن....واقعا میگفت به شناخت کامل ازش رسیدم در حدی که الان تو زندگیش هیچ چیزی از طرفش براش از قبل مبهم نبوده.....و میگه همونیه که تو همون ۶ ماه شناختمش....
نمیشه موردی مثال زد. مثلا موردی رو میشناسم که دو سال عقد بودن اما به شناخت لازم نرسیده بودن. به نظرم شرایط دیگه ای هم لازمه.

اره منم خیلی از این موردا دیدم.ولی خب اون عقدیه که طبیعتا مثلا قبلش حداقل ۶ ماهو با هم حرف نزدن و نسنجیدن همدیگه رو. چون واقعا ۶ ماه زمان کمی نیست برای شناخت.دیگه هر اتفاقی بیفته قبل از عقد میفته.
من چند موردم دیدم با کمترین شناخت عقد کردن.مثلا بعد دوسال طلاق گرفتن.و بعد در سری دوم چندین ماه با کیسشون به شناخت رسیدن و بعد ازدواج کردن و خیلیم راضین.
کلا خیلی مفیده شناخت قبل از عقد....

(۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۳:۱۲ ب.ظ)Innocence نوشته شده توسط:  
(15 اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۵۷ ب.ظ)atieh_es نوشته شده توسط:  
(15 اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۳۳ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط:  
(15 اسفند ۱۳۹۵ ۰۲:۱۱ ب.ظ)atieh_es نوشته شده توسط:  منم رفتم مشاوره گفت حداقل ۶ ماه قبل از اردواج و حداقل ۵۰۰۰ ساعت باید باهم باشید و حرف بزنید و بریدو و بیاید تا خوب همو بشناسید درغیر اینصورت بدون شناخت ازدواج کردید و طبیعتا اگرم کارتون به طلاق کشید کسی رو نباید مقصر بدونید....
اگه ماه رو سی روزه فرض کنیم، ۶ ماه کلا میشه ۴۳۲۰ ساعت. به عبارت دیگه اگه ۶ ماه تمام ۲۴ ساعت هم در کنار همدیگه باشن میشه ۴۳۲۰ ساعت. اون ۵۰۰۰ ساعت رو نمیدونم از کجا آورده. برای مقایسه میگن ۱۰۰۰۰ ساعت نیازه تا در یه رشته حرفه ای بشید.
فکر کنم رندش کردهBig Grin منم اینقدر درگیر بودم یادم رفت محاسبه کنم بهش بگمSmile
فکر کنم چون گفت حداقل ۶ ماه و حداقل ۵۰۰۰ ساعت منظورش این بود از ۶ ماه بیشتر ت حدی که ۵۰۰۰ ساعت شه.....
ولی در کل ما یکی از فامیلامون به حرفش گوش کرد و قشنگ ۶ ماه رفتن و اومدن....بعدم ازدواج کردن....واقعا میگفت به شناخت کامل ازش رسیدم در حدی که الان تو زندگیش هیچ چیزی از طرفش براش از قبل مبهم نبوده.....و میگه همونیه که تو همون ۶ ماه شناختمش....

آره واقعا
میدونی آخه یه آدم هرچقدم که زیرک باشه فقط تا یه مدتی میتونه خودشو خوب نشون بده و به قول معروف نقش بازی کنه
همون تجربه ای که راجع بهش حرف زدم چند دفعه اول خیلی خوب رفتار میکرد اما از یه زمانی به بعد انگار دیگه نتونست و یهو بروز داد حرفاو اخلاقشو
من حالا ک فکر میکنم میبینم شاید کل صحبت های ما ۶۰ ساعت هم نشد ک اخلاقش دستم اومد حالا یا اون خیلی زود خودشو نشون داد یا من خیلی تیزمBig Grin اگه میخواستم ۵۰۰۰ ساعت باهاش صحبت کنم رسما خل میشدم خخخ

اره ادم از همون اول بایدتیز باشه ،۵۰۰۰ ساعت واس کسیه که هرچی میره جلو مطمءن تر میشه به انتخابش ،واسه محکم کاری حداقل تا ۶ ماهو میره. ولی کسی که بفهمه مثلا تو همون ۱۰ ساعت اول طرف بهش نمیخوره دیگه لازم نیست اصا ادامه بده......
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Innocence
ارسال: #۳۵۹۳۱
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۶:۱۸ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
سخت‌ترین کار دنیا نوشتن مقدمه است.
__________________
من هیچ‌وقت مقدمه‌چین خوبی نبودم.
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: my major , stateless
ارسال: #۳۵۹۳۲
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۸:۳۲ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
عاشق تیتراژ اول آن‌شرلی هستم...
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hopegod , jazana , nlp@2015 , my major
ارسال: #۳۵۹۳۳
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۹:۰۶ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۹:۱۱ ب.ظ، توسط nlp@2015.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
.......................

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۳۵۹۳۴
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۹:۰۷ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
چقدر پیاده سازیش سخته و گیر داره...من چجوری تا آخر هفته این رو پیاده سازی کنم Sad
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۳۵۹۳۵
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۹:۲۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۹:۳۰ ب.ظ، توسط jazana.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۰۸:۳۲ ب.ظ)hamideh1371 نوشته شده توسط:  عاشق تیتراژ اول آن‌شرلی هستم...

e

چند ساعت پیش داشتم گوش میدام، فوق العاده هست.

دو تا اجرای دیگشم خیلی خوبه علاوه بر کار Richard Claymderman (همونی که تو آن شرلی هست) :

careless whisper با ساکسوفون اثر Kenny g

همینطور نسخه اصلیش با صدای George Michael

محشرن
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hopegod
ارسال: #۳۵۹۳۶
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۰۹:۵۱ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
I feel so not sure
احساس دودلی دارم
as I take your hand and lead you to the dance floor
درحالیکه دستت را گرفته و به سمت سکوی رقص هدایتت می‌کنم
as the music dies
وقتی موسیقی پایان می‌یابد
something in your eyes
چیزی در چشمانت
calls to mind a silver screen and all it’s sad goodbyes
پرده‌ی سینما و تمام بدرود‌های غمناک آن را یادآوری می‌کند
I’m never gonna dance again
نمی‌خواهم دوباره برقصم
guilty feet have got no rhythm
پاهای گنهکار ریتمی ندارند
though it’s easy to pretend
گرچه وانمود کردن آسان است
I know you’re not a fool
می‌دانم که تو احمق نیستی
I should have known better than to cheat a friend
باید به چیزی بهتر از گول زدن یک دوست
and waste a chance that I’d been given
و از دست دادن شانسی که به من داده شده بود فکر می‌کردم
so I’m never gonna dance again
پس نمی‌خواهم دوباره برقصم
the way I danced with you
آن گونه که با تو رقصیدم
time can never mend the careless whisper of a good friend
زمان هیچ‌گاه نمی‌تواند نجوای بی‌احساس دوست خوب را ترمیم کند
to the heart and mind ignorance is kind
برای قلب و ذهن بی توجهی مهربانی است
there’s no comfort in the truth
راحتی‌ای در حقیقت وجود ندارد
pain is all you’ll find
درد تنها چیزی است که یافت می شود
I’m never gonna dance again
دیگر نمی‌خواهم دوباره برقصم
guilty feet have got no rhythm
پاهای گنهکار ریتمی ندارند
though it’s easy to pretend
گرچه وانمود کردن آسان است
I know you’re not a fool
می‌دانم که تو احمق نیستی
I should have known better than to cheat a friend
باید به چیزی بهتر از گول زدن یک دوست
and waste a chance that I’d been given
و از دست دادن شانسی که به من داده شده بود فکر می‌کردم
so I’m never gonna dance again
پس نمی‌خواهم دوباره برقصم
the way I danced with you
آن گونه که با تو رقصیدم
tonight the music seems so loud
امشب موسیقی بسیار بلند به نظر می‌رسد
I wish that we could lose this crowd
کاش می‌شد از دست این جمعیت رهایی یابیم
maybe it’s better this way
شاید اینگونه بهتر باشد
we’d hurt each other with the things we want to say
چون ممکن است با چیزهایی که می‌خواهیم به یکدیگر بگوییم، یکدیگر را آزار دهیم
we could have been so good together
می‌توانستیم با یکدیگر خیلی خوب باشیم
we could have lived this dance forever
می‌توانستیم این رقص را تا ابد ادامه دهیم
but now who’s gonna dance with me
اما حالا چه کسی می خواهد با من برقصد
please stay
لطفاً بمان
I’m never gonna dance again
نمی‌خواهم دوباره برقصم
guilty feet have got no rhythm
پاهای گنهکار ریتمی ندارند
though it’s easy to pretend
گرچه وانمود کردن آسان است
I know you’re not a fool
می‌دانم که تو احمق نیستی
I should have known better than to cheat a friend
باید به چیزی بهتر از گول زدن یک دوست
and waste a chance that I’d been given
و از دست دادن شانسی که به من داده شده بود فکر می‌کردم
so I’m never gonna dance again
پس نمی‌خواهم دوباره برقصم
the way I danced with you
آن گونه که با تو رقصیدم
(now that you’re gone)
حالا که تو رفته‌ای
now that you’re gone
حالا که تو رفته‌ای
(now that you’re gone)
حالا که تو رفته‌ای
what I did’s so wrong
کاری که من کردم خیلی بد بود
so wrong
خیلی بد
that you had to leave me alone
که مجبور بودی (شدی) من را تنها بگذاری

معنی آهنگش
خیلی قشنگه
یه اثر فوق العادس هزار بار گوشش بدی خسته نمیشی

در پی یافتن خویش گم شدم.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: my major , jazana , moslem73421
ارسال: #۳۵۹۳۷
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۱۰:۲۰ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
شب تا سحر من بودم و لالای باران
اما نمی دانم چرا خوابم نمی برد
غوغای پندار نمی بردم
غوغای پندارم نمی مرد
غمگین و دلسرد
روحم همه رنج
جان همه درد
آهنگ باران دیو اندوه مرا بیدار می کرد
چشمان تبدارم نمی خفت
افسانه گوی ناودان باد شبگرد
از بوی میخک های باران خورده سرمست
سر می کشید از بام و از در
گاهی صدای بوسه اش می آمد از باغ
گاهی شراب خنده اش در کوچه می ریخت
گه پای می کوبید روی دامن
کوه
گه دست می افشاند روی سینه دشت
آسوده می رقصید و می خندید و میگشت
شب تا سحر من بودم و لالای باران
افسانه گوی ناودان افسانه می گفت
پا روی دل بگذار و بگذر
بگذار و بگذر
سی سال از عمرت گذشته است
زنگار غم بر رخسارت نشسته است
خار ندامت در دل تنگت
شکسته است
خود را چنین آسان چرا کردی فراموش
تنهای تنها
خاموش خاموش
دیگر نمی نالی بدان شیرین زبانی
دیگر نمی گویی حدیث مهربانی
دیگر نمی خوانی سرودی جاودانی
دست زمان نای تو بسته است
روح تو خسته است
تارت گسسته است
این دل که می لرزد میان سینه تو
این دل که دریای وفا و مهربانی است
این دل که جز با مهربانی آشنا نیست
این دل دل تو دشمن تست
زهرش شراب جام رگهای تن تست
این مهربانی ها هلاکت میکند از دل حذر کن
از دل حذر کن
از این محبت های بی حاصل حذر کن
مهر زن و فرزند را از دل بدر کن
یا درکنار زندگی ترک
هنر کن
یا با هنر از زندگی صرف نظر کن
شب تا سحر من بودم و لالای باران
افسانه گوی ناودان افسانه میگفت
پا روی دل بگذار و بگذر
بگذار و بگذر
یک شب اگر دستت در آغوش کتاب است
زن را سخن از نان و آب است
طفل تو بر دوش تو خواب است
این زندگی رنج و عذاب است
جان
تو افسرد
جسم تو فرسود
روح تو پژمرد
آخر پرو بالی بزن بشکن قفس را
آزاد باش این یک نفس را
از این ملال آباد جانفرسا سفر کن
پرواز کن
پرواز کن
از تنگنای این تباهی ها گذر کن
از چار دیوار ملال خود بپرهیز
آفاق را آغوش بر روی تو باز است
دستی
برافشان
شوری برانگیز
در دامن آزادی و شادی بیاویز
از این نسیم نیمه شب درسی بیاموز
وز طبع خود هر لحظه خورشیدی برافروز
اندوه بر اندوه افزودن روا نیست
دنیا همین یک ذره جا نیست
سر زیر بال خود مبر بگذار و بگذر
پا روی دل بگذار و بگذر
شب تا سحر من بودم و لالای
باران
چشمان تبدار نمی خفت
او همچنان افسانه می گفت
آزاد و وحشی باد شبگرد
از بوی میخک های باران خورده سرمست
گاهی صدای بوسه اش می آمد از باغ
گاهی شراب خنده اش در کوچه می ریخت
آسوده می خندید و می رقصید و می گشت

فریدون مشیری

سلام - اینجا نقطه ای از دنیا باران می بارد.جایتان خالی Smile

ممکن است به آرامی راه بروم اما هیچگاه عقب نخواهم رفت؛

مگر زمانی که خود را آماده پرش طول ببینم .
[تصویر:  24701928021172245875.gif]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hopegod
ارسال: #۳۵۹۳۸
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۱۱:۲۴ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
یاد دلتنگی هامون بخیر ...

سلام به همه قدیمی ها.
سلامتی همه جدیدا.

ای درد توام درمان در بستر ناکامی .... ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Hopegod , blackhalo1989 , Innocence , salam5 , stateless , farhud , James Sullivan , ele
ارسال: #۳۵۹۳۹
۱۵ اسفند ۱۳۹۵, ۱۱:۵۶ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۱۱:۲۴ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط:  یاد دلتنگی هامون بخیر ...

سلام به همه قدیمی ها.
سلامتی همه جدیدا.

به بـــــــــــــــــــــــه کاربر قدیمی ماشنت Smile


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: azad_ahmadi
ارسال: #۳۵۹۴۰
۱۶ اسفند ۱۳۹۵, ۱۲:۰۶ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۵ اسفند ۱۳۹۵ ۱۱:۵۶ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط:  
(15 اسفند ۱۳۹۵ ۱۱:۲۴ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط:  یاد دلتنگی هامون بخیر ...

سلام به همه قدیمی ها.
سلامتی همه جدیدا.

به بـــــــــــــــــــــــه کاربر قدیمی ماشنت Smile

خیلی مخلصیم بلک خان.
دو سالی میشه نیومده بودم!
Smile

ای درد توام درمان در بستر ناکامی .... ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: blackhalo1989


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۶۰,۲۶۳ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۷۳۸,۱۳۶ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۱,۲۹۱ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۶۶,۵۹۴ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۴۳۵ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۵۲۶ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۵۴۰ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۹,۵۰۸ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۲,۵۷۳ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۸,۲۰۷ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close